هدف اصلی این مقاله تحلیل بازنمایی گفتمانهای دینی موجود در فیلم «کتاب قانون» است. بدین منظور از نظریه رمان چند آوای میخائیل باختین استفاده شده است که در آن باختین معتقد است رمانهای چندآوا دیدگاه یگانهای ندارند و دیدگاه اقشار گوناگون اجتماعی را بازتاب میدهند. برای تحلیل فیلم از روششناسی «لاکلاو و موفه» استفاده شده است.
نتایج تحقیق نشان میدهد که فیلم کتاب قانون نیز به نوعی دارای گفتمان چند صدایی است. گفتمان مسلط بازنمایی شده در این فیلم، گفتمان دینی عامیانه است که با استفاده از دو گفتمان روشنفکری دینی و گفتمان سنت اسلامی به چالش کشیده شده است و به این ترتیب مخاطب را به قضاوت و داوری میکشاند. در این داوری، مقایسه میان گفتمان سنت و روشنفکری دینی نیست، بلکه میان آن دو و گفتمان دینی عامیانه است که عاملان آن، دینداران عامی هستند که مسلمان موروثی نیز محسوب میشوند. هدف فیلم مقابله با گفتمان دینی عامیانه است و به این منظور از مفاهیم تحلیلی مشترک دو گفتمان دیگر استفاده می کند.
پربازدیدترین ها
مقالات 'فصلنامه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران'
هدف این مقاله ارائه نتایج مطالعه نحوه بازنمایی ارزشهای فرهنگی در آگهی های تجاری تلویزیونی در ایران می باشد. در واقع مسالة اصلی این مقاله این نکته است که با توجه به تأکید قوانین موجود برای گنجاندن ارزشها و باورهای دینی و نیز نمادها و نشانه های فرهنگ و تمدن ایرانی، در تبلیغات تجاری تا چه میزان به این امر توجه شده است. در این مطالعه در قالب نظریه ساختارگرایی زبانشناختی، آگهیهای تجاری به مثابه یک متن فرهنگی، بر اساس رویکرد نشانهشناختی رولان بارت فرانسوی تحلیل شده است. از میان آگهی های تجاری پخش شده از شبکهی سوم سیما، تعداد 30 آگهی به عنوان نمونه ای از جامعه آماری آگهی های تجاری تلویزیونی برای تحلیل برگزیده شده است. تحلیل آگهی ها نشان داد که گرچه در محتوای آگهی ها از مفاهیم دینی و نمادهای فرهنگی استفاده شده، اما این موضوع در مورد ارزشهای دینی به شکل استفاده ابزاری بوده است و نه محتوایی. از سوی دیگر، در آگهی های تجاری هر دو نوع ارزشهای به اصطلاح غربی و نیز ارزشهای فرهنگی جامعه ایران بازنمایی شده است. با توجه به اینکه جامعه ما را میتوان جامعهای در حال گذار از سنت به سوی مدرنیته قلمداد کرد، این نتیجهگیری چندان دور از ذهن نیست. در نهایت اینکه ما شاهد بازنمایی نمادهای فرهنگ ایرانی و نیز ارزشهای ملیگرایی و میهنپرستی بودهایم؛ اما این موضوع در برخی مواقع به شکل شعاری و کلیشهای انجام گرفته است.
این مقاله به تحلیل و بررسی فیلم عروس آتش می پردازد. پس از مروری بر ادبیات نظری، روش نشانه شناسی برای تحلیل دادهها انتخاب شده است. روش نشانه شناسی این مقاله در سه سطح توصیفی (رمزگان اجتماعی)، بازنمایی(رمزگان فنی) و ایدئولوژیک (رمزگان ایدئولوژیک) است. فرایند رفت و برگشت و تعامل میان این سطوح سه گانه منجر به نتایج زیر میشود. علیرغم اینکه فیلم دارای بعدی رهایی بخش است و سعی میکند که با سنتی غیر انسانی(عدم رعایت حقوق زنان) مقابله کند، اما تفاوت فرهنگی را نادیده میگیرد و با اتخاذ موضعی مدرنیستی(عامگرایی، خردگرایی، فردگرایی و ...) سنتهای قبیله را نقد بیرونی میکند و با نشانههای مختلف در سه سطح مذکور، فرهنگ متوسط شهری را در تقابل با فرهنگ قبیلهای قرار میدهد و بدون توجه به ویژگی های فرهنگی-اجتماعی این قبیله قضاوت میکند. قضاوتی که منجر به فهم تفاوت های فرهنگی نمیشود، بلکه به طرد «دیگری» میانجامد.
