یکی از کارکردهای اساسی رسانهها، بازنمایی واقعیتهای جهان خارج برای مخاطبان است. تصویری که ما بهمثابه یک مخاطب از پدیدههای مختلف داریم، در موارد زیادی ناشی از تجربه مواجهه با گزارشها و تصاویری است که بهوسیله رسانهها ارائه شده است. چادر بهعنوان حجاب برتر مورد نظر دین مبین اسلام، یک پدیده فرهنگی در حوزة پوشش زنان است که در طول سالها، در تلویزیون بازنمایی شده است. این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که چادر در سالهای پس از انقلاب اسلامی چگونه در سریالهای تلویزیونی بازنمایی شده است. در این پژوهش، با استفاده از روش تحلیل محتوای کمی، شخصیتهای چادری 40 سریال از پربینندهترین سریالهای پخش شده از تلویزیون ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی مورد تحلیل قرار گرفته است. به این دلیل که واحد تحلیل در این پژوهش، «شخصیت» است، بر این اساس تعداد 107 شخصیت چادری این سریالها، بهصورت تمام شماری انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتهاند. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از نرمافزار spss و آمار توصیفی و استنباطی (آزمون کای اسکور) استفاده شده است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که در سالهای پس از انقلاب اسلامی تصویر مطلوبی از زنان چادری در تلویزیون ارائه نشده است، بهطوریکه زنان چادری یا اساساً حضور پررنگی در سریالهای تلویزیونی ندارند یا اگر دارند اغلب دارای ضعفها و مشکلات مختلفی هستند که در مقایسه با شخصیتهای زن غیر چادری نمود پررنگتری دارد. زنان چادری بهگونهای معنادار؛ مسن، بدون تحصیلات دانشگاهی، از طبقه متوسط و پایین جامعه، دارای مشکلات روحی و روانی و دارای چهرهای متوسط و زشت به تصویر کشیده شدهاند. بر این اساس چادر، پوشش زنی معرفی میشود که احتمالاً کمتر مخاطبی تمایل به همذات پنداری و احیاناً الگوبرداری از او خواهد داشت.
پربازدیدترین ها
مقالات دسته بندی 'سینمای ملی'
سینمای ملی، متمایز از سینمای «جریان اصلی» یا مترادف با «سینمای هنری» نیست. فیلمهای تودهپسند نیز بیانگر منشهای ملی و حاکی از رابطۀ درهمتنیدۀ نظام ژانری و سینمای ملیاند. درعینحال، ژانرها و سینمای ملی با چالشهای متعددی از حیث تعاریف، مرزبندیها و کارکردهای گوناگون مواجهاند. ژانرها به مثابة پارهگفتارهای سینمای ملی، روندمحور و همواره در معرض تحول و بازنگریاند. هدف این مقاله، بررسی تبادلات، همپوشانیها، ظرفیتها و چالشهای نظریههای ژانر و سینمای ملی، مواجهه با پویشهای درونی و بیرونی امر ملی و نقش تأثیرگذار دولتهاست. در این مقاله برای بررسی ظرفیتها و چالشهای سینمای ملی ـ ژانری از روش تحلیل منطقی و استدلال قیاسی بهره گرفته شده و از طریق مطالعات اسنادی و کتابخانهای، داده های مورد نیاز گردآوری شدهاند. یافتهها نشان میدهند که الگوی سینمای ملی ـژانری میتواند از ظرفیت ها و امکانات ژانر و امر ملی بهره بگیرد. این الگوی کارآمد میتواند بازتاب تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی و واقعیتهای چندگانۀ اجتماع در برهههای گوناگون باشد. لایه های معنایی و نحوی پارهگفتارهای امر ملی حاوی سنتها، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی و واقعیتهای چندگانة ملی اند. الگوی سینمای ملی ـ ژانری میتواند با اتخاذ راه کاری انعطاف پذیر برای تعریف و بازتعریف مرزهای درونی و بیرونی اش، استمرار یابد.
