این پژوهش درصدد بررسی سینمای دفاع مقدس در طول چهار دهه بعد از انقلاب اسلامی(1360-1400) است. . چارچوب نظری این پژوهش بر دو نظریه" مکمل – بازتاب" و "شکل دهی" ، استوار است.که طبق آن هنر، بازتابی از شرایط اجتماعی است و در عین حال برای شکل دهی به افکار عمومی جامعه ، از آن بهره برده میشود. در این پژوهش از روش تحلیل محتوای کیفی برای درک عمیق تر ساختار و کار کرد آثار سینمایی دفاع مقدس استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که به لحاظ آسیب شناختی، سینمای دفاع مقدس در طول چهل سال بعد از انقلاب اسلامی دچار بی مهری از سوی دولت ها، مسولین و نهاد های ذیربط واقع شده است. همچنین یافته ها نشان میدهد که اغلب فیلم های این ژانر ، به رغم دسته بندی های متفاوت ، چه در دسته منتقد جنگ و چه در گروه جنگی ، به دلیل حساسیت های ویژه این ژانر ، سعی در تبلیغ دفاع مقدس دارند. اگر چه در طی چهار دهه گذشته فراز و نشیب هایی در کمییت و کیفیت فیلم ها بوجود آمده است ، اما بازتاب وقایع دفاع مقدس کمتر مورد بررسی قرار گرفته و بیشتر فیلم ها سعی در شکل دهی به افکار عمومی داشته اند که البته در دراز مدت موفق نبوده اند. همچنین این پژوهش نشان میدهد ، در دولت ها و معاونت های سینمایی بعد از انقلاب که به مقوله سینما ی دفاع مقدس توجه کرده اند ، پیشرفت هایی را شاهد بوده است.
پربازدیدترین ها
مقالات 'فصلنامه علمی رسانه های دیداری و شنیداری'
با کم شدن قدرت استودیوهای فیلمسازی در هالیوود، جریانی از فیلمسازی مستقل در آمریکا بهوجود آمد. به مرور زمان و با گذشت چند دهه از شروع این رویکردِ تازه، بر اساس مناسبات مختلف حاکم بر نظام سینمایی آمریکا، تفاوتهایی در دلِ این مدل از فیلمسازی قابل رصد است. هدف از این پژوهش، تبیین این تمایزات و گرایشهاست. تمایزهایی که در سینمای مستقل معاصر آمریکا انشعاب ایجاد میکنند. این پژوهش میکوشد با بهرهگیری از آرای پییر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، بهویژه «نظریه میدان» وی و مفاهیم پیرامونی آن، دو رویکرد مشخص در سینمای مستقل آمریکا را شناسایی و تبیین کند. نخست سینمایی موسوم به سینمای «شبهمستقل» که بهمثابه تمهیدی اصلاحی در خدمت سینمای جریان اصلی قرار میگیرد و از طرفی دیگر، شکلی از سینما با عنوان «سینمای مستقل» که توانسته است از جنبههای گوناگونِ زیباییشناختی، نگاه به اقلیت، مباحث اقتصادی و سیاسی در دل سینمای آمریکا، میدان متمایزی را ایجاد کند.