امروزه رسانههای جمعی زمینه را برای بیان مسائل زندگی عموم در سطح ملی و بینالمللی فراهم آوردهاند. صنعت سینما در نقش رسانهای تأثیرگذار، برای نمایش و معرفی برخی از این عناصر اصیل در قالب الگویی پایدار کوشیده است؛ اما از ابتدای شکلگیری تا کنون، به دلیل محدودیتهای هر دوره، تنوع ژانر اندکی داشته است و همین موضوع، بر شخصیتپردازی فیلمها و ارائۀ الگوهای انسانی و شخصیتهای رفتاری و اخلاقی تأثیر چشمگیری داشته است.
در این پژوهش پس از مرور مفاهیم فیلم دینی از دیدگاه اندیشمندان این حوزه، نظریۀ بازنمایی را بررسی خواهیم کرد که یکی از اساسیترین و مهمترین مفاهیم در مطالعات فرهنگی و رسانهای است؛ و درنتیجه چگونگی بازنمایی روحانیت را در فیلم «طلا و مس» با استفاده از روش تحلیل گفتمان ترکیبی بررسی میکنیم. براساس نتایج، فیلم طلا و مس از سویی نقدی است بر جامعهای که همواره پایبندی به اخلاق را فریاد میزند اما در بسیاری از لحظات دلیلی برای بیاخلاقی حاکم بر فضای جامعه ندارد؛ از سوی دیگر راه رسیدن به عرفان حقیقی را حضور در متن جامعه و توجه به مسائل جزئی نهفته در زندگی بیان میکند که نتیجهاش حرکت از اخلاق نظری به اخلاق عملی است.
مقالۀ حاضر به مطالعۀ بازنمایی شهر تهران در آثار فیلمسازان نسل متأخر سینمای ایران اختصاص یافته است. در این پژوهش، با تأکید بر مفهوم ذهنیت نسلی، بر این پرسش تأمل میکنیم که کارگردانان دهههای هشتاد و نود سینمای ایران چه ذهنیتی دربارۀ تهران دارند و در آثار خود به نمایش گذاشتهاند. بدینمنظور، فیلمهای بهنمایشدرآمده از کارگردانان نسل چهارم سینمای ایران که از بستری شهری برخوردارند، انتخاب شدهاند. شهر در این آثار، با تکیه بر مفهوم امر والا در اندیشۀ نیکولاس میرزوئف و با روش تحلیل محتوای کیفی (تحلیل تماتیک) مطالعه و موشکافی شده است. دادههای این تحلیل بیانگر آن است که هرچند فیلمسازان جوان نگاهی معترض به شهر دارند و آن را عامل فساد و تباهی به تصویر میکشند، برخلاف اسلاف خویش که اغلب راه نجات را بازگشت به روستا و درواقع خروج از تهران عنوان میکنند، قهرمانان فیلمهای نسل جدید سینماگران ایرانی، مسائل شهری را به شکلی تازه مفصلبندی میکنند که در تهران میماند و با مصائب آن کنار میآید.
پژوهش حاضر به این پرسش پاسخ میدهد که جایگاه زنان سینماگر در سینمای قبل و بعد از انقلاب اسلامی (1347-1392) چه تغییراتی کرده است. براساس یافتههای پژوهش با تکیه بر دیدگاه بازتاب و روش اسنادی و تحلیل محتوای کمی، در دورة ده سالة پیش از انقلاب، حضور زنان در عرصة سینما به غیر از جایگاه موسیقی و تا حدودی جایگاه بازیگری در سایر جایگاهها از دورههای مختلف بعد از انقلاب کمتر بوده است. در دورة «دفاع مقدس» علیرغم کاهش تعداد فیلمهای تولیدشده، زنان در برخی جایگاههای مهم مانند کارگردانی و تولید فیلم حضوری پررنگ داشتند، اما در دو بخش موسیقی و بازیگری، میزان مشارکت آنها کاهش چشمگیری داشته است. ویژگی شاخص دورة «سازندگی» افزایش مشارکت زنان در اغلب جایگاهها در مقایسه با قبل است. در دورة «اصلاحات» با وجود کاهش تعداد فیلمهای تولیدشده، حضور زنان در تمام جایگاهها بهجز بازیگری از دورة پیش از خود با افزایش مشارکت مواجه بوده است. در دورة «عدالت محوری» مجموع حضور زنان در عرصههای گوناگون تولید فیلم در مقایسه با دورة قبل و در مقایسه با کل فیلمهای تولیدشده، با کاهش مواجه بوده است. همچنین در این دوره، شاهد کاهش معنادار حضور زنان در سه عرصة موسیقی، بازیگری و صدا در مقایسه با دو دورة قبل هستیم، اما در دو عرصة نویسندگی و کارگردانی، حضور زنان از دورة قبل اندکی افزایش یافته است.