این پژوهش با هدف تحلیلمحتوای بحران زیستمحیطی دریاچهارومیه در سریالهای رسانه ملی انجام شده است. در ابتدا، از مبانی نظری ارتباطات زیستمحیطی- مبنی بر نقش رسانهها در شکلدهی به تعامل جوامع و محیطزیست، آگاهیبخشی و نحوه مقابله با بحرانهای زیستمحیطی- بهره بردهایم. در ادامه، نظریههای «تأثیر پیامهای ارتباطی»، «سهگانه یادگیری اجتماعی و جامعهپذیری»، «برجستهسازی» و نظریه «چهارچوبسازی» را با محوریت برساخت معنا مورد بحث و بررسی قرار دادهایم. در این پژوهش، از روش تحلیلمحتوای کیفی با رویکرد قراردادی بدون تحمیل مقولههای ازپیشتعیینشده استفاده شده است. جامعه آماری، سریال «دریا»ست و مضامین مرتبط با موضوع پژوهش انتخاب و تحلیل شدهاند. در سریال «دریا»، بحران زیستمحیطی دریاچهارومیه، اثرات اجتماعی و اقتصادی آشکاری را بر جوامع پیرامون حوضه آبریز تحمیل کرده که پدیدههای بیکاری، مهاجرت، افزایش جرم، از بین رفتن کشاورزی، تعطیلی کشتیرانی و صنعت گردشگردی از جمله آنهاست. سریال «دریا»، دومقوله «مدیریت منابع آب» و «اصلاح روند توسعه نامتوازن کشاورزی» را به عنوان راهکارهای گذر از بحران، ارائه و آینده احیای دریاچه ارومیه را امیدبخش ترسیم میکند. در این سریال، انسان، مهمترین عامل اثرگذار در پدیدآمدن بحران زیستمحیطی دریاچه ارومیه تصویر شده، اما این عامل، بدون طرح مسئله یا پرداختن به معضل اقدامات کلانسیستم تنها به مسئله اقدامات انسان به مثابه کشاورز در سطح خُرد بسنده میکند.
مقالۀ حاضر به مطالعۀ بازنمایی شهر تهران در آثار فیلمسازان نسل متأخر سینمای ایران اختصاص یافته است. در این پژوهش، با تأکید بر مفهوم ذهنیت نسلی، بر این پرسش تأمل میکنیم که کارگردانان دهههای هشتاد و نود سینمای ایران چه ذهنیتی دربارۀ تهران دارند و در آثار خود به نمایش گذاشتهاند. بدینمنظور، فیلمهای بهنمایشدرآمده از کارگردانان نسل چهارم سینمای ایران که از بستری شهری برخوردارند، انتخاب شدهاند. شهر در این آثار، با تکیه بر مفهوم امر والا در اندیشۀ نیکولاس میرزوئف و با روش تحلیل محتوای کیفی (تحلیل تماتیک) مطالعه و موشکافی شده است. دادههای این تحلیل بیانگر آن است که هرچند فیلمسازان جوان نگاهی معترض به شهر دارند و آن را عامل فساد و تباهی به تصویر میکشند، برخلاف اسلاف خویش که اغلب راه نجات را بازگشت به روستا و درواقع خروج از تهران عنوان میکنند، قهرمانان فیلمهای نسل جدید سینماگران ایرانی، مسائل شهری را به شکلی تازه مفصلبندی میکنند که در تهران میماند و با مصائب آن کنار میآید.
سینما، هنری رویاآفرین و دگرگونکنندة نسبت میان ذهنیّت و عینیّت، واقعیّت و خیال است. روایت بازتولیدشدة زندگی انسانها، در قالب سیر داستانی یا مستند، درآمیخته با جهانبینی فیلمساز. در میان دستهبندیهای سینمایی، سینمای شاعرانه بیشترین سهم را در برانگیختن ذهنیت مخاطب و پرورش نیروی تخیل او دارد. پدیدة فیلم شاعرانه، مبتنی بر نوعی نگاه رؤیاگونه و بازآفرینی جهانی دگرگون و ویژه نسبت به جهان واقعیت است. با این دیدگاه، تماشای یک فیلم شاعرانه به مثابه شرکت در آیینی است که تماشاگر خویش را در تجربه بازآفرینی و خلق دوباره اثر، سهیم میکند. هنجارگریزی و آشناییزدایی این نوع سینمایی، از نظر روانی، فضایی معبدگونه و اساطیری برای تماشاگر ایجاد کرده و زمینههای زایش جهانی تازه و آرمانی را در رؤیاهای مخاطب، به وجود میآورد. این رخداد، محصول دریافتهای شهودی فیلمساز از زندگی و جهان هستی است که پیوسته، ایجاد پرسش کرده و تماشاگر را به تأویل وامیدارد. سینمایی اندیشمند و کاشف هستی حقیقت که وظیفة کشف چیستی حقیقت را به تماشاگرش واگذار میکند.
دنیای رؤیاها، افسانهها، اسطورهها و آیینها، منابع مناسبی برای الهامبخشی به فیلم شاعرانه بودهاند.