این پژوهش با هدف تحلیلمحتوای بحران زیستمحیطی دریاچهارومیه در سریالهای رسانه ملی انجام شده است. در ابتدا، از مبانی نظری ارتباطات زیستمحیطی- مبنی بر نقش رسانهها در شکلدهی به تعامل جوامع و محیطزیست، آگاهیبخشی و نحوه مقابله با بحرانهای زیستمحیطی- بهره بردهایم. در ادامه، نظریههای «تأثیر پیامهای ارتباطی»، «سهگانه یادگیری اجتماعی و جامعهپذیری»، «برجستهسازی» و نظریه «چهارچوبسازی» را با محوریت برساخت معنا مورد بحث و بررسی قرار دادهایم. در این پژوهش، از روش تحلیلمحتوای کیفی با رویکرد قراردادی بدون تحمیل مقولههای ازپیشتعیینشده استفاده شده است. جامعه آماری، سریال «دریا»ست و مضامین مرتبط با موضوع پژوهش انتخاب و تحلیل شدهاند. در سریال «دریا»، بحران زیستمحیطی دریاچهارومیه، اثرات اجتماعی و اقتصادی آشکاری را بر جوامع پیرامون حوضه آبریز تحمیل کرده که پدیدههای بیکاری، مهاجرت، افزایش جرم، از بین رفتن کشاورزی، تعطیلی کشتیرانی و صنعت گردشگردی از جمله آنهاست. سریال «دریا»، دومقوله «مدیریت منابع آب» و «اصلاح روند توسعه نامتوازن کشاورزی» را به عنوان راهکارهای گذر از بحران، ارائه و آینده احیای دریاچه ارومیه را امیدبخش ترسیم میکند. در این سریال، انسان، مهمترین عامل اثرگذار در پدیدآمدن بحران زیستمحیطی دریاچه ارومیه تصویر شده، اما این عامل، بدون طرح مسئله یا پرداختن به معضل اقدامات کلانسیستم تنها به مسئله اقدامات انسان به مثابه کشاورز در سطح خُرد بسنده میکند.
در میان آثار سینمایی با محوریت واقعۀ عاشورا، فیلم «روز واقعه» (1373) ساخته شهرام اسدی، یک اثر سینماییِ درخورِ تأمل است. این پژوهش درصدد است نحوۀ تعامل ساختار روایی و سبک بصری این فیلم را در خلق انواعِ معانی با استفاده از رویکرد نئوفرمالیستی کریستین تامپسون و نظریههای دیوید بوردول در روایت فیلم داستانی تحلیل کند. روش تحقیقِ بهکاررفته در پژوهش، تحقیق توصیفیِ تحلیلِ محتواست. بسط روایت در نظام فرمی «روز واقعه»، از الگوی سفر اسطورۀ یگانه و الگویِ جستوجو تبعیت میکند. استفاده از شگردهای خلاقۀ سبکی و روایی در فیلم، موجبِ هماهنگی میزانسنها با اهداف صحنهای و بافت کلیِ اثر شده است. اصالت در روایتگری و عناصر سبکشناختی فیلم «روز واقعه» در بین آثار سینمایی تاریخیِ دارای بنمایۀ دینی ایران، ماحصل شگردهای سینمایی بهکاررفته در آن است. بهکارگیریِ الگوهایِ بسطِ روایی و سبکیِ متناسب با مضمونِ اثر، کاربرد پیرنگهای فرعیِ یکپارچه با پیرنگ اصلی، کارکردهای متعدد نقشمایههای تکرارشونده در بافت عینی و روایی، ریتم هماهنگ و متناسب موسیقی و تصویر و خلق معانیِ ضمنیِ تلویحی و دلالتگر، از مهمترینِ این شگردهای بکار رفته در این فیلم است. براساس نتایج این تحلیل، در سینمای تاریخی با محوریت مضمونی وقایع دینی، شکلگیری درست موقعیتهای نمایشیِ مرتبط با موقعیتهای تاریخیِ متناظرِ آن، همچنین پیوستگی و انسجام مفاهیم برآمده از بافت عینی و روایی فیلم با ایدئولوژیهای پایۀ مطرحشده در خود اثر، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
سینمای ملی، متمایز از سینمای «جریان اصلی» یا مترادف با «سینمای هنری» نیست. فیلمهای تودهپسند نیز بیانگر منشهای ملی و حاکی از رابطۀ درهمتنیدۀ نظام ژانری و سینمای ملیاند. درعینحال، ژانرها و سینمای ملی با چالشهای متعددی از حیث تعاریف، مرزبندیها و کارکردهای گوناگون مواجهاند. ژانرها به مثابة پارهگفتارهای سینمای ملی، روندمحور و همواره در معرض تحول و بازنگریاند. هدف این مقاله، بررسی تبادلات، همپوشانیها، ظرفیتها و چالشهای نظریههای ژانر و سینمای ملی، مواجهه با