در این مقاله، عنصر مسلط در فیلم «ماهی و گربۀ» (1392) ساخته شهرام مکری با توجه به نظریات فرمالیستهای روسی بررسی شده است. بدینمنظور از مفهوم پیشنهادی یاکوبسن یعنی «عنصر مسلط» و سپس از نظرات نئوفرمالیستها استفاده کرده و آن را برای تعینبخشی به معنا بسط دادهایم. روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی بوده و در آن، از «توصیف همبستگی» برای تحلیل ارتباط میان خردهروایتها و «رنگ» برای دستیابی به سطوحی از معنا استفاده شده است. تجزیۀ فیلم به نماها و تحلیل آنها در فیلم «ماهی و گربه» ما را به این نتیجه میرساند که رنگ قرمز، بهعنوان یکی از مهمترین عناصر مسلط، نقش تعیینکنندهای در معنای نهایی این فیلم دارد. این عنصر، نهتنها بر سایر سازهها و عناصر زیباشناختی، تأثیرگذار است، بلکه بین خردهروایتهای فیلم- با دو انشعاب روایی در پیرنگ- هماهنگی و اتحاد برقرار میکند. بدین ترتیب، رنگ قرمز به واسطۀ طرحوارههای تصویری در برهمکنش با سایر عناصر، مخاطب را بهسوی معنای نهایی فیلم سوق میدهد. این رنگ علاوه بر تعلق به موارد ارجاعی در جهان، با توجه به ارتباط با عناصر معمایی تعلیق و هیجان، ترس و انتظار حادثۀ ناگوار را نیزالقا میکند.
پربازدیدترین ها
مقالات دسته بندی 'سینمای روانشناسی'
در سالهای اخیر، به واسطة تحولات فراوان در حوزة تولید و نمایش فیلم در ایران، گرایش به وجوه هنری و متفاوت در گونه های مختلف فیلمسازی، منجر به تشکیل گروه سینمایی هنر و تجربه شد. این گروه با حمایت های دولتی توانست در مدت زمانی کوتاه، خود را در میان سینماگران و مخاطبان، به عنوان پایگاهی فرهنگی برای تولید فیلم هنری، مطرح کند. مشابه چنین فرایندی را می توان در تجربة تاریخی سینمای فرانسه در دهة شصت میلادی مشاهده کرد. این پژوهش می کوشد با بهرهگیری از آرای پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی، به ویژه نظریة میدان وی و مفاهیم پیرامونی آن، جایگاه فرهنگی گروه سینمایی هنر و تجربه در سینمای ایران را تحلیل کند. همچنین نشان دهد که سینمای هنر و تجربه، به منزلۀ مجرایی برای سینمای هنری و تجربی، چگونه تالش میکند در میدان قدرت سینمای ایران، برای خود زیرمیدانی با ویژگی خودمختاری تعریف کند و در این زمینه، تا چه حد موفق بوده است.
بررسی بازنمایی فرهنگی اختلالات روانی در سینمای ایران به روش پدام (مطالعه موردی: فیلم های هومن سیدی) ۱۶
«اختلالات روانی»، به عنوان پدیده ای چندوجهی و امری فرهنگی-اجتماعی یکی از پرچالش ترین موضوعات قابل بررسی در سینما و تلویزیون است. مقاله حاضر برآن است تا از میان گفتمانهای موجود در این حوزه، رویکرد فرهنگی بازنمایی شده در فیلم های کارگردان ایرانی «هومن سیدی» را استخراج نماید. روش استفاده شده جهت بازنمایی فرهنگی اختلالات روانی در این پژوهش تحلیل گفتمان با رویکرد «پدام» است. نتایج این تحلیل نشان می دهد «هومن سیدی» برای کاراکترهای دارای اختلال روانی در فیلمهای خود، ویژگی های مشترکی چون رفتار نامتعارف، سبک پوشش و ظاهر متفاوت از هنجار جامعه، بیاعتمادی این افراد نسبت به دیگران و عدم توانایی برقراری تعامل سالم و همچنین نوعی تنهایی و جدا افتادگی این افراد از جامعه را به عنوان مشخصههای فرهنگی جهت بازنمایی انتخاب کرده است. موضوع "اختلال روانی" برای به تصویر کشیدن سرگشتگی ماهیتی انسان در جامعه امروز، به عنوان گفتمان اصلی فیلم ها بازنمایی شده است.
