در این مقاله سعی شده است تا با تمرکز بر جلوه های ساختاری برخی از مهمترین نمایشنامه های دهۀ هشتاد ایران، الگوهای رایج پایانبندی آنها مورد بررسی تطبیقی قرار گیرد. با انتخاب یک چارچوب مفهومی برگرفته از آرای منتقدان ادبیات نمایشی معاصر نظیر مارتین اسلین و مانفرد فیستر، تلاش میشود تا ضمن شناخت هر چه بهتر نحوة سازماندهی اطلاعات در پردههای پایانی آثار نمایشی مورد اشاره، دریافت تازهای از قابلیت های روایی نمایشنامه های معاصر ایران حاصل شود. مقالة حاضر با تکیه بر شاخصترین اشکال پایانبندی در آثار این دهه، به سنجش ارزش های نمایشی تعریف شده و میزان تأثیرگذاری آنها بر ساختار کلّی روایت در نمونه های مطالعاتی میپردازد. این تحقیق به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام یافته و با هدف شناخت الگوی رایج پایانبندی در نمایشنامههای این دهه دنبال شده است. یافته های این تحقیق نشان میدهند که به رغم تنوع موضوعی و ساختاری، نمایشنامه های این دهه اغلب متمایل به نوعی تجربه گرایی در کاربرد الگوهای پایانبندی ناتمام، نیمه تمام و یا کاملاً باز میباشند. بازتاب این گرایش عمده را میتوان در سبک های روایی نمایشنامه نویسان متأخر ایران و نوآوری در شیوه های نگارشی آنها مشاهده کرد.
پربازدیدترین ها
مقالات 'مجید کیانیان'