سینما در مقایسه با سایر هنرها سهمی انکار ناپذیر در تجلی، ایجاد و حیات اسطوره های امروزین دارد. این مقاله با مطالعۀ چهار فیلمنامۀ مرز، دو چشم بیسو، آژانس شیشه ای و اتوبوس شب به روش تحلیل روایت، بر آن است که بخشی از بازنمایی قهرمان مظلوم در سینمای دفاع مقدس را شرح و تحلیل کند و برای این منظور نظریه سطوح بازنمایی واقعیت بودریار را به عنوان چارچوب خود انتخاب کرده است. این مقاله در جستجوی یافتن ماهیت اسطورۀ امروزین قهرمان در سینمای دفاع مقدس است و به این نتیجه میرسد که قهرمان فیلم های مورد مطالعه، قهرمانی توانمند نیست که بتواند برای مخاطبش به عنوان الگو و اسطوره مطرح شود و اگر دو روی توانمندی و مظلومیت داشته باشد، در فیلمنامه های مورد مطالعه مقالۀ حاضر، عنصر مظلومیت است که خود را بیشتر بروز میدهد و توانمندی اگر نگوییم موجودیتی غایب داشته، همواره در پس پرده و در اندرونی محتوای داستان، جایگاهش را یافته است.
پربازدیدترین ها
مقالات 'فصلنامه علمی مطالعات بین رشته ای در رسانه و فرهنگ'
سینمای دینی پس از انقلاب اسلامی در ایران، علیرغم ادعای نظام فرهنگی کشوردر حمایت ازاینگونه سینمایی، همواره با چالشهای جدی روبرو بوده است. فیلم سینمایی رستاخیز، یکی از چندین فیلم دینی در ایران است که با وجود اخذ مجوزهای لازم برای اکران عمومی از مقامات سینمایی کشور، براثر اختلافات و حواشی به وجود آمده پیرامون آن توقیف شد و همچنان (تا زمان انتشار این مقاله)، سرنوشت نامعلومی دارد. مسئله محوری در این تحقیق، مواجه با یک پدیده متناقض نما در ژانر دینی سینمای پس از انقلاب است. از یک طرف، سینماگران به تولید فیلم های دینی تشویق می شوند و از طرف دیگر، وجود ناهماهنگی ها و موانع مدیریتی و ساختاری موجب هدر رفت وقت، انرژی، بودجه سازندگان فیلم های دینی و منابع کشور می شود. این تحقیق در نظر دارد، با استفاده از نظریه کنش ارتباطی هابرماس و روش تحلیل محتوای کیفی، چالشهای پیش روی فیلمهای دینی را بامطالعه موردی فیلم رستاخیز مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد. برای این منظور، سه گروه مؤثر و دخیل در سرنوشت این فیلم، یعنی؛ فقها، مسئولین فرهنگی/هنری و سازندگان فیلم شناسایی و دستهبندیشدهاند. در فرایند تحلیل، اظهارات هر گروه کدگذاری، مقولهبندی و پسازآن مضامین حاصل از مقولهها مورد شناسایی قرارگرفته و در پایان، یافتههای تحقیق براساس نظریه کنش ارتباطی هابرماس، جمعآوری و جمعبندی شدهاند. یافتههای پژوهش حاکی از فقدان ارتباط و گفتگوی مؤثر میان گروههای دخیل در سرنوشت فیلم رستاخیز بوده، و نیز نشان میدهند که اظهارات این کنشگران از کنش راهبردی پیروی میکنند. درنتیجه، به علت فقدان عقلانیت ارتباطی در اظهارات و تعاملات میان سه گروه کنشگر، تفاهمی بر سر نمایش فیلم رستاخیز به وجود نیامده است.