سینمای بدنه یا جریان اصلی ایران در دهههای30 تا 50 خورشیدی، کاملاً تحتتأثیر فرهنگ و هنر وارداتی غرب و شرق قرار گرفته بود. نفوذ و استقبال عوام از فیلمهای درجه دو و سه هندی و آمریکایی، باعث شد تا مقولۀ روایت و زیباییشناسی بصریِ تولیدات گیشهای سینمای ایران، به سمت سرگرمی صرف حرکت کند و فاقد عناصری از تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی شود. در این میان کارگردانانی همچون «فرخ غفاری»، «ابراهیم گلستان» و «فریدون رهنما» با ساخت فیلمهایی مانند (شب قوزی)، (خشت و آینه) و (سیاوش در تخت جمشید)، تصویری نوین، مستقل و نامتعارف از تولید سینمایی در کشور ارائه دادند که در آن مضامین ملی، اعتقادی، فرهنگی و تاریخی ایران در اولویت قرار داشت. این نگاه ویژه به سینما باعث شد تا آثار این بزرگان در هیئت آینهای تمامنما از جامعه، تاریخ و فرهنگ ایرانی معرفی شده و پایهگذار سینمایی پیشرو در تاریخ سینمای ایران در دوران قبل از انقلاب اسلامی شود.
هر جریان فکری و هنری برای حیات خود، نیازمند استفاده از ابزارهای فرهنگی ایدئولوژیک است تا عناصر اصلی خود را در میان مخاطبان خویش درونی سازد. جایگاه جریان های غالب و مغلوب نیز به مقدار زیادی وابسته به عملکرد ابزارهای فرهنگی و مهم تر از آن، برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی است. پس از گذشت سه دهة پرفراز و نشیب از انقلاب اسلامی ایران، ترسیم جریان های سینمایی موجود و ارزیابی آنها، با جریان هنری مطلوب انقلاب اسلامی، می تواند به درک هنر انقلاب کمک کند. این پژوهش، با روش تحلیل نشانه شناسی جریانی بر آن است که می توان با بازخوانی سینما، بر اساس دو جهان اجتماعی اسلام و سکولار، مبنایی نظری برای تحلیل جریان های فرهنگی سینما در ایران فراهم آورد. پس از بازخوانی سینمایی این دو جهان، خرده جریانات و فراز و فرودهای سینمای پس از انقلاب تحلیل شده است. در پایان، تلاش شده است با انتخاب فیلم های متناسب با هر جریان، تحلیلی از آثار شاخص هر جریان در هر دوره فرهنگی ـ سیاسی پس از انقلاب اسلامی ارائه شود.
یکی از مهمترین معضلات فرایند خطمشیگذاری، بهخصوص خطمشیگذاری فرهنگی در کشور ما طی نشدنِ درستِ فرایند شناسایی مسأله است. سیستم سیاستگذاری سینمایی کشور هم از این آسیب کلان مصون نیست و لذا در این پژوهش تلاش میشود تا مسائل پیش روی سینمای ایران در دهه پنجم انقلاب اسلامی که باید در فرایند «سیاستگذاری سینما» به آنها پاسخ داده شود مورد بررسی قرار گیرد. در این پژوهش ابتدا به مرور آثار جهانی موجود در حوزه سیاستگذاری سینما پرداخته شده و تلاش شده است که مسائل سیاستی سینمای جهان از دیدگاه این منابع استخراج گردد. در ادامه با استفاده از روش نظریهپردازی دادهبنیاد، دادههای بهدستآمده از برخی خبرگان حوزه سیاستگذاری سینمای ایران مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته و بر این اساس مدل پارادایمی مسائل سیاستی سینمای ایران در دهه پنجم انقلاب طراحی شده است. در انتهای مقاله مقایسهای بین نظام مسائل سیاستی سینمای ایران و سینمای جهان صورت گرفته است.
در این مقاله سعی شده است که با شناخت گفتمانهای موجود در باب تجربه دینی، چگونگی بازنمایی آنها در فیلمهای سینمایی ایران، بعد از انقلاب اسلامی تشریح شود. گفتمانهای دینی موجود در جامعه ایران، هر یک تعریفی از مفهوم «تجربه دینی» ارائه میکنند. در این مقاله، با استفاده از مطالعه اسنادی، هم مفهوم «تجربه دینی» از دیدگاه گفتمانها شناسایی شده است و هم با استفاده از «نظریه بازنمایی» و «روش تحلیل گفتمان»، چگونگی بازنمایی گفتمانهای شکل گرفته حول این مفهوم در فیلمهای سینمایی ایران نشان داده شده است.