پیامد انقلاب اسلامی بهمثابة رخدادی سیاسی، موجی از تلاشها برای دینیسازی و اسلامیکردن زمینههای اجتماعی، فرهنگی و هنری بهشمار میآید. یکی از حوزههایی که در ساخت فرهنگی بهطور کل و سراسری متحول شد و ساخت نهادی آن استحاله یافت، نهاد سینماست. در این پژوهش، در چارچوب الگوی برساختی و از منظری گفتمانی، ضمن انتخاب هدفمند 44 فیلم سینمای دینی پس از انقلاب به روش تحلیل گفتمان انواع سوژة دینی و مکانیسمهای برساخت این سوژه واکاوی و تحلیل شد. نتایج این مطالعه نشان میدهد مکانیسمهای برساخت سوژة دینی شامل مکانیسم استعلا، مکش، پالایش و طرد است. در گفتمان سینمای دینی شاهد تکثر سوژگانی نیستیم و سوژهها فضای محدودی برای عاملیت دارند. در این میان، نیروهای ساختاری پیوسته به عاملیت سوژهها حمله میکنند. در سینمای دینی، از این حیث شاهد تخاصمی اساسی نیستیم، بلکه نوعی قبض و بسط گفتمانی حادث میشود؛ به این معنا که بنا به اقتضاهای سیاستگذاری و تحولات زمینهای، برخی تفاسیر دین و برساخت مدلهای دینداری مرجح شده و سوژههایی، که طیف و تنوع آنها بسیار محدود است، عرصة سخنگویی یافتهاند، اما سوژههای برون از چارچوب ایدئولوژیک مسلط قادر به هژمونیکشدن نیستند.
مقالة حاضر درصدد تحلیل رویکرد برنامهسازی سیمای جمهوری اسلامی ایران بر مبنای نظریة صنعت فرهنگ است. در ادبیات نظری پژوهش، رویکرد مکتب فرانکفورت به سرمایهداری مدرن، نظریة صنعت فرهنگ و رویکرد آن به رسانههای جمعی، بهویژه تلویزیون تبیین شده است. سپس برای منطق تحلیل از روش تفکر دیالکتیکی و قرائت توأمان امر جزئی و امر کلی، با درنظرداشتن رویکرد نقد درونی در نظریة انتقادی و توجه به رویکرد سلبی مکتب فرانکفورت به فرهنگ استفاده شده است. نمونة مورد مطالعة این تحقیق، برنامة ماه عسل شبکة 3 سیمای جمهوری اسلامی ایران در سالهای 1392 تا 1397 است. در تحلیل برنامه، به روش نمونهگیری نظری و هدفمند، قسمتهایی از این برنامه با روش تحلیل محتوای کیفی تحلیل شدهاند. براساس تحلیل یافتهها مهمترین رویکردهای این برنامة تلویزیونی عبارتاند از: تحریف نیازهای واقعی (فردیکردن مسائل ساختاری)، ابزاریسازی خرد (تقلیل انسانها به شیء برای رسیدن به هدف)، ترویج سازش و تمکین در برابر شرایط اقتصادی (ستایش و رمانتیزهکردن فقر) و تجاریکردن ارزشهای اخلاقی و دینی. سپس این مؤلفهها تفسیر انتقادی شدند. براساس یافتههای پژوهش با درنظرگرفتن حاکمبودن ارزشهای الگوی نئولیبرال و سرمایهدارانه بر اقتصاد و جامعة ایران، تلویزیون نیز با وجود ادعایش دربارة انتقاد از نظام سرمایهداری، پیوندی وثیق با ارزشهای سرمایهداری دارد؛ بنابراین میتوان گفت براساس منطق نقد درونی غلبة ارزشهای سرمایهداری بر برنامههای سیما مانع تحقق و تمهید اهدافی از قبیل تبدیلشدن به دانشگاه عمومی است.