در این پژوهش تلاش شده است، مسائل اجتماعی نهفته در فیلم های مستند دو دهه ی قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران (1357)، مورد شناسایی قرار گیرد. هدف، پاسخ به این پرسش است که با توجه به نسبی بودن مسائل اجتماعی نسبت به زمان و تـغییرات در نوع نگاه و ارزش های مطلوب، در اثر دگرگونی های بزرگ اجتماعی، چه تغییری در دید نسبت به مسائل اجتماعی رخ داده است؟ روش شناسی پژوهش مبتنی بر پارادایم روش تحقیق کیفی بوده و از تکنیک های تحلیل محتوا، با رویکردی نشانه شناسانه بهره گرفته شده است. در این پژوهش بیست و هفت فیلم، مورد بررسی قرار گرفت که سیزده فیلم مربوط به قبل و چهارده فیلم دیگر مربوط به بعد از انقلاب اسلامی ایران میباشد.
نتایج به دست آمده حاکی از آن است که در فیلم های مستند دوره بیست ساله قبل از انقلاب اسلامی ایران، به مسائلی از قبیل نابرابری، معضلات شهری (فقر، بیکاری، بیسوادی، انبوهی جمعیت، ترافیک، آلودگی محیط زیست، حاشیه نشینی، کمبود مسکن و بهداشت) و سنت گرایی، پرداخته شده است. در دوره بیست ساله بعد از انقلاب اسلامی، مسائلی همچون معضلات شهری (فقر، بیکاری، بی سوادی، انبوهی جمعیت، ترافیک، آلودگی محیط زیست، حاشیه نشینی، کمبود مسکن و بهداشت)، نابرابری آثار اجتماعی انقلاب(تشتت آراء و ایدئولوژیگرایی)، آثار جنگ، رابطه ی انسان و طبیعت (سختی های مبارزه با طبیعت)، سنت گرایی و نیز بیماری مشاهده می شود. علی رغم مشاهده مشابهت مسائل مطروحه به لحاظ گونه شناسی، در دو دوره مورد بررسی، که اغلب مربوط به معضلات جوامع در حال توسعه می باشد، تفاوت های عمده ای از نظر نوع نگاه، ریشه یابی، طرز تلقی، برخوردها و شیوه ارائه راهکار، در فیلم های مستند مورد بررسی، به چشم میخورد.
از دیرباز تأثیرگذاری گرایشات طبقه حاکم بر آثار و دست آوردهای مختلف افراد در جوامع وجود داشته است، سینما به عنوان یکی از دست آورد های فردی و جمعی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. در کشور ایران که با رخ دادن یکی از بزرگترین انقلاب های قرن، تغییرات گفتمانی شگرفی را تجربه کرد، بررسی جامعه شناختی این تغییر گفتمان و تأثیر آن بر آثار و تولیدات هنری شایان توجه و مطالعه بوده است، لذا مطالعه رویکردهای حاکم در عرصه برنامه ریزی و تعیین خط مشی های هنری ـ فرهنگی در سال های اول انقلاب اسلامی از عناصر تشکیل دهنده این مقاله است. سئوال این است که دست اندرکاران ساخت و تهیه یک فیلم در کشور تا چه اندازه به این سیاست گذاریها توجه داشته اند؟ به عبارت دیگر روابط گفتمانی نظام سیاسی حاکم بر جامعه تا چه میزان در آثار سینمایی کشور رخنه کرده و میزان موفقیت و یا عدم موفقیت این گفتمان تا چه اندازه ای بوده است؟بنابراین با تحلیل و تفسیر سیاستگذاریهای فرهنگی و نقش آن ها در شکلگیری آثار هنری با روش تحلیل گفتمان انتقادی مورد مطالعه قرار گرفته است.