پویشهای درونی و بیرونی امر ملی و نقش تأثیرگذار دولتهاست. در این مقاله برای بررسی ظرفیتها و چالشهای سینمای ملی ـ ژانری از روش تحلیل منطقی و استدلال قیاسی بهره گرفته شده و از طریق مطالعات اسنادی و کتابخانهای، داده های مورد نیاز گردآوری شدهاند. یافتهها نشان میدهند که الگوی سینمای ملی ـژانری میتواند از ظرفیت ها و امکانات ژانر و امر ملی بهره بگیرد. این الگوی کارآمد میتواند بازتاب تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی و واقعیتهای چندگانۀ اجتماع در برهههای گوناگون باشد. لایه های معنایی و نحوی پارهگفتارهای امر ملی حاوی سنتها، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی و واقعیتهای چندگانة ملی اند. الگوی سینمای ملی ـ ژانری میتواند با اتخاذ راه کاری انعطاف پذیر برای تعریف و بازتعریف مرزهای درونی و بیرونی اش، استمرار یابد.
هدف این پژوهش، بررسی کاستیهای موجود در برنامه های مستند تلویزیونی با موضوع زندگی شخصیتهای دینی است که در برخی موارد، منجر به معرفی نادرست این شخصیتها شده است. با توجه به اینکه اغلب کمبودها به مرحلۀ پیشتولید بازمیگردد، این پژوهش با استفاده از روش مصاحبۀ عمیق با ده نفر از صاحبنظران و مستندسازانِ این حوزه، به بررسی مهمترین چالشها در پنج بخش سوژهیابی، تحقیق، فیلمنامه، تعیین مخاطب و انتخاب عوامل تولید پرداخته است. براساس یافتهها، «پژوهش»که از ارکان تولید فیلم مستند است، در تعداد زیادی از این آثار با سهلانگاری انجام گرفته که در نتیجه وجوه دراماتیک زندگی سوژه بر مستندساز مخفی مانده است. همچنین در ساختار و فرم این گونه مستندها، خلاقیت و تنوع خاصی دیده نمیشود. از اینرو، برای بروز خلاقیت در ایجاد ساختارهای مناسب در بازنمایی زندگی و سیرۀ عالمان دینی ضروی است که برنامه سازان مستند در تولید آثاری با این موضوع، پنج مرحله متمایزی که در این پژوهش معرفی شده اند، طی کنند.
تحلیل نشانه شناختی بازنمایی خانواده در مجموعههای تلویزیونی (مطالعۀ موردی: مجموعۀ لحظۀ گرگ و میش) ۱۵
خانواده از جمله مضامین و بن مایه های محوری مجموعههای تلویزیونی است. پژوهش حاضر به مطالعۀ نشانهشناختی یکی از پربینندهترینِ این مجموعهها، باعنوان لحظۀ گرگ و میش، میپردازد که موضوع اصلی آن تحول خانواده در دهههای گذشته است. از مدل نشانهشناسی جان فیسک برای تحلیل متن استفاده شده است. نتایج نشان میدهد که لحظۀ گرگ و میش با کاربست انواع مختلف رمزگان سعی در دراماتیزهکردن سویههای عادی زندگی خانوادگی و ایدهآلیزهکردن خصایل پیشامدی آن دارد تا شکلی از خانوادۀ آرمانی را که غیرتاریخی و ماورایی است بهمنزلۀ الگو معرفی کند. ویژگیهایی مثل اقتدار مردانه، خانوادۀ گسترده، فرزندآوری و همسرگزینی ستایش میشود و برای تعارضها و واگراییهایی خانواده صرفاً راهحلهایی اخلاقی و فردی تجویز میشود. خانوادۀ آرمانی پاسخگویی تمامی نیازها و خواستههای اعضا است و یگانه مأمن باثبات و تسلابخش است که فرد باید در پناه آن به جستجوی کمال برآید. برخی از عمدهترین مضامین این مجموعه که در سطح هر سه نوع رمزگان برساخت و بازنمایی میشود عبارتند از: نوستالژی گذشتۀ طلایی؛ بازتولید ایدئولوژی مردسالاری؛ دراماتیزه کردن امور روتین و روزمره از طریق خلق صحنهها، نماها و سکانس-های نامتعارف؛ توجیه اطاعت فرد از نهادهای ریشهدار سنتی؛ پنهان نمودن نقش ساختارهای اجتماعی؛ روانشناسانه کردن مسایل اجتماعی؛ ارایۀ راهحل فردی برای غلبه بر شکاف نسلی؛ برجسته کردن نقش افراد در کمرنگشدن اعتماد اجتماعی؛ و بازنمایی تنوع گروههای اجتماعی و سبکهای زندگی در قالب دوگرایی خیر و شر.
