ایدز یا اچ.ای.وی یکی از مسائل مهم حوزۀ سلامت است که تاکنون تلاش های انسانی برای یافتن درمان قطعی و مؤثر برای آن به نتیجه نرسیده است. افزایش سالانۀ میزان مبتلایان به اچ.ای.وی در سراسر جهان، لزوم توجه به این بیماری و نوع بازنمایی آن در رسانه های جمعی را توجیه میکند. از آنجا که نحوۀ بازنمایی بیماری، بر نگرش موجود دربارۀ بیماری، احساسات مربوط به شخص مبتلا و کارهایی که باید دربارۀ بیماری انجام شود، تأثیرگذار است، در این تحقیق با هدف بررسی بازنمایی ایدز/اچ.ای.وی در رسانه های جمعی به مطالعۀ سه مجموعۀ پزشکی «سایۀ تنهایی»، «حادثه» و «پرستاران» پرداخته ایم. برای پاسخ به سؤال تحقیق از دو روش نشانه شناسی و تحلیل گفتمان بهره برده ایم و در مجموع، 12 صحنه را تحلیل کردهایم. واحد تحلیل را نیز «صحنه» در نظر گرفتهایم. یافته های تحقیق نشان میدهد که در هر کدام از این سریال ها بر راه های انتقال خاصی تأکید شده و سایر ابعاد بیماری از جمله روند پیشرفت بیماری، راه های پیشگیری، راههای درمان و در واقع، بُعد زیستپزشکی این بیماری مغفول مانده است. این در حالی است که بر جنبۀ اخلاقی و دینی پیشگیری، با تأکید بر رعایت موازین اخلاقی، حمایت اجتماعی- به ویژه از سوی خانواده- و ایجاد انگیزه برای مبارزه با بیماری تأکید شده است. نتایج تحقیق حاکی از آن است که استفاده از برنامه های آموزشی و سرگرمی مانند سریالهای پزشکی میتواند ضمن سرگرم کردن مخاطبان، اطلاعات مناسبی را در این خصوص به دست دهد، اما توجه کافی به ابعاد مختلف یک بیماری مزمن واگیردار از قبیل پیشگیری، درمان و راه های انتقال، از الزامات آن به حساب می آید.
پربازدیدترین ها
مقالات 'فصلنامه علمی مطالعات میان رشته ای ارتباطات و رسانه '
درک مفاهیم ضمنی و کشف ظرایف تدوین فیلم که کمتر به آن پرداخته شده است، هدف اصلی این پژوهش است. از این رو با انتقال یکی از پرکاربردترین عناصر بلاغی (تشبیه) به مطالعات سینمایی به روشنسازی چگونگی عملکرد تدوین تشبیهی در فیلمهای سینمای ایران پرداختهایم. این پژوهش کاربردی با روش توصیفی - تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای و منابع صوتی- بصری(فیلمها) انجام گرفته است. نمونهگیری به شیوۀ هدفمند انجام شده و چارچوب نظری بر نظریّۀ فرمالیستی آیزنشتاین استوار است. در این پژوهش نخست با بیان تشبیه و تفاوتهای آن با استعاره و جناس، الگوی دقیقی از آن برای بررسی در سینما ارائه و سپس به صورت عینی و عملی نمونههایی از تدوین تشبیهی در سینمای ایران با در نظر داشتن سیر تاریخی و موضوعی بیان شده است. نتایج پژوهش نشان داد نحوۀ ترکیب نماها به شیوۀ تشبیهی تا حدّ زیادی بر کیفیّت زیباییشناسی فیلمها افزوده است. مضامین مختلفی چون تلاش برای بقا، بازیچه بودن قشر ضعیف جامعه، حرص و طمع حیوانی انسان، دید استثمارگرانه به زن، روابط پوشالی و دروغین میان انسانها و... از طریق این تمهید فرمال در فیلمها خلق شده است. کاربرد بیشتر قطع ساده در مقایسه با ترفندهایی چون دیزالو و فید و انتخاب مشبهبههایی که جزوی از بافت و زمینۀ داستان بوده، بیان واقعگرایانه و سادهتری از فرم تدوین تشبیهی را شکل داده است. در نظر داشتن روند تاریخی با نمونههایی از دهۀ 40 تا 80 نیز به خوبی آشکار کرد با گذشت زمان پیچیدگی و ظرافت بیشتری در عرصۀ کاربرد تدوین تشبیهی رخ داده است.
