از دیرباز تأثیرگذاری گرایشات طبقه حاکم بر آثار و دست آوردهای مختلف افراد در جوامع وجود داشته است، سینما به عنوان یکی از دست آورد های فردی و جمعی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. در کشور ایران که با رخ دادن یکی از بزرگترین انقلاب های قرن، تغییرات گفتمانی شگرفی را تجربه کرد، بررسی جامعه شناختی این تغییر گفتمان و تأثیر آن بر آثار و تولیدات هنری شایان توجه و مطالعه بوده است، لذا مطالعه رویکردهای حاکم در عرصه برنامه ریزی و تعیین خط مشی های هنری ـ فرهنگی در سال های اول انقلاب اسلامی از عناصر تشکیل دهنده این مقاله است. سئوال این است که دست اندرکاران ساخت و تهیه یک فیلم در کشور تا چه اندازه به این سیاست گذاریها توجه داشته اند؟ به عبارت دیگر روابط گفتمانی نظام سیاسی حاکم بر جامعه تا چه میزان در آثار سینمایی کشور رخنه کرده و میزان موفقیت و یا عدم موفقیت این گفتمان تا چه اندازه ای بوده است؟بنابراین با تحلیل و تفسیر سیاستگذاریهای فرهنگی و نقش آن ها در شکلگیری آثار هنری با روش تحلیل گفتمان انتقادی مورد مطالعه قرار گرفته است.
پربازدیدترین ها
مقالات 'اعظم راودراد'
در این مقاله، قهرمان و ویژگیهای آن در سینمای مسعود کیمیایی، مورد مطالعه قرار گرفته و نیز تأثیر شرایط اجتماعی بر تحولات قهرمان در آثار پیش از انقلاب و پس از انقلاب کیمیایی، موردتوجه واقع شده است. برای این منظور، با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند، سه فیلم «قیصر»، «داشآکل» و «رضا موتوری» از آثار پیش از انقلاب و سه فیلم «رئیس»، «محاکمه در خیابان» و «جرم» بهعنوان نمونههایی از آثار پس از انقلاب وی انتخاب و تحلیل شدهاند. روش مورد استفاده در این مقاله نیز «تحلیل روایت» بوده است که با استفاده از «کهنالگوی قهرمان جوزف کمبل» انجام گرفته است. نتایج نشان میدهد که بازتاب شرایط اجتماعی هر دوره، منجر به خلق دو گونۀ متفاوت از قهرمان در سینمای کیمیایی شده است؛ بدین ترتیب که قهرمانان سینمای کیمیایی، در دوران پیش از انقلاب، دارای ویژگیهای اسطورهای هستند، درحالیکه روایت کیمیایی از قهرمان در سالهای اخیر، از الگوهای اسطورهای پیشین خود فاصله گرفته است و قهرمانانی را شاهد هستیم که متناسب با شرایط اجتماعی، در زندگی روزمره غرق شدهاند.
در این مقاله به تحلیل گفتمان بازنمایی ایدز در فیلم «پابرهنه در بهشت» ساخته بهرام توکلی در سال 1384 پرداختهایم. با استفاده از روش و نظریه «گفتمان» لاکلا و موفه دو گفتمان رقیب با دالهای مرکزی «بیمار به عنوان گناهکار» در رویکرد پزشکی زیستی و «بیمار به عنوان انسان» در رویکرد پزشکی زیستی- روانی- اجتماعی شناسایی شدند. همچنین با مفهوم «اختراع ایدز» ِ سیندی پاتون نفوذ قدرت بر حقوق مدنی این بیماران را نشان دادیم و با تکیه به مفهوم «داغ ننگ» از گافمن مکانیسم طرد اجتماعی این بیماران را در گفتمان گناه تحلیل کردیم. مشاهده این تقابلهای معنایی خبر از پر منازعه بودن عرصه سلامت دارد و نشان میدهد بسیاری از تقابلهای گفتمانی در موضع گیری نسبت به یک بیماری تبلور مییابد. در نهایت هر چند گفتمان گناه در این فیلم به چالش کشیده میشود اما گفتمان جریان اصلی است.
در این مقاله سعی شده است که به این سؤال پاسخ داده شود؛ « بازتاب جنگ در سینمای ایران چگونه بوده و چه سیر تحولی را طی کرده است؟» بنابر دیدگاه نیکلاس پرونای فرض شده است که چند سال پس از پایان جنگ و در اثر تغییر شرایط اجتماعی دیدگاه جامعه نسبت به جنگ تغییر میکند و یا امکان بیان رویکردهای جدید به وجود میآید. بنابراین نظریه رویکرد فیلمهای سینمای جنگ ایران در دههی 80، متفاوت از رویکرد فیلمهای جنگی ساخته شده قبل از دههی 80 میباشد. برای بررسی صحت و سقم این نظریه، در این مقاله سینمای جنگ در سه دورهی زمانی 60 تا 67، 67 تا 80 و دهه 80 مورد بررسی قرار گرفته است. دو دوره اول به صورت اسنادی و با استفاده از مطالعات قبلی و دوره سوم به صورت تحلیل متن فیلمهای برگزیده جنگی با استفاده از تکنیک نشانهشناسی، مطالعه شده است. نتیجه اینکه فیلمهای دوره اول بنا به اقتضای جنگ و شرایط جامعهی جنگزده به حماسهسازی و قهرمانپروری میپردازند، در حالی که فیلمهای دوره دوم بیشتر جنبهی اجتماعی دارند و وضعیت آوارگان و رزمندگان بازگشته از جنگ و برخورد جامعه با آنان را بررسی میکنند. اما در دوره سوم در پی از بین رفتن رژیم بعث عراق و بهبود روابط دو کشور، و در نتیجه تحول دیدگاه جامعه نسبت به جنگ ایران و عراق و به وجود آمدن شرایط مناسب برای ابراز دیدگاههای متفاوت، فیلمهایی با تمایلات صلحطلبانه و ضد جنگ و با شخصیتپردازیهای متفاوت از رزمندگان ایرانی و عراقی ساخته شدهاند که در سینمای جنگ ایران سابقه ندارد.