هدف این پژوهش شناخت روشهای اقناع مخاطب در سریالهای تلویزیونی است. موردمطالعه آن سریال خارجی چرنوبیل است.
در این تحقیق با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی سیستماتیک انسِلم اشترا وس، سریال چرنوبیل مورد تجزیهوتحلیل قرارگرفته است.
یافتههای تحقیق نشان داد:با توجه به اینکه فیلم و سریال اثر هنری نیز محسوب میشود، جذابیت تصویری، فضاسازی قوی، نورپردازی، رنگ محیط، لباسهای نظامیان که در بهترین شکل ممکن طراحیشده، صحنههای انفجار، موقعیتهای مکانی و جزییات دقیق نیروگاه چرنوبیل و جذابیتهای نوستالژیکی مندرج در اثر، از دیگر عوامل اقناع و جذب تماشاگر در این سریال است.
از دیگر ;کدهای مهم، بهت و وحشت است که کارگردان با استفاده از این تکنیک در صحنههای پیاپی با ساخت لحظات پر هرجومرج، مخاطب را بهتزده کرده و با بهره از جاذبه احساس کنجکاویاش را برمیانگیزد.
نگاه منفی به مقامات شوروی، ایثار و فداکاری همرزمان، عمق فاجعه، شجاعت، ابهام و راز آلودگی، بیتجربگی، ایثار و فداکاری، انکار واقعیت و وجود شخصیتهای بارز منفی در طول فیلم از مقولات برجستهای است که باعث اقناع مخاطب شده است.
درنهایت از بین مقولههای محوری به 2 دسته مقوله در کدگذاری انتخابی دستیافتیم که عبارتاند از: ۱- جاذبه متن: شامل جملات طلایی، القای مستقیم،استعاره و تکرار،2-تصویر شامل جاذبه ترس و جاذبه احساس
محتوای ارائهشده در فیلم با تکیهبر تکنیک القای مستقیم از طریق جملات تأثیرگذار مهمترین عامل در این حوزه است. تأثیر خاص پیامها بر مخاطبان کاملاً مشهود است. سریال بانفوذ در درون گیرنده پیام توانسته به هدف اصلی منبع که پروپاگاندای هالیوود است دست یابد.