با پژوهشی اسنادی میتوان سه گفتمان عمده «روشنفکری»، «روشنفکری دینی» و «سنت اسلامی» را در رابطه با تجربة دینی از یکدیگر متمایز کرد. در گفتمان روشنفکری، تجربه دینی به عنوان تجربه ماورائی، امری شخصی و بیاعتبار محسوب میشود. در گفتمان روشنفکری دینی، تجربه دینی اصالت مییابد و تنها راه ارتباط انسان با خداوند محسوب میگردد و در گفتمان سنت اسلامی نیز تجربه دینی بر اساس آموزههای دینی تبیین میشود،. تفاوت دو گفتمان آخر این است که بر خلاف گفتمان روشنفکری دینی، در گفتمان سنت اسلامی، هر نوع تجربه ماورائی، دینی محسوب نشده و تجربه دینی جایگزین شریعت و مناسک دینی نمیگردد.
برای ملموس کردن بیشتر مباحث نظری، یک فیلم سینمایی که بازنمایی نسبتاً کاملی از تجربه دینی در هر یک از گفتمان های فوق باشد انتخاب شده است. بدین ترتیب فیلمهای «بوی کافور، عطریاس»، در گفتمان روشنفکری، «مارمولک» در گفتمان روشنفکری دینی و «تولد یک پروانه» در گفتمان سنت اسلامی، با توجه به مؤلفههای گفتمانی و حوزههای گفتمان گونگی، مورد تحلیل قرار گرفته است.
فیلم گوزنها، ساختۀ مسعود کیمیایی در سال ۱۳۵۳، یکی از پرحاشیهترین فیلمهای ایران در حساسترین روزهای این سرزمین در قرن اخیر بوده است. اکران این فیلم، حواشی بسیاری داشته که مهمترین آن، آتشسوزی سینما رکس آبادان در حین اکران فیلم بوده است. به همین سبب غالباً از سوی منتقدان سینمایی و غیرسینمایی و همچنین عامۀ مردم، بحثهای بسیاری حول آن صورت گرفته است. از این رو، برای شناختن گفتمانهای بازنمایی شده در این فیلم، ارتباط میان این گفتمانها با یکدیگر و نسبت آنها با فضای اجتماعی - سیاسی آن روزهای ایران به سراغ تحلیل این فیلم رفتهایم. برای رسیدن به پاسخ، از مدل نشانهشناسی گفتمانی بهره جستیم که مبتنی بر آرای لاکلا و موف است. بر پایۀ این روش، چهار خرده گفتمان سنت، انقلابیگری، سرمایهداری و حکومتی را در فیلم شناسایی کردیم. در این میان گفتمان انقلابی، بهعنوان گفتمان برتر فیلم به مدد گفتمان سنت آمده و در برابر دو گفتمان دیگر میایستد. این تصویر با جبههبندیهای روزهای انقلاب ۵۷ سنخیت دارد.
در این مقاله، قهرمان و ویژگیهای آن در سینمای مسعود کیمیایی، مورد مطالعه قرار گرفته و نیز تأثیر شرایط اجتماعی بر تحولات قهرمان در آثار پیش از انقلاب و پس از انقلاب کیمیایی، موردتوجه واقع شده است. برای این منظور، با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند، سه فیلم «قیصر»، «داشآکل» و «رضا موتوری» از آثار پیش از انقلاب و سه فیلم «رئیس»، «محاکمه در خیابان» و «جرم» بهعنوان نمونههایی از آثار پس از انقلاب وی انتخاب و تحلیل شدهاند. روش مورد استفاده در این مقاله نیز «تحلیل روایت» بوده است که با استفاده از «کهنالگوی قهرمان جوزف کمبل» انجام گرفته است. نتایج نشان میدهد که بازتاب شرایط اجتماعی هر دوره، منجر به خلق دو گونۀ متفاوت از قهرمان در سینمای کیمیایی شده است؛ بدین ترتیب که قهرمانان سینمای کیمیایی، در دوران پیش از انقلاب، دارای ویژگیهای اسطورهای هستند، درحالیکه روایت کیمیایی از قهرمان در سالهای اخیر، از الگوهای اسطورهای پیشین خود فاصله گرفته است و قهرمانانی را شاهد هستیم که متناسب با شرایط اجتماعی، در زندگی روزمره غرق شدهاند.