مطالعات ادبی به مثابة رویکردی بینارشتهای و پیوند ادبیّات با سایر زمینههای تحقیقی به ویژه هنرها، امکان وسیعی را برای پژوهشگران فراهم میکند تا به درک بهتر و از قابلیّتهای متون ادبی و هنرها دست یابند. تحقیق حاضر نخست به تبیین ضرورت رهیافت مطالعات بینارشتهای در ادبیات و اهمّیّت استفاده از یافتههای حوزههای مختلف دانش و معرفت و کاربرد مفاهیم و روششناسی آنها در رسیدن به نتایج جامع و موجّهی در تحلیل متون ادبی میپردازد. سپس با مداقه در نقد روانشناسی و مفهوم «کهنالگو» یونگ و نیز با در نظر گرفتن توان میانرشتهای حوزة هنر و روانشناسی، فیلم کوتاه «پدر و دختر» ساختۀ «مایکل دودوک د ویت» را از منظر قابلیّتهای کهنالگویی مورد بررسی و تأمّل قرار میدهد. تمرکز اصلی این پژوهش، بررسی کهنالگوهای موجود در فیلم مذکور، در رابطه با تفکّر سازندۀ آن به منظور بازنمایی مقولات کهنالگویی در خلال صحنههای فیلم و شریک کردن بیننده در این تجربه است. فیلم کوتاه «پدر و دختر»، روایت زندگی یک دختر از خردسالی تا کهنسالی را با رویکردی روانشناسانه به نمایش میگذارد و بسیاری از مقولات کهنالگویی را در خلال صحنههای خود به تصویر کشیده است که نشاندهندۀ آشنایی عمیق سازندگان آن با مفاهیم روانکاوانة یونگ و آبشخورهای اسطورهای است.
اﻳﻦﻧﻮﺷﺘﺎر ﺑﺮساخته شدن سینمای دفاع مقدس را واکاوی کرده و مولفههای کلیدی این سینما راﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﻲﻛﻨﺪ.پرسش اصلی پژوهش این است که «آیا میتوان به وجود ساختاری خاص به عنوان مشخصه اصلی فیلمهای تولید شده تحت عنوان دفاع مقدس قائل بود؟». فرضیهء پژوهش بر این مبناست که در سینمای جنگ تحمیلی ایران، فیلمهای موسوم به دفاع مقدس واجد مؤلفههای ساختارپذیر است. هدف این پژوهش تمرکز بر تولیدات سینمای داستانی مرتبط با مضمون جنگ ایران و عراق در دورههای مختلف تاریخی و کاوش ویژگیهایی است که بتواند به عنوان ساختاری خاص (نه صرفاٌ مبتنی بر شباهتها)، به این فیلمها وحدت ببخشد. روش تحقیق به شیوه توصیفی-تحلیلی و تاریخی و به دو شیوه کتابخانهای و میدانی است و در خوانش فیلمها به عنوان روشی کیفی، تحلیل متنی به کار گرفته میشود. پس از بررسی فیلمها، اقتیاس از رویکرد ساختارگرایانۀ ویل رایت در مطالعه وسترن و آرای پژوهشگران در مورد سینمای جنگ ایران، مقاله به تدوین یک نظریه ساختارگرا در مورد مؤلفههای سینمای دفاع مقدس دست مییابد، همانند اصول بنیادین ساختارگرایی، مقاله ساختار سینمای مزبور را توضیح میدهد و سپس معناشناسی میکندو این امر را در مورد دو فیلم مهاجر (دهه 60)لیلی با من است (دهه 70) نشان میدهد.
هدف این پژوهش، سنخشناسی نگرشهای ابراز شده مردم نسبت به روحانیت در سه فیلم زیرنورماه، مارمولک، و طلا و مس میباشد. تلاش بر آن بوده تا با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی سه فیلم مورد نظر -که با نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند- مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. نتایج این تحلیل نشان می دهد که نگرش مردم نسبت به روحانیت در فیلم های مذکور را می توان به سه گونه ی نگرش مثبت (مانند نگرش مثبت آمیخته با تقدّس، نگرش مثبت همراه با احترام، نگرش مثبت همراه با اعتماد، نگرش مثبت کورکورانه و مقلّدانه، نگرش مثبت منفعت طلبانه و ابزاری) نگرش منفی (مانند نگرش منفی به استفاده ابزاری از جایگاه روحانیت، نگرش منفی آمیخته با ترس، نگرش منفی همراه با تحقیر و تمسخر، تصورات قالبی منفی) و عناصر مرتبط با تغییر نگرش نسبت به روحانیت (مانند اقناع، ناهماهنگی شناختی) تقسیم و طبقه بندی نمود. نگرش منفی به روحانیت، در این سه فیلم، عمدتاً به شکل پیشداوری و تصورات قالبی منفی بازنمایی شده است. مضامین بازنمایی شده در این حوزه عبارت از به قدرت و ثروت رسیدن روحانیون پس از انقلاب اسلامی، استفاده ابزاری روحانیون از لباس روحانیت، فاصله گرفتن روحانیت از متن جامعه، و سنتی بودن همه روحانیون می باشد.
