این پژوهش باهدف مطالعه «تحلیل نشانهشناختی ارزشهای فرهنگی- اجتماعی کارتونهای خارجی پخش شده از شبکه 5 سیما، انجام گرفته است. از میان 117 فیلم پخش شده از شبکه 5 سیما (به عنوان جامعه آماری) با نظرخواهی از 5 کارشناس حوزه سینما و تلویزیون در خصوص مهمترین انیمیشن سال (درمحدوده 10ساله 84-1393)، تعداد 10 فیلم (هرسال یک فیلم) به عنوان نمونه موردی، برای انجام تحقیق انتخاب گردید. طی تجزیه و تحلیل کارتونهایی که از سه قاره آمریکا، اروپا و آسیا به عنوان نمونههای آماری انتخاب شدند، معین گردید، از مجموع 212 فراوانی شناسایی شده در نمونههای آماری کارتونهای آمریکایی، «ارزش خیرخواهی» با 42 فراوانی برابر با 20% با سهم زمانی 946 ثانیه برابر با 23%، ارزش جهانگرایی با 39 فراوانی برابر با 18% با سهم زمانی 742 ثانیه 18%، ارزش امنیت با 32 فراوانی برابر با 15% با سهم زمانی 588 ثانیه 14%، سه ارزش برجسته شدهایی هستند که از شبکه 5 سیما طی سالهای 84-1393پخش شدهاند. این در حالی است که از مجموع 53 فراوانی شناسایی شده در نمونههای آماری کارتونهای اروپایی، ارزش «خیرخواهی» و ارزش «سنت» هر کدام با 15 فراوانی برابر با 28% با سهم زمانی 234 ثانیه برابر با 27% و 169 ثانیه برابر با 19%، ارزش جهانگرایی با 7 فراوانی برابر با 13% با سهم زمانی 153 ثانیه برابر با 18% از برجستهترین ارزشهای فرهنگی - اجتماعی هستند.
در نتیجه، در بررسی و مطالعه ارزشهای فرهنگی اجتماعی، کارتونهای خارجی که از شبکه 5 سیما طی سالهای 84-1393 از برنامه«تماشاخانه» پخش شد، از مجموع کل 293 سطح و درصد فراوانی، ارزشهای فرهنگی، اجتماعی در کارتونهای خارجی، ارزش «خیرخواهی» با 63 مورد برابر با 21%، ارزش «جهانگرایی» با 52 فراوانی برابر با 18%، ارزش «امنیت» با 41 فراوانی برابر با 14%، ارزش «سنت» با30 فراوانی برابر با 11%، ارزش «قدرت» با 24 فراوانی، «سایر ارزشها» و «استقلال» با 23 فراوانی هر کدام برابر با 8%، «پیشرفت» با 23 فراوانی برابر با 5 %، انگیزش با 10 فراوانی برابر با 3 %، لذتطلبی با 7 فراوانی و همنوایی با 5 فراوانی هر کدام برابر با 2% در مرتبههای بعدی ارزشهای فرهنگی - اجتماعی قرار دارندکه به عنوان ارزش فرهنگی- اجتماعی برجسته شده در کارتونهای خارجی، مورد مشاهده قرار گرفتند.
امروزه با گسترش فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی نوین بسیاری از مفاهیم نظیر جنگ، قدرت، پیروزی و شکست دارای معانی و راهبردهای جدیدی شده است که از تحقق حاکمیت و هژمونی نظام سلطه و استیلای فرهنگ بیگانه با استفاده از فضای رسانهای حاکم بر جهان حکایت دارد. دستاورد جنگ نرم در بافتهای شهری، توصیف کاملی از مبارزه خاموش و بیصدا با نگرشها، گرایشها، مفاهیم و شاخصهای مذهبی است که در نهایت این عناصر به مرور زمان، رو به فراموشی رفتهاند. این در حالی است که ایرانیان با توجه به فرهنگ خود، به حضور چنین فضاهایی وابسته هستند. این فضاها در گذشته روابط تعاملی و موثری با پیرامون خود داشتهاند که میتوانند در آینده نیز داشته باشند. حصول این امر از طریق مسئلهیابی تضادهای موجود و تدوین راهحلهای برخورد با آن، با اتکا به نوعی برنامهریزی عقلایی اجتنابناپذیر و البته امکانپذیر است که در سایه ایجاد راهبرهای رسانه شهری قابل تحقق است. در این مقاله، سعی بر آن است تا با شناسایی دو گونه متفاوت (بافت پر و خالی برخوردار از عناصر شاخص مذهبی) و بهرهگیری از روشهای میدانی، کتابخانهای و پیمایشی با رویکرد علی، شناختی جامع در مبانی نظری و مطالعات میدانی آن حاصل گردد و با در تقابل قراردادن این دو، به اصول سازماندهی فضایی موثر در جهت مقاومسازی بافتهای شهری در مقابله با جنگ نرم شهری، دست یافت. مهمترین نتایج مستخرج از این پژوهش تدوین اصول سازماندهی فضایی جنگ نرم در بافتهای شهری است که 3 موضوع راهبردی بهعنوان الگویی برای برنامهریزی و طراحی بافتهای شهری برخوردار از عناصر شاخص مذهبی در برابر جنگ نرم شهری ارائه میدهد.