این مقاله در پی مطالعة نحوة بازنمایی ابعاد مختلف دینداری طبقات اجتماعی در سینمای پس از انقلاب ایران است. ابعاد دینداری مورد نظر در پژوهش فعلی از مدل دینداری گلاک و استارک استخراج شدهاند و همچنین دلالت مورد نظر از طبقة مبتنی بر نظریة تمایز بوردیو است. درنهایت دو سطح نظری مذکور در بستر رویکرد برساختگرایی هال در باب بازنمایی، تحلیل شدهاند. از میان دهها فیلم سینمایی پس از انقلاب ایران، برای هر دهه دو فیلم که از لحاظ نظری قرابت بیشتری با معیارهای پژوهش داشتند، انتخاب و به روش نشانهشناسی انتقادی جان فیسک بررسی شدند. فیلمهای انتخابشده عبارتاند از: توبة نصوح (1361) و دو چشم بیسو (1363) در دهة شصت، از کرخه تا راین (1371) و بوی کافور، عطر یاس (1379) در دهة هفتاد، خانهای روی آب (1380) و کتاب قانون (1387) در دهة هشتاد و رسوایی 1 (1391) و طبقة حساس (1392) در دهة نود. این فیلمها در سه سطح واقعیت، بازنمایی و ایدئولوژی بررسی شدند. درنهایت نحوة ترکیب و به انسجام رسیدن دو سطح اول در سطح آخر یعنی ایدئولوژی نشان داده شدند. با استفاده از مطالعة نشانهشناختی فیلمها، رمزگانهای مربوط به ابعاد دینداری هر طبقه در هریک از دهههای بعد از انقلاب نشان داده شد. همچنین نشانهشناسی انتقادی فیلمها حاکی از آن بود که بازنمایی ابعاد پنجگانة دینداری هریک از طبقات اجتماعی، متأثر از گفتمانهای حاکم بر هر دهه، تغییرات مشخص و قابلتوجهی داشته است. از جملة این تغییرات میتوان به کاهش چشمگیر ابعاد دینداری طبقة فرودست، از جمله بعد عاطفی در مقایسه با دهة شصت، ثبات نسبی ابعاد دینداری طبقة متوسط از دهة هفتاد به بعد و همچنین پررنگترشدن بعد مناسکی دینداری طبقة مرفه در دهة اخیر اشاره کرد که چنین تغییرات و نوساناتی در نظام بازنمایی سینما متأثر از تغییرات گفتمانهای حاکم بر هر دهه بوده است.
در این مقاله، نقشهای جنسیتی و چگونگی بهرهگیری از رمزگان اجتماعی، فنی و ایدئولوژیک در موقعیتهای مختلف زنان و مردان در فیلم «سعادتآباد» بهکمک روش نشانهشناسی جان فیسک بررسی شده است. تحلیلهای بهدستآمده نشان میدهد، برساخت اجتماعی جنسیت صورتگرفته، بهویژه برای زنان، گاهی رهاییبخش و نقادانه و گاهی تبعیضآمیز است. این فیلم موقعیتهای اجتماعی هر دو جنس را به چالش میکشد. همچنین نگاهی نقادانه به روابط زناشویی مدرن و روابط دوستانة طبقة متوسط دارد و کیفیت و کمیت روابط را ارزیابی میکند یافتهها نشان میدهد، با وجود خارجشدن زنان و مردان و خانوادة طبقة متوسط از سبک زندگی و موقعیتهای سنتی در این فیلم، قرائت مرجح متن برای زنان نقشهای خانهداری، نداشتن استقلال و وابستگی است؛ درحالیکه مردان نیز در این فیلم مضطرب، غمگین، کماقتدار، تنها و مستأصل بازنمایی شدهاند، اما بهطورکلی بازنمایی جنسیت در این فیلم از قالبهای مرسوم چندان فاصله ندارد.
فیلمهای سینمایی متأثر از پراکسیس، گفتمانهای سیاسی در بازنمایی واقعیت هستند. گفتمان مسلط، بر آن است تا الگوهای کنشی و حیات مطلوب خود را به نمایش بگذارد و سینما یکی از مجراهای آن است. پژوهش حاضر در تلاش است تا با استفاده از روش تحلیل روایت، بازنمایی طبقات مختلف را در ذیل گفتمان اصولگرایی عدالتخواه مطالعه کند. بدینمنظور 67 فیلم که در بین سالهای 1388-1384 در ایران نمایش داده شدهاند، بهعنوان حجم نمونه و به شیوۀ نمونهگیری هدفمند گزینش شدهاند. نتایج نشان میدهد فیلمهای سینمای ایران پنج طبقۀ بالای مدرن، طبقه بالای سنتی، طبقۀ متوسط مدرن، طبقۀ متوسط سنتی و طبقۀ پایین را بازنمایی میکنند. این طبقات، براساس «نمایش ثروت» بهطور عمودی و «ارزشهای اجتماعی» بهطور افقی از هم مجزا میشوند. در سطح گفتمان فیلم، طبقات با ویژگیهای سنتی، نزدیکی بیشتری با گفتمان اصولگرایی عدالتخواه دارند و در سطح داستانی، گفتمان، روایت آنان را تأیید کرده است. طبقۀ پایین بهعنوان پایگاه اصلی گفتمان عدالتخواه، بهمثابۀ افرادی خونگرم، خانوادهدوست، زحمتکش و قربانی بازنمایی میشوند که همواره با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند. این مشکلات به شکلی خیالی هستند که در انتهای روایت فیلمها حلوفصل میشوند. درنهایت گفتمان حاکم، با فروکاست مسئلۀ اساسی این طبقه شامل فقر به امور دیگری مانند ازدواج، از مسئولیت خود در قبال توزیع عادلانۀ ثروت شانه خالی کرده است.