این مقاله کوششی برای فهمِ دگردیسی فضای ادراکی جامعه ایران به میانجی سینما(مطالعه موردی فیلم شهر موشهای یک و دو) است. فضای ادراکی جامعه ایران در چند دهه بعد انقلاب دستخوش دگردیسیهایی در عرصهی سیاستاندیشی و سیاستورزی شده است. دگردیسیای که میتوان از آن به گذار از سیاستِ رهایی به سیاستِ زندگی یاد کرد. با مرور، توسعه، حصر و تحدید آرای آنتونی گیدنز و آلن تورن به تدقیق مفهومیِ سیاست رهایی و سیاست زندگی در ادبیات سیاسی میپردازیم. و سپس در دو سطح، نخست بررسی درونمایه دو فیلم شهر موشهای یک و دو با روش تحلیل روایت گریماس و دوم تحلیل بروننگر فیلم ، به ارتباط فیلم با فضای سیاسی اجتماعی زمانه خود خواهیم پرداخت. نتایج بررسیها نشان دهنده این امر است که «شهر موشهای یک در دهه60 شمسی» در قالب سیاست رهایی و «شهر موشهای دو در دهه 90شمسی» در قالب سیاست زندگی به بازسازی جهان اجتماعی زمانه خود همت گماشتهاند.
یکی از زمینه های تحول شعر معاصر ایران، الهام از متون خارجی است که در برخی موارد این تأثیرپذیری از آثار سینمایی صورت گرفتهاست. در این فرایند، الهامگیرندگان اغلب با ایجاد تغییرات متناسب با فرهنگ مقصد، به بومیسازی پرداختهاند. در فرایند الهام گیری اخوان ثالث در شعر «آن گاه پس از تندر» از فیلم فلسفی «مُهر هفتم» برگمان، اثر خارجی در هنگام ورود به سپهر نشانهایِ خودی، از جنبه های مختلف تغییراتی در جهت ذوق و سلیقۀ بومی داشته است. تبیین راهکارهای بومی سازی در حرکت از متن مبدأ به متن مقصد بر اساس نظریۀ یوری لوتمان، اساس مقالۀ حاضر است که نشان میدهد وی بیشتر تلاش میکند با مقاومت و مدیریت مماشات، در یک رابطۀ قبضی و محدودکردن فضای عملکردی، فضای سنتی را بیشتر نگاه دارد و در ساختار سنت باقی بماند. بدین منظور از بومیسازی زبانی به شکل باستان گرایی (آرکائیسم) زبانی، کاربرد کلمات و تعبیرات رایج عامیانه و کاربرد اجتماعی زبان استفاده کرده و با بومیسازی تصویری، تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی در جهت استعلای متن خارجی و نزدیککردن آن با فرهنگ مقصد، حرکت کرده است؛ اما در مواردی اندک با استفادۀ مستقیم از عناصر غیرخودی در رابطهای بسطی، تصور فرهنگ را از خودش در هم میریزد و به نوآوری میپردازد.
مسئلۀ این پژوهش، بازنمایی جامعۀ ایران در مواجهه با مدرنیته در سریال قهوۀ تلخ مهران مدیری است؛ یعنی، پرسش اصلی ما این است که آیا در این سریال، جامعۀ ایران پدیدهای نامعقول و ناسازگار با مدرنیته بازنمایی میشود؟ برای پاسخ به این پرسش، از روش تحلیل روایت (الگوی تحلیل شخصیتهای گریماس) استفاده کردهایم. سپس، با استفاده از مطالعات پسااستعماری به نقد بازنمایی شخصیتهای سنتی و مدرن و موانع شکلگیری مدرنیته در ایران پرداختهایم. یافتههای پژوهش بعد از تطبیق الگوی گریماس بر چهار اپیزود سریال، نشان میدهد که همۀ شخصیتهای سنتی سریال، بهعنوان دیگری «مستشارالملک» (نماد مدرنیته) بازنمایی شدهاند؛ به عبارتی، با استفاده از کلیشههایی مانند کندذهن، تنبل، منفعتطلب و بیمنطق شخصیتپردازی شدهاند. در مقابل، قهرمان داستان (نماد مدرنیته) شخصیتی خلاق، فعال و منطقی بازنمایی شده است. در کلّ سریال، مستشارالملک نقش فاعل را برعهده دارد؛ از این مسئله میتوان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ و جامعۀ ایران افراد را بهگونهای بازنمایی میکند که هیچ انگیزهای برای تغییر و پیشرفت ندارند. بنابراین، جامعۀ ایران فاقد هرگونه توان برای تغییر و تلاش به سمت مدرنشدن است. در روایت سریال، موانع اصلی شکلگیری مدرنیته که عبارتاند از: ساختار نظام آموزشی، ساختار عمودی قدرت، استبداد ایرانی، کندذهنی و تنبلبودن ایرانیان، مانع رسیدن قهرمان داستان به اهدافش میشود. بر اساس نقد پسااستعماری، میتوان گفت اگرچه سریال بر نقاط ضعف جامعۀ ایران بهدرستی دست میگذارد، در نهایت روایت غالب سریال به گفتمانهای شرقشناسانه نزدیک میشود که مورد نقد مطالعات پسااستعماری است.