تاریخ مجموعهای سترگ دربارۀ زندگی اقوام و ملتهای گوناگون در گذر زمان است. ملتها میکوشند با حفظ دانش تاریخی و انتقال آن به نسلهای بعد هویت خود را پاس دارند. اما ماهیت غیرعینی تاریخ و انقطاع زمانی میان گذشته و حال رویدادهای تاریخی را برای نسل امروز تجربهناپذیر میسازد که این حفظ و انتقال دانشِ تاریخی را دشوار میکند. در نظامهای آموزشی جدید، هدف از آموزش تاریخ بهخاطرسپردن اسامی متعدد نیست، بلکه تقویت قدرت تحلیل افراد از رویدادهای تاریخی و بررسی تأثیر آن در زندگی امروز جوامع انسانی است. بر این اساس، یافتن راههای بهتر در آموزش تاریخ و آسیبشناسی شیوههای کنونی آموزش تاریخ یکی از مهمترین حوزههای علوم انسانی است و همواره مورد توجه صاحبنظران بوده است. یکی از موضوعات مؤکد در آموزش تاریخ بهکارگیری انواع رسانهها برای کمک به درک بهتر مخاطبان از موضوعات درسی است، اما متأسفانه آموزش تاریخ در ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته است. فیلم یکی از ابزارهایی است که میتواند به انتقال اطلاعات به مخاطبان و بازسازی گذشته در ذهن آنان کمک کند. در میان انواع فیلمها، گونههای مختلف فیلم مستند به لحاظ اتکا بر واقعیات و منابع متقن یکی از بهترین ابزارهای آموزش تاریخ و بازنمایی رویدادهای گذشته برای مخاطبان است. این مقاله براساس نظریههای رایج در دو حوزة فیلمهای مستند و آموزش نوین در جستوجوی بازشناسی جایگاه و اهمیت فیلم مستند در آموزش تاریخ و با هدف مطالعة بینرشتهای در دو حوزۀ تاریخ و هنر نگاشته شده است. در این مقاله تأکید شده که استفاده از هرگونه فیلم و تصویر متحرک که براساس واقعیت ساختهشده نیازمند شناخت اولیۀ استادان و آموزگاران از انواع فیلم مستند و کاربردهای آموزشی آن دربارۀ تاریخ اجتماعی و سیاسی کشورهای گوناگون است.
مقاله حاضر با هدف بررسی برنامهها و ویژه برنامههای مناسبتی ماه محرم در شبکه سبلان اردبیل به انجام رسیده است. روش پژوهش تحلیل محتواست که برنامههای مرتبط با نهضت حسینی را در دهه اول ماه محرم در قالبهای متفاوت دنبال کرده است. این پژوهش علاوه بر شناسایی و آشکار کردن مضامین و محتواها، با هدف نشان دادن بازنمایی نهضت حسینی در ابعاد شور و شعور است که آیا شبکه سبلان در پی افزایش آگاهی و ارتقای شعور مخاطبان است یا بدنبال ایجاد شور و هیجان و سوگواری بوده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد این شبکه در پی افزایش شور و هیجان، گریاندن و ترسیم مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش است و جنبه شعور و آگاهی، تفکر و اندیشه حسینی و تبیین فلسفه قیام در شبکه فوق بسیار کمتر است. مهمترین یافتهها عبارتند از: بیشترین زمان پخش 7/20 درصد به برنامه «اجتماع عزاداران حسینی» اختصاص داشت. در میان آیتمها، 2/21 درصد به آیتم «عزاداری و مداحی» اختصاص یافته است. موضوع «دینی و مذهبی» با 9/72 درصد و موضوع جزیی «مرثیهسرایی» با 3/25 درصد بیش از سایرین بود. 33 درصد برنامهها در قالب «تهییجی» ارایه شده است. در 41 درصد از برنامهها نوع نگاه به امام حسین(ع) و یارانش «مظلومانه» است.