هدف از مطالعه حاضر، تعیین رابطه بین میزان هویتپذیری قومی و مشارکتپذیری سیاسی با مصرف رسانهای شهروندان ارومیه در سال 96-1395 میباشد. روش پژوهش، همبستگی با روش پیمایشی بود. جامعه آماری در این تحقیق شامل شهروندان شهر ارومیه از افراد 20 تا 60 سال میباشند. حجم جامعه آماری طبق آمار به دست آمده، 750000 نفر میباشند. حجم نمونه در این پژوهش، بر اساس فرمول کوکران با در نظر گرفتن فاصله اطمینان 95 درصد، 384 نفر محاسبه شده است که با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای بین شهروندان توزیع گردید. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه است که براساس چهارچوب نظری توسط محقق طراحی شده است. دادهها از طریق نرمافزار Amosتجزیه و تحلیل شدهاند. چارچوب نظری تحقیق بر مبنای نظریات گربنر، رابرت سون، گیدنز، کاستلز و «گلوله جادویی» استوار است. یافتههای پژوهش نشان داد، میزان مشارکتپذیری سیاسی تقریباً (28 درصد) یعنی کمی بیشتر از متوسط بوده است. میزان هویتپذیری تقریباً (20 درصد) یعنی کمی بیشتر از متوسط بوده است. همچنین نتایج تحقیق نشان داد که بین میزان هویتپذیری قومی و مشارکتپذیری سیاسی با مصرف رسانهای رابطه معنیدار و مثبتی وجود دارد.
رسانههای اجتماعی یکی از ابزارهای مهم در آگاهسازی مردم و تغییر ذهنیت آنها محسوب میشود. مصرف کالاهای داخلی و حمایت از تولیدات داخلی نقش مهمی در رشد و توسعه صنایع داخلی کشور دارد و بر متغیرهای کلان اقتصادی نیز تأثیرگذار است. تحقیق حاضر با هدف تعیین نقش رسانهها در اعتماد شهروندان ایرانی به کالاهای تولید شده در ایران در بین شهروندان منطقه 18 تهران صورت گرفته است. روش تحقیق کاربردی و بر حسب نحوه اجراء از نوع پیمایش و ابزار گرد آوری اطلاعات، پرسشنامههای استاندارد بودند. جامعه آماری، شهروندان منطقه 18 شهر تهران بود و حجم نمونه 384 تعیین شد. شیوه نمونهگیری، تصادفی خوشهای بود. به منظور اندازهگیری رابطه فرضیههای پژوهش از آزمونهای پیرسون و رگرسیون استفاده گردید. نتایج نشان داد که میزان تاثیر رسانههای شخصی اجتماعی بر روی اعتماد شهروندان ایرانی 8/51 درصد است، میزان تاثیر رسانههای شبکهای اجتماعی بر روی اعتماد شهروندان ایرانی 3/46 درصد و میزان تاثیر رسانههای سنتی بر روی اعتماد شهروندان ایرانی 7/35 درصد است که با توجه به مثبت بودن علامت ضریب بتا، جهت این تاثیر مثبت بود.
صنعت سینمای ایران می تواند از فرصت رسانه های پرمخاطب اجتماعی برای بازاریابیِ محصولات تولیدی خود بهره ببرد. در این مقاله، برای شناسایی عوامل تأثیرگذار بر بازاریابی فیلم هایی سینمایی ایرانی از طریق رسانه های اجتماعی از روش دلفی در سه راند استفاده شد. 18 نفر از خبرگان حوزه های ارتباطات، اقتصاد رسانه و بازاریابی در پنل دلفی عضو بودند. درنهایت عوامل فنی شامل «امنیت رسانه های اجتماعی» و «کیفیت گرافیکی رسانه های اجتماعی»، عوامل محتوایی شامل «کیفیت فیلم»، «جذابیت تیزر یا آنونس بارگذاری شده»، «پست کردن دیالوگ های جذاب»، «نظرات کسانی که فیلم را دیده اند»، «نظرات منتقدین و اهالی سینما» و «حضور ستارگان سینما»، عوامل فرایندی شامل «انتخاب صحیح رسانه اجتماعی»، «شهرت رسانه اجتماعی»، «بازاریابی دهان به دهان»، «تشکیل گروه های علاقه مند به فیلم»، «تعامل و ارتباط با کاربران»، «ایجاد صفحه اجتماعی در زمان ساخت فیلم»، «شناخت مخاطب»، «پخش پشت صحنه و حواشی فیلم» و «تبلیغ توسط طرفدارها» و عوامل مرتبط با مدیریت پیام شامل «انتشار اطلاعات مناسب و صحیح» مورد اجماع نظر کارشناسان واقع شد.