فضاسازی در مجموعه روایت فتح؛ مطالعهای انتقادی بر ویژگیهای سینمای اشراقی از منظر سید مرتضی آوینی ۱۵
مجموعهی روایت فتح یکی از شاخصترین سری مستندهای مربوط به جنگ هشتسالهی ایران و عراق است و بهنوعی به تاریخ مصور دفاع مقدس تبدیل شده است. سیدمرتضی آوینی نویسنده، تدوینگر و چهره اصلی تولید این مجموعه، برای توصیف رویکرد و شیوه تولید این مجموعه از اصطلاح «مستند اشراقی» استفاده میکرد. مبانی نظری، فلسفی و همچنین جهانبینی آوینی سبب شده است که این مجموعه در میان همتایان خود شاخص شود. فضاسازی یکی از مهمترین عناصری است که آوینی بهوسیله آن اندیشه و ایدئولوژی خود را در بافت و بطن فیلم نقطهگذاری میکند. این پژوهش با تحلیل نحوه استفاده از سه تمهید تدوین، گفتار روی تصویر و مصاحبه نشان میدهد که مهمترین ویژگیهای فضاسازی در روایت فتح به چه شکلی تحقق یافتهاند و در نهایت با نظر به ویژگیهای این مجموعه مستند، برخی ابهامات موجود در مفهوم سینمای اشراقی را مورد بررسی قرار میدهد. نتایج نشان میدهد که در بنا نهادن فضای خاص این مجموعه، تدوین مهمترین و مؤثرترین تمهید مورداستفاده آوینی در تحقق این امر است. این مقاله همچنین به بررسی انتقادی کاربرد مفاهیمی مانند واقعیت، خودبنیادی، سوبژکتیویته و مونتاژ در آثار آوینی پرداخته و برخی ابهامات در این زمینه را تبیین میکند.
امروزه بسیاری از سریالهای تلویزیونی مکانمحور، تنها دارای یک لوکیشن اصلی هستند. در برخی از آثار موفق این گونۀ نمایشی، بهنظر میرسد عدم تنوع و تغییر مکان (لوکیشن)، نه تنها مانعی برای روایتپردازی و زایش امکانات معنایی مرتبط با مکان نشده، بلکه فرصتهای تازهای را نیز فراهم آورده است. هدف مقاله حاضر، واکاوی جلوههای استحالۀ مکان و فضا در سریالهای تلویزیونی با رویکرد نشانهـمعناشناختی است. بر اساس یک انتخاب هدفمند، سریال «خانه سبز» از میان سریالهای مکانمحور به عنوان نمونۀ مطالعاتی مورد خوانش قرار میگیرد تا به این پرسش پاسخ داده شود که یک مکان ثابت در سریالهای تلویزیونی چگونه دستخوش تغییرات معنایی گوناگون میشود. روش تحقیق این پژوهش از نوع کیفی و تحلیل نشانهـمعناشناختی بوده و ابزار گردآوری دادهها شامل فیشبرداری از منابع مکتوب و متنیکردن نمونه مطالعاتی است. نتیجهای که از تحلیل یافتههای مقاله حاصل گردیده، نشان میدهد که یک مکان واحد علیرغم ثابت بودگی میتواند وجوه استعاری متعدد بیابد و تغییرات معنایی گوناگونی را تجربه کند. همچنین مکان در این قبیل سریالها میتواند تا رسیدن به وضعیت استعلایی پیشروی کند و در فرآیند تبدیل مکان به فضا، جلوههای معنایی گستردهای از جمله کیفیت «روح مکان» را به اثر ببخشد.
در جامعۀ ماشینی امروز که رسانهها بر تمام وجوه زندگی انسان سایه افکندهاند و از عوامل مهم تاثیرگذار بر سبک زندگی فردی و گروهی افراد محسوب میشوند، هر روز بر نیاز جامعه به شادی و نشاط فزونی گیرد. وقایعی مانند بلایای طبیعی، جنگ و شیوع بیماریها مانند کووید ۱۹ نیز بر اهمیت توجه به آرامشو نشاطآفرینی میافزاید. مجموعههای کمدی از جمله برنامههای محبوب و پرمخاطب به شمار میروند که طیف گسترده و متنوعی از مخاطبان را جذب مینمایند. اما اغلب مشاهده میشود میزان کاربرد خشونت کلامی بهعنوان رفتاری عمدی، در مجموعههای کمدی زیاد است. ازاینرو، در این مقاله سه مجموعۀ کمدیِ پرمخاطب که در نیمۀ اول سال ۱۴۰۰ از سیما پخش شدهاند، میزان خشونت کلامی در قالب راهبردهای بیادبی کلامی کالپپر(2011/ 1988) بررسی می شود . سه مجموعۀ «بوتیمار»، «زیرخاکی2» و «دودکش۲» به عنوان جامعه آماری انتخاب شده اند و از هر مجموعه سه قسمت به شکل تصادفی انتخاب و بهطورکامل مورد بررسی قرار گرفته اند. نتایج نشان میدهد خشونت کلامی با کاربرد دشواژه و کاربرد جملات خشنی که در آنها بیادبی آشکار و بیادبی منفی به کار رفته، بهویژه در کلام مردان بروز یافته است. در مجموع، میزان کاربرد خشونت کلامی در مجموعه «بوتیمار» بیشتر بود. نتایج این پژوهش ضرورت بررسی زبانی تولیدات کمدی را قبل از پخش برنامه نشان میدهد.