پژوهش حاضر به بازنمایی کلیشه های منتسب به اقوام در سریال های تلویزیونی می پردازد. سؤال اصلی عبارتست از این که شخصیتهای قومی به لحاظ به ابعاد شخصیتی و اجتماعی چگونه به تصویر کشیده میشوند. روش تحلیل محتوای کیفی برای پاسخ به این سوال مورد استفاده قرار گرفت. مروری بر توصیف نمودهای متنی حاکی از آن است که بر خلاف ادعای برخی پیشینه های تجربی مبنی بر این که به نظر گروههای قومی بازنمایی کلیشهای اقوام معمولاً بر تصورات قالبی موجود در فرهنگ عامیانه استوار است وهرکدام از اقوام به گونهای خاص بازنمایی میشوند؛ در یافته های تحقیق حاضر، تفاوت چندانی در شخصیت پردازی این افراد به چشم نمی خورد. فقط در یک مورد این پیش فرض با نتایج منطبق بود؛ مردان قومیت کرد و عرب، در نمونه موردبررسی «متعصب» بازنمایی شدهاند که این ویژگی با تصورات قالبی در فرهنگ عامه همسانی دارد. در سایر موارد، از ابعاد ظاهری گرفته تا اخلاقی وجوه تعمیمی شخصیت پردازی ها بسیار بالاست. ویژگیهایی نظیر ساده دل، فرودست، غیر متجدد از یک سو و کارکرد کمیک در مجموعه های مورد بررسی از اصلی ترین درون مایه متنی هستند. سپس براساس توصیفات چهارتیپ شخصیتی از هویتهای قومی تعریف شدند که عبارتند از:تیپ مهاجر، تیپ مستحیل، تیپ مجاور و تیپ متعادل
در دنیای امروز، هرچه وسعت و پیچیدگی سینما و تلویزیونِ مدرن افزایش پیدا میکند، شاهد رویکردهای متفاوتی به مذاهب و ادیان گوناگون هستیم. با توجه به آنکه صنعت تلویزیون ایالاتمتحده آمریکا یکی از معروفترین، حرفهایترین و بحث برانگیزترین صنایع رسانهای در کل جهان است و همواره رویکردهایی خاص و جهتداری نسبت به اسلام و مسلمانان داشته، مقاله حاضر یک سؤال کلی را دنبال میکند که آیا در سریالهای هالیوودی تولید شده پس از حوادث یازده سپتامبر، مفهوم اسلامورومیا بهکاربرده شده است؟ مقاله حاضر از تئوری دکتر عاملی که بهطور جامع در کتاب «کتابشناسی تحلیل گفتمانی، دیدگاه آکادمیک غرب دربارهی اسلام، مسلمانان و کشورهای اسلامی» (۲۰۱۲)مطرح شده، استفاده نموده است. با اتخاذ روش نشانهشناسی و بهکارگیری پنج کانال کریستین متز و بررسی فصل سوم سریال هالیوودی هوملند-به عنوان مطالعه موردی-،این مقاله دلایل و تحلیلهایی دربارهی مسئلهی استفادهی گستردهی غربیها از مفهوم اسلامورومیا در سریالهای تولید شده بعد از حادثهی یازده سپتامبر ارائه میدهد.