بازنمایی شیطان در رسانة ملی بر اساس آموزههای اسلامی (موردکاوی: سریالهای اغماء و او یک فرشته بود) ۱۴
سیما و شخصیت شیطان، به منزلة موجودی که از درگاه پروردگار رانده شده است، همواره بحثبرانگیز بوده است. شیطان در برابر پروردگار سوگند یاد کرده است که همواره تلاش خواهد کرد انسانها را از صراط مستقیم دور و آنها را به سمت خود (به سوی کفر و شرک به پروردگار) هدایت کند. قرآن کریم همواره انسان را از فریب شیطان برحذر داشته است. با توجه به تأکیدات قرآن کریم و منابع دیگر، همچون احادیث و روایات، شخصیت شیطان برای مسلمانان و مؤمنان منفور است. سینما و تلویزیون، به منزلة مهمترین و پرمخاطبترین رسانههای جهانی، سعی در بازنمایی و مصور کردن دنیای نامرئی و ماورایی داشتهاند؛ زیرا نه فقط برای انسان پرسشبرانگیز است، بلکه بازنمایی چنین موجودات و جهانی، انسان را در شناخت و درک آنها یاری میکند. بیتردید این بازنمایی باید قبل از هر چیز به آموزههای اسلامی تکیه کند. سریالهای تلویزیونی اغماء و او یک فرشته بود، که در رسانة ملی تولید و از طریق آن پخش شدهاند، ابلیس را به تصویر کشیدهاند. پژوهش حاضر تلاش دارد به روش کیفی و توصیفی، ابتدا سیما و جایگاه ابلیس را در جهان واکاوی کند و سپس با تحلیل موضوعی این دو سریال تلویزیونی به چگونگی بازنمایی ابلیس در رسانه بپردازد.
مقاله حاضر با هدف بررسی برنامهها و ویژه برنامههای مناسبتی ماه محرم در شبکه سبلان اردبیل به انجام رسیده است. روش پژوهش تحلیل محتواست که برنامههای مرتبط با نهضت حسینی را در دهه اول ماه محرم در قالبهای متفاوت دنبال کرده است. این پژوهش علاوه بر شناسایی و آشکار کردن مضامین و محتواها، با هدف نشان دادن بازنمایی نهضت حسینی در ابعاد شور و شعور است که آیا شبکه سبلان در پی افزایش آگاهی و ارتقای شعور مخاطبان است یا بدنبال ایجاد شور و هیجان و سوگواری بوده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد این شبکه در پی افزایش شور و هیجان، گریاندن و ترسیم مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش است و جنبه شعور و آگاهی، تفکر و اندیشه حسینی و تبیین فلسفه قیام در شبکه فوق بسیار کمتر است. مهمترین یافتهها عبارتند از: بیشترین زمان پخش 7/20 درصد به برنامه «اجتماع عزاداران حسینی» اختصاص داشت. در میان آیتمها، 2/21 درصد به آیتم «عزاداری و مداحی» اختصاص یافته است. موضوع «دینی و مذهبی» با 9/72 درصد و موضوع جزیی «مرثیهسرایی» با 3/25 درصد بیش از سایرین بود. 33 درصد برنامهها در قالب «تهییجی» ارایه شده است. در 41 درصد از برنامهها نوع نگاه به امام حسین(ع) و یارانش «مظلومانه» است.