این پژوهش کیفی با استفاده از روش تبیینی تحلیلی، به صورت استنتاجی و اکتشافی درصدد پاسخ به این پرسش است که چه معیارهای بنیادینی جهت طنزپردازی در سریالهای تلویزیونی باید مبنای عمل قرار گیرند؟ برای پاسخ به این پرسش مبنای تبیین معیارها، مدل «فرانظریه» بوده است تا با نگاه کلان از طریق «روش مثلثسازی» میان مبانی اندیشه اسلامی، معارف عقلی و نظریههای طنزپردازی در ادبیات نمایشی، معیارهای بنیادین تبیین شوند. نتایج چنین نشان میدهد که معیارهای طنزپردازی عام و خاص هستند. معیارهای عام مبتنی بر نظریه توحیدی شادکامی، سعادتطلبی، اصلاحطلبی و معرفتبخشی است که باید مبنای عمل قرار گیرند و معیارهای خاص که بیشتر در ساخت جهان داستان و تحقق شرایط مفروض آن نقش دارند، عبارتند از صدق و حقیقت در انتخاب موضوع، نصح و خیرخواهی در ایجاد موقعیتهای دراماتیک و پایبندی به هنجارهایی چون حفظ کرامت انسانی، احترام به حریم خصوصی، پرهیز از توهین به افراد و مقدسات در شخصیتپردازی و نگارش دیالوگهای دراماتیک.
این پژوهش باهدف شناسایی راهکارهای تقویت نقشآفرینی تلویزیون در پیشگیری از وقوع جرم در شهر بندرعباس و برای پاسخ به این سؤال انجامشده است که چگونه تلویزیون میتواند در پیشگیری از وقوع جرائم در این شهر اثرگذار باشند. برای پاسخ به این سؤال از روش دلفی در دو مرحله برای گردآوری و تجزیه وتحلیل اطلاعات استفاده شد. تعداد 42 نفر از صاحبنظران در رشتههای حقوق، جامعهشناسی و علوم ارتباطات اجتماعی استان هرمزگان که به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند پانل دلفی را تشکیل دادند. بر اساس یافتههای این پژوهش، صاحبنظران درحالیکه که مشکلات «اقتصادی و معیشتی»، «فقر فرهنگی و اجتماعی» و «قرار گرفتن بندرعباس در مسیر ترانزیت کالاهای قاچاق و مشروبات الکلی» را مهمترین دلایل بروز رفتارهای مجرمانه در شهر بندرعباس ارزیابی کردند، «بالا بردن کیفیت برنامهها برای کاهش تمایل مردم به استفاده از برنامههای شبکههای ماهوارهای»، «آگاهیبخشی درباره قوانین بهمنظور ارتقای سطح معلومات حقوقی مردم» و «تولید پویانماییهای آموزنده اجتماعی و اخلاقی برای کودکان و نوجوانان» را مهمترین راهکارهای پیشگیری از وقوع جرائم خشن در بندرعباس با استفاده از رسانه تلویزیون دانستند.