در این مقاله سعی شده است که با شناخت گفتمانهای موجود در باب تجربه دینی، چگونگی بازنمایی آنها در فیلمهای سینمایی ایران، بعد از انقلاب اسلامی تشریح شود. گفتمانهای دینی موجود در جامعه ایران، هر یک تعریفی از مفهوم «تجربه دینی» ارائه میکنند. در این مقاله، با استفاده از مطالعه اسنادی، هم مفهوم «تجربه دینی» از دیدگاه گفتمانها شناسایی شده است و هم با استفاده از «نظریه بازنمایی» و «روش تحلیل گفتمان»، چگونگی بازنمایی گفتمانهای شکل گرفته حول این مفهوم در فیلمهای سینمایی ایران نشان داده شده است.
با پژوهشی اسنادی میتوان سه گفتمان عمده «روشنفکری»، «روشنفکری دینی» و «سنت اسلامی» را در رابطه با تجربة دینی از یکدیگر متمایز کرد. در گفتمان روشنفکری، تجربه دینی به عنوان تجربه ماورائی، امری شخصی و بیاعتبار محسوب میشود. در گفتمان روشنفکری دینی، تجربه دینی اصالت مییابد و تنها راه ارتباط انسان با خداوند محسوب میگردد و در گفتمان سنت اسلامی نیز تجربه دینی بر اساس آموزههای دینی تبیین میشود،. تفاوت دو گفتمان آخر این است که بر خلاف گفتمان روشنفکری دینی، در گفتمان سنت اسلامی، هر نوع تجربه ماورائی، دینی محسوب نشده و تجربه دینی جایگزین شریعت و مناسک دینی نمیگردد.
برای ملموس کردن بیشتر مباحث نظری، یک فیلم سینمایی که بازنمایی نسبتاً کاملی از تجربه دینی در هر یک از گفتمان های فوق باشد انتخاب شده است. بدین ترتیب فیلمهای «بوی کافور، عطریاس»، در گفتمان روشنفکری، «مارمولک» در گفتمان روشنفکری دینی و «تولد یک پروانه» در گفتمان سنت اسلامی، با توجه به مؤلفههای گفتمانی و حوزههای گفتمان گونگی، مورد تحلیل قرار گرفته است.
هدف اصلی این مقاله تحلیل بازنمایی گفتمانهای دینی موجود در فیلم «کتاب قانون» است. بدین منظور از نظریه رمان چند آوای میخائیل باختین استفاده شده است که در آن باختین معتقد است رمانهای چندآوا دیدگاه یگانهای ندارند و دیدگاه اقشار گوناگون اجتماعی را بازتاب میدهند. برای تحلیل فیلم از روششناسی «لاکلاو و موفه» استفاده شده است.
نتایج تحقیق نشان میدهد که فیلم کتاب قانون نیز به نوعی دارای گفتمان چند صدایی است. گفتمان مسلط بازنمایی شده در این فیلم، گفتمان دینی عامیانه است که با استفاده از دو گفتمان روشنفکری دینی و گفتمان سنت اسلامی به چالش کشیده شده است و به این ترتیب مخاطب را به قضاوت و داوری میکشاند. در این داوری، مقایسه میان گفتمان سنت و روشنفکری دینی نیست، بلکه میان آن دو و گفتمان دینی عامیانه است که عاملان آن، دینداران عامی هستند که مسلمان موروثی نیز محسوب میشوند. هدف فیلم مقابله با گفتمان دینی عامیانه است و به این منظور از مفاهیم تحلیلی مشترک دو گفتمان دیگر استفاده می کند.
مقالۀ حاضر به مطالعۀ بازنمایی شهر تهران در آثار فیلمسازان نسل متأخر سینمای ایران اختصاص یافته است. در این پژوهش، با تأکید بر مفهوم ذهنیت نسلی، بر این پرسش تأمل میکنیم که کارگردانان دهههای هشتاد و نود سینمای ایران چه ذهنیتی دربارۀ تهران دارند و در آثار خود به نمایش گذاشتهاند. بدینمنظور، فیلمهای بهنمایشدرآمده از کارگردانان نسل چهارم سینمای ایران که از بستری شهری برخوردارند، انتخاب شدهاند. شهر در این آثار، با تکیه بر مفهوم امر والا در اندیشۀ نیکولاس میرزوئف و با روش تحلیل محتوای کیفی (تحلیل تماتیک) مطالعه و موشکافی شده است. دادههای این تحلیل بیانگر آن است که هرچند فیلمسازان جوان نگاهی معترض به شهر دارند و آن را عامل فساد و تباهی به تصویر میکشند، برخلاف اسلاف خویش که اغلب راه نجات را بازگشت به روستا و درواقع خروج از تهران عنوان میکنند، قهرمانان فیلمهای نسل جدید سینماگران ایرانی، مسائل شهری را به شکلی تازه مفصلبندی میکنند که در تهران میماند و با مصائب آن کنار میآید.