تاریخ مجموعهای سترگ دربارۀ زندگی اقوام و ملتهای گوناگون در گذر زمان است. ملتها میکوشند با حفظ دانش تاریخی و انتقال آن به نسلهای بعد هویت خود را پاس دارند. اما ماهیت غیرعینی تاریخ و انقطاع زمانی میان گذشته و حال رویدادهای تاریخی را برای نسل امروز تجربهناپذیر میسازد که این حفظ و انتقال دانشِ تاریخی را دشوار میکند. در نظامهای آموزشی جدید، هدف از آموزش تاریخ بهخاطرسپردن اسامی متعدد نیست، بلکه تقویت قدرت تحلیل افراد از رویدادهای تاریخی و بررسی تأثیر آن در زندگی امروز جوامع انسانی است. بر این اساس، یافتن راههای بهتر در آموزش تاریخ و آسیبشناسی شیوههای کنونی آموزش تاریخ یکی از مهمترین حوزههای علوم انسانی است و همواره مورد توجه صاحبنظران بوده است. یکی از موضوعات مؤکد در آموزش تاریخ بهکارگیری انواع رسانهها برای کمک به درک بهتر مخاطبان از موضوعات درسی است، اما متأسفانه آموزش تاریخ در ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته است. فیلم یکی از ابزارهایی است که میتواند به انتقال اطلاعات به مخاطبان و بازسازی گذشته در ذهن آنان کمک کند. در میان انواع فیلمها، گونههای مختلف فیلم مستند به لحاظ اتکا بر واقعیات و منابع متقن یکی از بهترین ابزارهای آموزش تاریخ و بازنمایی رویدادهای گذشته برای مخاطبان است. این مقاله براساس نظریههای رایج در دو حوزة فیلمهای مستند و آموزش نوین در جستوجوی بازشناسی جایگاه و اهمیت فیلم مستند در آموزش تاریخ و با هدف مطالعة بینرشتهای در دو حوزۀ تاریخ و هنر نگاشته شده است. در این مقاله تأکید شده که استفاده از هرگونه فیلم و تصویر متحرک که براساس واقعیت ساختهشده نیازمند شناخت اولیۀ استادان و آموزگاران از انواع فیلم مستند و کاربردهای آموزشی آن دربارۀ تاریخ اجتماعی و سیاسی کشورهای گوناگون است.
از دیرباز تأثیرگذاری گرایشات طبقه حاکم بر آثار و دست آوردهای مختلف افراد در جوامع وجود داشته است، سینما به عنوان یکی از دست آورد های فردی و جمعی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. در کشور ایران که با رخ دادن یکی از بزرگترین انقلاب های قرن، تغییرات گفتمانی شگرفی را تجربه کرد، بررسی جامعه شناختی این تغییر گفتمان و تأثیر آن بر آثار و تولیدات هنری شایان توجه و مطالعه بوده است، لذا مطالعه رویکردهای حاکم در عرصه برنامه ریزی و تعیین خط مشی های هنری ـ فرهنگی در سال های اول انقلاب اسلامی از عناصر تشکیل دهنده این مقاله است. سئوال این است که دست اندرکاران ساخت و تهیه یک فیلم در کشور تا چه اندازه به این سیاست گذاریها توجه داشته اند؟ به عبارت دیگر روابط گفتمانی نظام سیاسی حاکم بر جامعه تا چه میزان در آثار سینمایی کشور رخنه کرده و میزان موفقیت و یا عدم موفقیت این گفتمان تا چه اندازه ای بوده است؟بنابراین با تحلیل و تفسیر سیاستگذاریهای فرهنگی و نقش آن ها در شکلگیری آثار هنری با روش تحلیل گفتمان انتقادی مورد مطالعه قرار گرفته است.
بیان مسئله: سهراب شهید ثالث، از جمله مهمترین کارگردان هایِ سینمای ایران در دوران پیش از انقلاب اسلامی است که توانست با آثار سینمائی خود از جمله فیلمهای (یک اتفاق ساده) و (طبیعت بی جان)، جریان جدیدی را در سینمای ایران پایه گذاری کند. مؤلفه های سینمای شهید ثالث برگرفته از سینمای نامتعارفی است که می توان آن را نزدیک به تعبیر (ناسینما) از ژان فرانسوا لیوتار – فیلسوف معاصر فرانسوی- دانست. لیوتار معتقد است اگر سینما را معادلِ (نوشتن با حرکت) تعبیر کنیم، آنگاه دو دسته از حرکات یعنی (حرکتِ بیش از اندازه) و (سکونِ بیش از اندازه)، ناسینما تلقی میشود چرا که در واقع نفی کننده همه آن چیزی است که ما از قواعد قراردادی تصویر در سینما می شناسیم. این دو نوع حرکت را حتی می توان در صحنه هایِ خاصی از فیلمها نیز بازشناسی کرد و مورد تأکید قرار داد. سینمایِ سهراب شهید ثالث، سینمائی است که با توجه به بُنیان هایِ تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دهه های 40،30 و 50 خورشیدی، مسیری متفاوت با سینمای بدنه یا جریان اصلی ایران داشته و توانست با تبعیت از اصولِ ناسینمای لیوتار و قاعده (سکونِ بیش از اندازه) و (اقتصادِ بی بازگشت یا لیبیدویی) در طراحی عناصر روایی و سبکی، به بیانی تازه در سینما دست یابد.
هدف: معرفی سینمای شهید ثالث به عنوان جلوه ای از حضور جریان (ناسینما) در ایران.
روش تحقیق: روش تحقیقِ این مقاله مبتنی بر رویکرد توصیفی- تحلیلی بوده و در گردآوری اطلاعات از روشِ کتابخانه ای استفاده شده است.