تجسم مکان در سینمای داریوش مهرجویی (مطالعۀ موردی: «خانه» در فیلمهای اجارهنشینها و مهمان مامان) ۱۵
بررسی معیارهای کیفی خانه به عنوان مکانی که در شکل گیری شخصیت انسانها تأثیرگذار است، از رهگذر نشانه-معناشناسی میسر است. نشانه- معناشناسی (سیال) که از تعامل با مباحث پدیدارشناسی و رجعت به اصل حسی- ادراکی نشانه حاصل میشود، بستر مناسبی برای بررسی چگونگی کارکرد، تولید و دریافت معنا فراهم میکند. در این پژوهش که از نوع کیفی و کاربردی است، اندیشۀ معناسازی برای «خانه» در آثار سینمایی داریوش مهرجویی بر مبنای دیدگاههای کریستین نوربرگ- شولتز در حوزۀ مکان، تفسیر و تحلیل شده است. دو اثر اجارهنشینها و مهمان مامان در ژانر کمدی- درام به صورت هدفمند برای بررسی انواع خانه در ایران به عنوان مطالعۀ موردی انتخاب شدهاند. نمایش و انعکاس مفهوم خانه و پیوند وجودی آن با انسان به عنوان اصلیترین راهبرد برای تعریف افراد در آثار مهرجویی تأکیدی بر ارتباط دوسویه و معنادار میان خانه و زندگی انسانهاست؛ چراکه انسان در هر مکانی که زندگی کند، حتی برای مدت کوتاه، فعالیتهای خود را حول محوریت ویژگیهای آن شکل میدهد. به گونهای که آن را مرکزی میداند که به دلیل تمایز آن با فضای بیرون، در قلمرو آن احساس آرامش میکند. نتایج پژوهش نشان میدهد که در فیلمهای مذکور، خانه، مرکزی است که با شخصیت مکانی خود- که با مفاهیمی چون «حس مالکیت»، «روابط انسانی» و «سنت» مرتبط است- ارزشها و سبک زندگی افراد را تعریف میکند.
دهه هفتاد و شروع «دوران سازندگی»، از نقاط عطف تحولات سنت و مدرنیته، پس از انقلاب است که بیش از هر چیز در سبک زندگی نمود مییابد. این تحقیق برآن است تا با رویکرد مطالعات فرهنگی، بازنمایی «سبک زندگی» در سریالهای خانوادگی پربیننده در دهه هفتاد را مطالعهکند. بهاینمنظور سریال پدرسالار، به عنوان پربینندهترین سریال خانوادگی، که موضوع آن بهطور وثیقی با حوزه سبک زندگی مرتبط بود برای مطالعه موردی انتخابشد. در بخش ادبیات نظری؛ دیدگاههای صاحبنظران در باب سبک زندگی بررسی و در ادامه نظریه بازنمایی برساختگرا به عنوان چارچوب نظری انتخاب گردید. در بحث روش، از دو الگوی نشانهشناسیِ «کیت سلبی و ران کاودوری» و «تحلیل سهگانه فیسک» بهرهگیری شده است. نتایج نشان میدهد بازنمایی سبک زندگی حول دو محور اصلی صورت گرفتهاست. اول تضاد نسلی و دوم تضاد سبک زندگی سنّتی با نوگرا. سنخشناسی سبک زندگی در قالب تقابل دوگانة «سبک زندگی سنّتی نسل قدیم» و «سبک زندگی نوگرای نسل جدید» بازنمایی گردیده است. این سریال تلفیق سبک زندگی سنّتی و نوگرا را برای جامعه ایرانی تجویز میکند. این تلفیق شامل داراییها، ارزشها، نگرشها و الگوی روابط انسانی میشود. «تأکید بر شکاف نسلی»، «نقد سبک زندگی سنّتی مردسالار نسل قدیم» و «عدم دخالت دادن مذهب در تقابل سبک زندگی» ازجمله معانی مرجح این سریال است.