هدف این پژوهش، تبیین وجوه تمایز رئالیسم و ناتورالیسم ، بهعنوان دو سبک عمده ، در حوزه هنر سینما است. برای این منظور، نخست زمینه های تاریخی شکلگیری این دو مکتب و مضامین محوری آنها را مرور میکنیم. سپس با استفاده از رهیافت مطالعه موردی مقایسهای، نسبت دو فیلم از سینمای ایران («جدایی نادر از سیمین» و «ابد و یک روز») را برای نمونه با ویژگیهای درون مایهای و زیباییشناختی دو سبک مذکور بررسی مینماییم تا معلوم کنیم که: تمایزات درونمایهای این دو سبک سینمایی ، چگونه خود را در ویژگیهای شکلی این فیلم ها نمایان میکنند؟ در این پژوهش از روش تحلیل متن برای مقایسۀ ویژگی رمزگانهای نظام سبکی متفاوت این دو فیلم، به همین منظور استفادهشده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که :عوامل دخیل در ساختار روایی فیلم ناتورالیستی، در مقایسه با فیلم رئالیستی، از جمله عناصر مؤثر در شکلگیری سبک و خلق فرم سینمایی(نظیر موقعیت استقرار دوربین، عمق میدان وضوح تصویر، مقیاس بصری نماها، شیوه تدوین و طول زمانی نماها) از ویژگیهای متفاوت و متمایزی در این دو سبک برخوردارند.
با توجه به اینکه سینما، یکی از مهمترین رخدادهای رسانهای قرن بیستم تلقی شده و موضوع حرکت و مطالعه علمی و هنری آن، یکی از معاصرترین گرایشها در طراحی پروژههای معماری است، کشف عمیقتر ارتباط زمینههای بینابینی سینما و معماری ضرورت بیشتری مییابد. در این مقاله، روشی جدید در طراحی معماری، با عنوان «معماری سینمایی» ارائه میشود. پس از توصیف عناصر و مفاهیم سینمایی، مصادیق معماری برای هر کدام از آنها بیان شده، سپس با ارائه تصاویری در هر عنوان، حلقههای ارتباطدهنده از سینما به معماری بهعنوان فرضیه پیشنهاد میشود. درنهایت این فرضیات در اختیار دیگر پژوهشگران معماری و سینما (از جمله دانشجویان این دو رشته) قرار گرفته تا میزان انتقال حس حرکت از تصاویر، سنجیده شود. نتایج این پژوهش نشان میدهد که این فرضیات، دارای ظرفیتی قابل توجه بهمنظور طراحی و بهطور خاص ایجاد حس حرکت در معماری است.
برخی از روایات خاص زندگی که با عنوان روایات رستگاریبخش شناخته میشوند، با بهزیستی روانی همبستگی مثبت دارند. هدف این پژوهش، مقایسۀ تأثیر مشاهدۀ فیلمهای ویژه (با تفسیر و بدون آن) براساس نظریۀ مک آدامز و مشاورۀ ساخت زندگی ساویکاس بر ایجاد و ارتقای تجربۀ خودرستگاریبخش و درنتیجه، ارتقای سلامت روان بزرگسالان است. روایت رستگاریبخش، شکل یا راهبردی خاص از روایت است که در آن، یک رویدادِ آشکارا بد، حالتی هیجانی و یا شرایطی منفی، به پایانی خوب یا نتیجۀ هیجانی مثبت بدل میشود. این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با پیشآزمون و پسآزمون بوده و تعداد 24 بزرگسال در دامنۀ سنی 24 تا 65 سال دارای تحصیلات کارشناسی و بالاتر، به شیوۀ نمونهگیری در دسترس، از طریق اعلان اینترنتی انتخاب شده و به صورت تصادفی به چهارگروه کنترل و آزمایش در سه گروه مشاهدۀ فیلم بدون تفسیر، مشاهدۀ فیلم با تفسیر و مشاورۀ ساخت زندگی تقسیم شدند. دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. یافتهها نشان داد اگرچه اثر مشاهدۀ فیلم (با تفسیر و بدون تفسیر) و مشاورۀ ساخت زندگی بر کشف و ارتقای تجربه و کارکرد خودرستگاریبخش از لحاظ کمی معنیدار نیست (05/0< p)، لیکن مداخلات مذکور باعث بهوجود آمدن تغییرات کیفی در افراد شده است. این موضوع با توجه به اهمیت خود رستگاریبخش در ارتقای بهزیستی روانی افراد، حائز اهمیت است.
هدف این پژوهش، طراحی و تدوین مدل ارتقاي تولیدات سینماي دفاع مقدس با استفاده از نظریۀ زمینهاي (Theory Grounded (است که نظریۀ داده بنیاد نیز مینامند. روش تحقیق، از نظر هدف، کاربردي و از نظر شیوة اجرا، کیفی است. جامعۀ آماري پژوهش را متخصصان حوزة فیلم، تهیه کنندگان سینما، کارگردانان، کارشناسان و مدیران فرهنگی تشکیل میدهند و 22 تن نیز براساس اشباع نظري انتخاب شده اند. ابزار گردآوري اطلاعات، مصاحبۀ نیمه ساختاریافته است و تجزیه و تحلیل دادهها در سه مرحلۀ کدگذاري باز، محوري و گزینشی انجام شده است. یافته ها نشان میدهند که براي بهبود وضعیت سینماي دفاع مقدس، باید بسترهایی را فراهم کرد که موجب افزایش تولیدات آن میشوند. این بسترها عبارتند از، حذف نگاه حاکمیتی از فیلم هاي دفاع مقدس ، تحکیم زیر ساخت هاي فنی در مراحل تولید این آثار،تقویت بودجه تولید و تامین پشتوانه پژوهشی براي نگارش فیلمنامه.