بازنمایی شیطان در رسانة ملی بر اساس آموزههای اسلامی (موردکاوی: سریالهای اغماء و او یک فرشته بود) ۱۶
سیما و شخصیت شیطان، به منزلة موجودی که از درگاه پروردگار رانده شده است، همواره بحثبرانگیز بوده است. شیطان در برابر پروردگار سوگند یاد کرده است که همواره تلاش خواهد کرد انسانها را از صراط مستقیم دور و آنها را به سمت خود (به سوی کفر و شرک به پروردگار) هدایت کند. قرآن کریم همواره انسان را از فریب شیطان برحذر داشته است. با توجه به تأکیدات قرآن کریم و منابع دیگر، همچون احادیث و روایات، شخصیت شیطان برای مسلمانان و مؤمنان منفور است. سینما و تلویزیون، به منزلة مهمترین و پرمخاطبترین رسانههای جهانی، سعی در بازنمایی و مصور کردن دنیای نامرئی و ماورایی داشتهاند؛ زیرا نه فقط برای انسان پرسشبرانگیز است، بلکه بازنمایی چنین موجودات و جهانی، انسان را در شناخت و درک آنها یاری میکند. بیتردید این بازنمایی باید قبل از هر چیز به آموزههای اسلامی تکیه کند. سریالهای تلویزیونی اغماء و او یک فرشته بود، که در رسانة ملی تولید و از طریق آن پخش شدهاند، ابلیس را به تصویر کشیدهاند. پژوهش حاضر تلاش دارد به روش کیفی و توصیفی، ابتدا سیما و جایگاه ابلیس را در جهان واکاوی کند و سپس با تحلیل موضوعی این دو سریال تلویزیونی به چگونگی بازنمایی ابلیس در رسانه بپردازد.
مسئلۀ این پژوهش، بازنمایی جامعۀ ایران در مواجهه با مدرنیته در سریال قهوۀ تلخ مهران مدیری است؛ یعنی، پرسش اصلی ما این است که آیا در این سریال، جامعۀ ایران پدیدهای نامعقول و ناسازگار با مدرنیته بازنمایی میشود؟ برای پاسخ به این پرسش، از روش تحلیل روایت (الگوی تحلیل شخصیتهای گریماس) استفاده کردهایم. سپس، با استفاده از مطالعات پسااستعماری به نقد بازنمایی شخصیتهای سنتی و مدرن و موانع شکلگیری مدرنیته در ایران پرداختهایم. یافتههای پژوهش بعد از تطبیق الگوی گریماس بر چهار اپیزود سریال، نشان میدهد که همۀ شخصیتهای سنتی سریال، بهعنوان دیگری «مستشارالملک» (نماد مدرنیته) بازنمایی شدهاند؛ به عبارتی، با استفاده از کلیشههایی مانند کندذهن، تنبل، منفعتطلب و بیمنطق شخصیتپردازی شدهاند. در مقابل، قهرمان داستان (نماد مدرنیته) شخصیتی خلاق، فعال و منطقی بازنمایی شده است. در کلّ سریال، مستشارالملک نقش فاعل را برعهده دارد؛ از این مسئله میتوان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ و جامعۀ ایران افراد را بهگونهای بازنمایی میکند که هیچ انگیزهای برای تغییر و پیشرفت ندارند. بنابراین، جامعۀ ایران فاقد هرگونه توان برای تغییر و تلاش به سمت مدرنشدن است. در روایت سریال، موانع اصلی شکلگیری مدرنیته که عبارتاند از: ساختار نظام آموزشی، ساختار عمودی قدرت، استبداد ایرانی، کندذهنی و تنبلبودن ایرانیان، مانع رسیدن قهرمان داستان به اهدافش میشود. بر اساس نقد پسااستعماری، میتوان گفت اگرچه سریال بر نقاط ضعف جامعۀ ایران بهدرستی دست میگذارد، در نهایت روایت غالب سریال به گفتمانهای شرقشناسانه نزدیک میشود که مورد نقد مطالعات پسااستعماری است.