بیان مسئله: طرحواره الگو یا طرحی است که در حوزه روانشناسی و سلامت روان، مطرح شده است. همه طرحوارهها منفی نبوده و طرحوارههای مثبت نیز وجود دارند. مشکل زمانی به وجود میآید که طرحوارهای موجب ناکارآمدی و اختلال در زندگی انسان گردد. یکی از این طرحوارهها، طرحواره رهاشدگی است که بهواسطه اتفاقات رخداده در دوران کودکی و در ﻧﻬﺎد ﺧﺎﻧﻮاده، شکلگرفته است. در این پژوهش با توصیف طرحوارههای جفری یانگ، تحلیل و بررسی کاراکتر صحرا مشرقی در فیلم سینمایی خفگی انجام شده است.
هدف، سؤال یا فرضیۀ تحقیق: در این مقاله، تحلیل روانشناسانه کاراکتر زن فیلم خفگی از دیدگاه طرحواره رهاشدگی جفری یانگ با هدف پاسخ به این پرسش که آیا میتوان کاراکتر زن فیلم خفگی را بر مبنای نظریة طرحواره بررسی کرد، انجام شده است و سپس به مقوله سینما و نقش آن در شناخت طرحوارهها پرداخته شده است. پرسشهای اصلی این پژوهش این است که چگونه سینما میتواند نقش مهمی در آگاهسازی مخاطب بر سلامت روان خود از منظر شناخت طرحواره ایفا کند و همچنین نقش همذاتپنداری مخاطب با کاراکترها در شناخت طرحوارهها چگونه است.
روش تحقیق: روش تحقیق بهصورت توصیفی و تحلیلی و روش جمعآوری اطلاعات کتابخانهای، مروری و مشاهده مستقیم فیلم بوده است.
نتیجهگیری: نتایج حاصل نشان داد که مخاطب میتواند با دیدن شخصیت فیلم که در این طرحوارهها گرفتار است، با همذاتپنداری و یافتن ارتباط میان مشکلات روحی خود و کاراکترهای فیلم، به آنها واقف شده و به دنبال راهی برای قطع این چرخة معیوب گردد؛ بنابراین نقش سینما در نشان دادن طرحوارهها مؤثر بوده است.
مطالعات اختلال شخصیت اجتنابی را اختلالی نسبتاً شایع در بین اختلالات شخصیت گزارش می کند که همبودی زیادی با سایر اختلالات محور یک و دو دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی طرحواره درمانی و سینما درمانی در بهبود طرحواره های ناسازگار و بعد مزاج اجتناب از آسیب در مبتلایان به اختلال شخصیت اجتنابی انجام شد. روش: روش این پژوهش یک طرح نیمه آزمایشی تک موردی از نوع خط پایه چندگانه بود. از میان مراجعه کنندگان ۱۸ الی ۳۵ سال به کلینیک روانشناختی آرمانا در شهر تهران، در سال ۱۴۰۰، ۴ نفر به روش نمونه گیری هدفمند با تشخیص روانپزشک و مقیاس مصاحبه بالینی نیمه ساختاریافته برای اختلالات شخصیت انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده پرسشنامه طرحواره یانگ و پرسشنامه سرشت و منش کلونینجر بود. برنامه درمانی طی ۳۴ جلسه هفتگی ۶۰ دقیقه ای اجرا و مرحله پیگیری به مدت سه ماه بعد از پایان درمان انجام شد. برای تحلیل داده ها از ترسیم نمودار و شاخص های معناداری بالینی استفاده شد. یافته ها: نمرات آزمودنی ها در طرحواره ها، در پایان درمان نسبت به خط پایه سیر نزولی و درصد بهبودی اندک (۴۹-۲۵ درصد)، همچنین در متغیر مزاج اجتناب از آسیب، نمرات نسبت به خط پایه سیر نزولی و درصد بهبودی کمتر از ۲۵ درصد بود. نمرات شاخص های معناداری بالینی (۱/۹۶≤RCI) در هر دو متغیر حاکی از نقش مؤثر روش درمانی بود. نتیجه گیری: براساس نتایج پژوهش حاضر طرحواره درمانی و سینما درمانی در درمان طرحواره های ناسازگار مبتلایان به اختلال شخصیت اجتنابی مؤثر بود؛ بنابراین، پیشنهاد می شود این برنامه درمانی در بهبود طرحواره های ناسازگار مبتلایان به اختلال شخصیت اجتنابی استفاده شود.