این مقاله به بررسی جریانهای آلترناتیو (بدیل) در سینمای جهان و ایران پرداخته و بهصورت موردی، به آثار به نمایش درآمده در جشنوارۀ فیلم عمّار میپردازد. برای ورود به بحث، ابتدا سه موج سینمای آلترناتیو در تاریخ سینمای جهان به طور اجمالی، بررسی میشود: سینمای مستقل ایالات متحده، سینمای آوانگارد فرانسه و سینمای سوم آرژانتین. شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و هنری که در پسزمینۀ ظهور هر یک از این موجها وجود داشته، واکاوی میشود تا نسبت آنها با گونههای سینمای آلترناتیو ایران پس از انقلاب اسلامی سنجیده شود. چارچوب نظری مقاله مبتنی بر نظریۀ انتقادی مکتب فرانکفورت است که با ترکیب اقتصاد سیاسی، تحلیل متنی و تحلیل اثرات اجتماعی و ایدئولوژیک، رویکردی انتقادی و فرا رشتهای به محصولات و جریانهای فرهنگی- هنری دارد. در این مقاله در کنار روش توصیفی-تحلیلی، از روش مصاحبۀ عمیق با خبرگان این حوزه و مشاهدۀ مشارکتی در کارگاههای مربوط به سینمای آلترناتیواستفاده شده است. این مقاله معلوم میکند که نهتنها سینمای ایران- بهواسطۀ تحولات و دگرگونیهای ناشی از انقلاب اسلامی- به یک «سینمای آلترناتیو» در سینمای جهان تبدیل شده، بلکه درون این سینما نیز جریانهای آلترناتیو جدیدی ظهور کردهاند که بهدنبال متمایز کردن خود- نه تنها از سینمای جهان، بلکه از جریان اصلی سینمای ایران- هستند. جشنوارۀ فیلم «عمّار» بهعنوان نمونهای از اینگونه جریانها، در پژوهش حاضر بررسی و وجوه اشتراک و افتراق آن با سایر جریانهای آلترناتیو سینمای جهان تبیین شده است.
در سالهای اخیر، به واسطة تحولات فراوان در حوزة تولید و نمایش فیلم در ایران، گرایش به وجوه هنری و متفاوت در گونه های مختلف فیلمسازی، منجر به تشکیل گروه سینمایی هنر و تجربه شد. این گروه با حمایت های دولتی توانست در مدت زمانی کوتاه، خود را در میان سینماگران و مخاطبان، به عنوان پایگاهی فرهنگی برای تولید فیلم هنری، مطرح کند. مشابه چنین فرایندی را می توان در تجربة تاریخی سینمای فرانسه در دهة شصت میلادی مشاهده کرد. این پژوهش می کوشد با بهرهگیری از آرای پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی، به ویژه نظریة میدان وی و مفاهیم پیرامونی آن، جایگاه فرهنگی گروه سینمایی هنر و تجربه در سینمای ایران را تحلیل کند. همچنین نشان دهد که سینمای هنر و تجربه، به منزلۀ مجرایی برای سینمای هنری و تجربی، چگونه تالش میکند در میدان قدرت سینمای ایران، برای خود زیرمیدانی با ویژگی خودمختاری تعریف کند و در این زمینه، تا چه حد موفق بوده است.
در این مقاله، عنصر مسلط در فیلم «ماهی و گربۀ» (1392) ساخته شهرام مکری با توجه به نظریات فرمالیستهای روسی بررسی شده است. بدینمنظور از مفهوم پیشنهادی یاکوبسن یعنی «عنصر مسلط» و سپس از نظرات نئوفرمالیستها استفاده کرده و آن را برای تعینبخشی به معنا بسط دادهایم. روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی بوده و در آن، از «توصیف همبستگی» برای تحلیل ارتباط میان خردهروایتها و «رنگ» برای دستیابی به سطوحی از معنا استفاده شده است. تجزیۀ فیلم به نماها و تحلیل آنها در فیلم «ماهی و گربه» ما را به این نتیجه میرساند که رنگ قرمز، بهعنوان یکی از مهمترین عناصر مسلط، نقش تعیینکنندهای در معنای نهایی این فیلم دارد. این عنصر، نهتنها بر سایر سازهها و عناصر زیباشناختی، تأثیرگذار است، بلکه بین خردهروایتهای فیلم- با دو انشعاب روایی در پیرنگ- هماهنگی و اتحاد برقرار میکند. بدین ترتیب، رنگ قرمز به واسطۀ طرحوارههای تصویری در برهمکنش با سایر عناصر، مخاطب را بهسوی معنای نهایی فیلم سوق میدهد. این رنگ علاوه بر تعلق به موارد ارجاعی در جهان، با توجه به ارتباط با عناصر معمایی تعلیق و هیجان، ترس و انتظار حادثۀ ناگوار را نیزالقا میکند.