مطالعات بینارشتهای از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا بسیاری از رشتهها را به هم وصل میکند. مطالعات بینارشتهای که بخشی از پژوهشهای ادبیات تطبیقی است، پلی ارتباطی بین رشتههای علوم انسانی و هنری ایجاد میکند که بازآفرینی در شکل فیلم در این حوزه میگنجد که بین سینما و ادبیات ارتباط و نزدیکی برقرار میکند. گسترۀ مقالۀ پیش رو، بررسیِ تفسیر خاصِ جان راولینز از کتاب هزار و یک شب در شکل بازآفرینی آن در فیلم هزار و یک شب (1942) است. این فیلم که به پیروی از کتاب هزار و یک شب، هزار و یک شب نام دارد، از هزار و یک شب فاصله گرفته و آن را تحریف کرده است. این تحریف و تغییر در ذات اقتباس است؛ چراکه راولینز نمیخواهد به طور کامل به داستان وفادار بماند و عملاً وفاداری را فدای تخیل خود میکند. از آنجاکه کارگردان فیلم، کارگردانی غربی است که به بازنمایی شرق میپردازد، این سؤال مطرح است که آیا این تغییر، ایدئولوژیک است و باید فیلم در حوزۀ شرقشناسی بررسی شود؟ آیا وی شرق را تحریف کرده است؟ نتایج تحقیق نشان میدهد راولینز شخصیت شهرزاد را به کلی تغییر داده است و وی را زنی رقاصه معرفی میکند که برای اعراب میرقصد و آنان را مسحور رقص خویش میکند. ممکن است این طور استنباط شود که راولینز شرق را تحریف کرده و تصاویر کلیشهای و منفی ارایه کرده است و اقتباس او تصاویری خودکامه، قانونگریز، احساسی، خرافی، شهوانی و قدرتطلب از شرقیان را به تصویر کشیده است.
پربازدیدترین ها
مقالات برچسب 'ادبیات'
یکی از تفاوت های بنیادین میان زبان هنری و غیرهنری، استفاده از شگردهای بلاغی و بیان غیرمستقیم است. سینما، به عنوان هنری متأخّر، از این شگردهای بلاغی و بیانی بهره می برد؛ بدین صورت که سینماگر دانسته یا نادانسته به واسطۀ پشتوانۀ زبانی و ادبیِ فرهنگی که در آن رشد یافته، از صنایع بلاغی به منظور انتقال مفاهیم مورد نظر خود در دو بعد کلام و تصویر بهره می برد. این تحقیق بر آن است با تمرکز بر تصاویر و بررسی موردی فیلم طعم گیلاس اثر عباس کیارستمی، به عنوان یکی از شاخص ترین هنرمندان عرصۀ سینمای ایران، به نحوۀ به کارگیری تصاویر، نقش آن ها در انتقال مفاهیم و صنایع بلاغی مورد استفاده در این فیلم بپردازد. روش این مقاله، تحلیلی کیفی از نماهای فیلم «طعم گیلاس» اثر عباس کیارستمی با رویکردی ادبی و تطبیق آن با صنایع بلاغی است. بدین منظور نماهای تصویر شده، از منظر بلاغت موجود در تصویر مورد تحلیل قرار گرفته است. با توجه به بررسی و تحلیل صورت گرفته، باید گفت که کیارستمی توانسته در این اثر، جهان بینی مستقل خود را نه فقط در قالب ارجاعات کلامی و بازی های زبانی، بلکه با استفاده از تصاویر بدیعِ روایت کننده، به مخاطب منتقل کند. فیلم با براعت استهلال آغاز می شود، در ادامه تصاویری حاوی نماد، استعاره، پارادوکس، اطناب، ایهام تناسب و ایجاز دیده می شود که در این مقاله به ارتباط زیبایی شناسی هر یک از این تصاویر با شگردها و ابزارهای بلاغی و صنایع ادبی اشاره شده است.