نتیجه گیری: سهراب شهید ثالث با تأکید بر پردازشِ رئالیستیِ جهان زیستِ فرهنگی- ملی، مقابله با تفکرِ وارداتیِ حاصل از اقتصادِ آسیب پذیر و همچنین حرکتِ متکی بر سکونِ عرفانِ ایرانی- اسلامی، ناسینمائی نوین در ایران بوجود آورد. فیلم (یک اتفاق ساده) و (طبیعتِ بی جان) که به ترتیب در سال های 1352 و 1354 خورشیدی توسط سهراب شهید ثالث تولید شده اند، نمونه هایی موفق از وجودِ جریانِ (ناسینما) در ایران است.
مطالعه جامعهشناختی جنگ نرم در بافتهای شهری با تاکید بر راهبردهای رسانه ملی در شهر ایرانی- اسلامی ۱۵
امروزه با گسترش فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی نوین بسیاری از مفاهیم نظیر جنگ، قدرت، پیروزی و شکست دارای معانی و راهبردهای جدیدی شده است که از تحقق حاکمیت و هژمونی نظام سلطه و استیلای فرهنگ بیگانه با استفاده از فضای رسانهای حاکم بر جهان حکایت دارد. دستاورد جنگ نرم در بافتهای شهری، توصیف کاملی از مبارزه خاموش و بیصدا با نگرشها، گرایشها، مفاهیم و شاخصهای مذهبی است که در نهایت این عناصر به مرور زمان، رو به فراموشی رفتهاند. این در حالی است که ایرانیان با توجه به فرهنگ خود، به حضور چنین فضاهایی وابسته هستند. این فضاها در گذشته روابط تعاملی و موثری با پیرامون خود داشتهاند که میتوانند در آینده نیز داشته باشند. حصول این امر از طریق مسئلهیابی تضادهای موجود و تدوین راهحلهای برخورد با آن، با اتکا به نوعی برنامهریزی عقلایی اجتنابناپذیر و البته امکانپذیر است که در سایه ایجاد راهبرهای رسانه شهری قابل تحقق است. در این مقاله، سعی بر آن است تا با شناسایی دو گونه متفاوت (بافت پر و خالی برخوردار از عناصر شاخص مذهبی) و بهرهگیری از روشهای میدانی، کتابخانهای و پیمایشی با رویکرد علی، شناختی جامع در مبانی نظری و مطالعات میدانی آن حاصل گردد و با در تقابل قراردادن این دو، به اصول سازماندهی فضایی موثر در جهت مقاومسازی بافتهای شهری در مقابله با جنگ نرم شهری، دست یافت. مهمترین نتایج مستخرج از این پژوهش تدوین اصول سازماندهی فضایی جنگ نرم در بافتهای شهری است که 3 موضوع راهبردی بهعنوان الگویی برای برنامهریزی و طراحی بافتهای شهری برخوردار از عناصر شاخص مذهبی در برابر جنگ نرم شهری ارائه میدهد.
رسانههای اجتماعی یکی از ابزارهای مهم در آگاهسازی مردم و تغییر ذهنیت آنها محسوب میشود. مصرف کالاهای داخلی و حمایت از تولیدات داخلی نقش مهمی در رشد و توسعه صنایع داخلی کشور دارد و بر متغیرهای کلان اقتصادی نیز تأثیرگذار است. تحقیق حاضر با هدف تعیین نقش رسانهها در اعتماد شهروندان ایرانی به کالاهای تولید شده در ایران در بین شهروندان منطقه 18 تهران صورت گرفته است. روش تحقیق کاربردی و بر حسب نحوه اجراء از نوع پیمایش و ابزار گرد آوری اطلاعات، پرسشنامههای استاندارد بودند. جامعه آماری، شهروندان منطقه 18 شهر تهران بود و حجم نمونه 384 تعیین شد. شیوه نمونهگیری، تصادفی خوشهای بود. به منظور اندازهگیری رابطه فرضیههای پژوهش از آزمونهای پیرسون و رگرسیون استفاده گردید. نتایج نشان داد که میزان تاثیر رسانههای شخصی اجتماعی بر روی اعتماد شهروندان ایرانی 8/51 درصد است، میزان تاثیر رسانههای شبکهای اجتماعی بر روی اعتماد شهروندان ایرانی 3/46 درصد و میزان تاثیر رسانههای سنتی بر روی اعتماد شهروندان ایرانی 7/35 درصد است که با توجه به مثبت بودن علامت ضریب بتا، جهت این تاثیر مثبت بود.