هدف از مقاله حاضر، تبیین برخی از مبانی نظری جدید مربوط به تاریخ، روایت و اقتباس که در کشور ما شناخته شده نیست، می باشد. در آغاز، کنش اقتباس، انواع اقتباس، کنش تصاحب و نسبت آن با کنش اقتباس و مسالة سرقت ادبی توضیح داده میشود. سپس با بررسی جنبههای مختلف کنش تصاحب، استعارههای تازهای تشریح میشوند که بیانگر این کنشاند. این مقاله، بر آرای جولی ساندرز در کتاب معروفش اقتباس و تصاحب استوار است و در بسیاری از موارد وامدار آن به شمار میآید. بخش دوم، با تبیین رابطة میان تاریخ و روایت، رابطة متن تاریخی و اثر اقتباسی را بررسی میکند. تحول در بنیانهای نظریة تاریخ، تاثیر آن بر جهان اقتباس، وفاداری به تاریخ، و اصالت تاریخیِ روایتهای تاریخی از بحثهای اصلی این بخش است. مهمترین موضوعاتی که در بخش سوم این مقاله مطرح شدهاند، عبارتاند از: امکان وفاداری در کنش اقتباس، تاثیر پیشرفتهای نظری جدید مانند ساختارگرایی و پساساختارگرایی، اصالت و گفتمان مربوط به آن، تاثیر رسانههای دیجیتال و تحولات عرصة فنآوری در نظریة اقتباس، و بهرهگیری از مفهوم درهمآمیزی افقها برای اقتباس سینمایی از تاریخ. واپسین بخش مقاله، پاسخ به پرسشهای پژوهش، نتیجهگیری و ارائة پیشنهادهایی برای پژوهشهای بعدی را در بر میگیرد.
پربازدیدترین ها
مقالات 'محمد شهبا'
مقاله حاضر به ساختارشناسی تلهتئاتر در تلویزیون ایران میپردازد، بویژه به این که در مورد تعریف، ساختار و محتوای این «گونه» تلویزیونی بین دست اندرکاران تولید برنامه ها، مسئولان تلویزیون و نیز پژوهشگران عرصه رسانه اختلاف نظر وجود دارد؛ و همین سردرگمی یکی از دلایل ضعف ساختاری برنامههای تلهتئاتر در تلویزیون ایران است. از آنجا که مخاطبین اصلی این مقاله، دانشجویان و متخصصان و برنامهسازان تلویزیون در حیطههای تئاتر و درام هستند، تحلیل ساختاری این برنامهها به خودی خود برای این افراد جذابیت دارد. این مقاله با توجه به زبان تلویزیون، نیازهای مخاطب و کارکردهای رسانه، در مقایسه با تئاتر ومخاطبین آن، به این موضوع مهم میپردازد که به دلیل نبودِ تعریف درست و شفاف از این ساختار، تهیهکنندگان و کارگردانان و مدیران شبکههای تلویزیونی هرکدام بنا بر برداشت خود به گونة تئاتر تلویزیونی مینگرند. به همین دلیل، برنامههای ساخته شده با عنوان"تلهتئاتر" نتوانسته مخاطب برنامه تلویزیونی را به رضایتمندی برساند. در این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی و موردپژوهی، علاوه بر مصاحبه با دستاندرکاران تلهتئاتر، از آمار نظرسنجیهای سازمان صدا و سیما نیز استفاده شده است. این آمارها تأیید میکنند که برنامههای تلهتئاتر کنونی نتوانستهاند رضایت مخاطب را جلب کنند. در پایان، این مقاله چندین راهکار عملی پیشنهاد میدهد تا وضعیت کنونی رو به بهبود برود و به بازنگری فرضهای رایج بیانجامد.
پژوهش حاضر با مروری بر بنیانهای نظری رویکرد نشانهمعناشناختی به تحلیل گفتمان، در کنار جنبههای اساسی این رویکرد به لحاظ عملی، سازوکاری نظری ـ عملی جهت تحلیل فضاهای گفتمانی با رویکرد نشانهمعناشناسی به دست میدهد که میتواند در حیطۀ تحقیقات ارتباطی و مطالعات سینمایی مورد استفاده قرار گیرد. رویکرد نشانهمعناشناسی بهدنبال نفوذ به عمق معنایی و کشف معانی سیال فیلمهای سینمایی در چارچوب گفتمان است؛ گفتمانی که علیالخصوص در سینما شکلدهندۀ فضاهایی است که فرایند معناسازی، درون آنها صورت میگیرد. پژوهش حاضر جهت تحلیل فیلم، دو دستۀ عمدۀ فضاهای گفتمانی؛ یعنی عناصر فضای فیزیکی و احساسی را بهصورت همزمان و در ارتباط با هم بررسی کرده و از این رهگذر، به استخراج معانی موجود در هر نما و در مجموعۀ نماها میپردازد. در ادامه، بهمنظور روشنتر شدن این رویکرد، فیلم «یه حبه قند» از آثار مهم و تحسینشدۀ ایرانی که حاوی جنبههای جدی نشانهمعناشناختی است، تحلیل میشود و نهایتاً جمعبندی پژوهش شامل تحلیل کلی فیلم، بیان خواهد شد.