هدف رسانه تصویری (فیلم) شکستن ساختارهای ذهنی متعارف است که نقش مهمی در نشان دادن مسائل فردی و اجتماعی ایفا می کند. از معضلات عمده جوامع امروز اعتیاد است که پژوهش حاضر به بازنمایی رویکرد درمانی چندوجهی در فیلم های با محوریت اعتیاد در سینمای ایران پرداخته است. پژوهش توصیفی-تحلیلی حاضر به شیوه نمونه گیری غیراحتمالی و هدفمند ۱۱۱۷ صحنه از فیلم های گوناگون را در ابعاد هفتگانه رفتار، هیجان، حواس، تصاویرذهنی، شناخت، روابط بین فردی، دارویی/زیستی/بهداشتی به شیوه تحلیل محتوا مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان دادند از بین صحنه های بررسی شده، مرهم با ۶/۲۱% در بعد رفتار، مرهم با ۵/۱۹% در بعد هیجان؛ فرار از کمپ(۱) با ۷/۱۸% در بعد حواس، فرار از کمپ(۱) با ۱/۱۴% در بعد تصویر سازی، شاخ به شاخ با ۷/۱۸% در بعد شناخت، شمعی در باد با ۳۳% در بعد روابط بین فردی، و فرار از کمپ(۲) با ۵/۳۰% در بعد زیستی بالاترین درصدها را داشته اند. سنتوری بطور متعادل به همه هفت بعد مورد نظر پرداخته است. بر این اساس یافته ها حاکی از آنست که فیلم های سینمایی با محوریت اعتیاد با رویکرد روان درمانی چند وجهی همخوانی دارند و می توان از آن برای رواندرمانی با فیلم استفاده نمود.
برخی از روایات خاص زندگی که با عنوان روایات رستگاریبخش شناخته میشوند، با بهزیستی روانی همبستگی مثبت دارند. هدف این پژوهش، مقایسۀ تأثیر مشاهدۀ فیلمهای ویژه (با تفسیر و بدون آن) براساس نظریۀ مک آدامز و مشاورۀ ساخت زندگی ساویکاس بر ایجاد و ارتقای تجربۀ خودرستگاریبخش و درنتیجه، ارتقای سلامت روان بزرگسالان است. روایت رستگاریبخش، شکل یا راهبردی خاص از روایت است که در آن، یک رویدادِ آشکارا بد، حالتی هیجانی و یا شرایطی منفی، به پایانی خوب یا نتیجۀ هیجانی مثبت بدل میشود. این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با پیشآزمون و پسآزمون بوده و تعداد 24 بزرگسال در دامنۀ سنی 24 تا 65 سال دارای تحصیلات کارشناسی و بالاتر، به شیوۀ نمونهگیری در دسترس، از طریق اعلان اینترنتی انتخاب شده و به صورت تصادفی به چهارگروه کنترل و آزمایش در سه گروه مشاهدۀ فیلم بدون تفسیر، مشاهدۀ فیلم با تفسیر و مشاورۀ ساخت زندگی تقسیم شدند. دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. یافتهها نشان داد اگرچه اثر مشاهدۀ فیلم (با تفسیر و بدون تفسیر) و مشاورۀ ساخت زندگی بر کشف و ارتقای تجربه و کارکرد خودرستگاریبخش از لحاظ کمی معنیدار نیست (05/0< p)، لیکن مداخلات مذکور باعث بهوجود آمدن تغییرات کیفی در افراد شده است. این موضوع با توجه به اهمیت خود رستگاریبخش در ارتقای بهزیستی روانی افراد، حائز اهمیت است.