یکی از کارکردهای اساسی رسانهها، بازنمایی واقعیتهای جهان خارج برای مخاطبان است. تصویری که ما بهمثابه یک مخاطب از پدیدههای مختلف داریم، در موارد زیادی ناشی از تجربه مواجهه با گزارشها و تصاویری است که بهوسیله رسانهها ارائه شده است. چادر بهعنوان حجاب برتر مورد نظر دین مبین اسلام، یک پدیده فرهنگی در حوزة پوشش زنان است که در طول سالها، در تلویزیون بازنمایی شده است. این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که چادر در سالهای پس از انقلاب اسلامی چگونه در سریالهای تلویزیونی بازنمایی شده است. در این پژوهش، با استفاده از روش تحلیل محتوای کمی، شخصیتهای چادری 40 سریال از پربینندهترین سریالهای پخش شده از تلویزیون ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی مورد تحلیل قرار گرفته است. به این دلیل که واحد تحلیل در این پژوهش، «شخصیت» است، بر این اساس تعداد 107 شخصیت چادری این سریالها، بهصورت تمام شماری انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتهاند. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از نرمافزار spss و آمار توصیفی و استنباطی (آزمون کای اسکور) استفاده شده است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که در سالهای پس از انقلاب اسلامی تصویر مطلوبی از زنان چادری در تلویزیون ارائه نشده است، بهطوریکه زنان چادری یا اساساً حضور پررنگی در سریالهای تلویزیونی ندارند یا اگر دارند اغلب دارای ضعفها و مشکلات مختلفی هستند که در مقایسه با شخصیتهای زن غیر چادری نمود پررنگتری دارد. زنان چادری بهگونهای معنادار؛ مسن، بدون تحصیلات دانشگاهی، از طبقه متوسط و پایین جامعه، دارای مشکلات روحی و روانی و دارای چهرهای متوسط و زشت به تصویر کشیده شدهاند. بر این اساس چادر، پوشش زنی معرفی میشود که احتمالاً کمتر مخاطبی تمایل به همذات پنداری و احیاناً الگوبرداری از او خواهد داشت.
وجهه، خود انگارة عمومی است که هر فرد برای خود قائل است. وجهه، عبارت است از احترامی که هر فرد برای خود و آبروی خود قائل است. از طرفی، ادب توجه به وجهة طرف گفتوگو در طول مکالمه و در مقابل، بیادبی تهدید وجهه است. کالپپر (2011) در نظریة گفتمان خود به راهکارهای اعمال بیادبی براساس سه نوع وجهة فردی، رابطهای، اجتماعی و دو نوع حقوق اجتماعی تساوی و وابستگی و ارتباط این مفاهیم اشاره میکند. این رویکرد بر عواملی چون بافت، هنجارهای اجتماعی و احساسات متمرکز و دارای ویژگی جمعمداری وجهه است. از اینرو با چنین رویکردی میتوان پدیدة بیادبی کلامی را در سریالهای خانوادگی ایرانی بررسی کرد. این پژوهش در چارچوب این نظریه به این سؤال پاسخ میدهد که نظریة گفتمان کالپپر در سریال «مادرانه» از چه زوایایی قابل بحث و این سریال حاوی کدام یک از الگوهای بیادبی کلامی است. به این منظور تعداد 30 نمونه از گفتوگوهای حاوی ارتباط میان انواع وجهه و حقوق اجتماعی به روش نمونهگیری هدفمند، انتخاب و از روش توصیفی ـ تحلیلی برای تحلیل آنهااستفاده شده است. یافته ها نشان میدهند که همة الگوهای بیادبی کلامی شامل تهدید وجهة فردی، رابطهای و اجتماعی با توجه به حقوق اجتماعی با جلوههای مختلف در این سریال بکار رفته که در این بین الگوی تهدید وجهة رابطه ای به میزان 6/86 درصد دارای بالاترین میزان وقوع است.