هدف رسانه تصویری (فیلم) شکستن ساختارهای ذهنی متعارف است که نقش مهمی در نشان دادن مسائل فردی و اجتماعی ایفا می کند. از معضلات عمده جوامع امروز اعتیاد است که پژوهش حاضر به بازنمایی رویکرد درمانی چندوجهی در فیلم های با محوریت اعتیاد در سینمای ایران پرداخته است. پژوهش توصیفی-تحلیلی حاضر به شیوه نمونه گیری غیراحتمالی و هدفمند ۱۱۱۷ صحنه از فیلم های گوناگون را در ابعاد هفتگانه رفتار، هیجان، حواس، تصاویرذهنی، شناخت، روابط بین فردی، دارویی/زیستی/بهداشتی به شیوه تحلیل محتوا مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان دادند از بین صحنه های بررسی شده، مرهم با ۶/۲۱% در بعد رفتار، مرهم با ۵/۱۹% در بعد هیجان؛ فرار از کمپ(۱) با ۷/۱۸% در بعد حواس، فرار از کمپ(۱) با ۱/۱۴% در بعد تصویر سازی، شاخ به شاخ با ۷/۱۸% در بعد شناخت، شمعی در باد با ۳۳% در بعد روابط بین فردی، و فرار از کمپ(۲) با ۵/۳۰% در بعد زیستی بالاترین درصدها را داشته اند. سنتوری بطور متعادل به همه هفت بعد مورد نظر پرداخته است. بر این اساس یافته ها حاکی از آنست که فیلم های سینمایی با محوریت اعتیاد با رویکرد روان درمانی چند وجهی همخوانی دارند و می توان از آن برای رواندرمانی با فیلم استفاده نمود.
برخی از روایات خاص زندگی که با عنوان روایات رستگاریبخش شناخته میشوند، با بهزیستی روانی همبستگی مثبت دارند. هدف این پژوهش، مقایسۀ تأثیر مشاهدۀ فیلمهای ویژه (با تفسیر و بدون آن) براساس نظریۀ مک آدامز و مشاورۀ ساخت زندگی ساویکاس بر ایجاد و ارتقای تجربۀ خودرستگاریبخش و درنتیجه، ارتقای سلامت روان بزرگسالان است. روایت رستگاریبخش، شکل یا راهبردی خاص از روایت است که در آن، یک رویدادِ آشکارا بد، حالتی هیجانی و یا شرایطی منفی، به پایانی خوب یا نتیجۀ هیجانی مثبت بدل میشود. این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با پیشآزمون و پسآزمون بوده و تعداد 24 بزرگسال در دامنۀ سنی 24 تا 65 سال دارای تحصیلات کارشناسی و بالاتر، به شیوۀ نمونهگیری در دسترس، از طریق اعلان اینترنتی انتخاب شده و به صورت تصادفی به چهارگروه کنترل و آزمایش در سه گروه مشاهدۀ فیلم بدون تفسیر، مشاهدۀ فیلم با تفسیر و مشاورۀ ساخت زندگی تقسیم شدند. دادهها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. یافتهها نشان داد اگرچه اثر مشاهدۀ فیلم (با تفسیر و بدون تفسیر) و مشاورۀ ساخت زندگی بر کشف و ارتقای تجربه و کارکرد خودرستگاریبخش از لحاظ کمی معنیدار نیست (05/0< p)، لیکن مداخلات مذکور باعث بهوجود آمدن تغییرات کیفی در افراد شده است. این موضوع با توجه به اهمیت خود رستگاریبخش در ارتقای بهزیستی روانی افراد، حائز اهمیت است.
با توجه به اینکه سینما، یکی از مهمترین رخدادهای رسانهای قرن بیستم تلقی شده و موضوع حرکت و مطالعه علمی و هنری آن، یکی از معاصرترین گرایشها در طراحی پروژههای معماری است، کشف عمیقتر ارتباط زمینههای بینابینی سینما و معماری ضرورت بیشتری مییابد. در این مقاله، روشی جدید در طراحی معماری، با عنوان «معماری سینمایی» ارائه میشود. پس از توصیف عناصر و مفاهیم سینمایی، مصادیق معماری برای هر کدام از آنها بیان شده، سپس با ارائه تصاویری در هر عنوان، حلقههای ارتباطدهنده از سینما به معماری بهعنوان فرضیه پیشنهاد میشود. درنهایت این فرضیات در اختیار دیگر پژوهشگران معماری و سینما (از جمله دانشجویان این دو رشته) قرار گرفته تا میزان انتقال حس حرکت از تصاویر، سنجیده شود. نتایج این پژوهش نشان میدهد که این فرضیات، دارای ظرفیتی قابل توجه بهمنظور طراحی و بهطور خاص ایجاد حس حرکت در معماری است.
هدف این پژوهش، تبیین وجوه تمایز رئالیسم و ناتورالیسم ، بهعنوان دو سبک عمده ، در حوزه هنر سینما است. برای این منظور، نخست زمینه های تاریخی شکلگیری این دو مکتب و مضامین محوری آنها را مرور میکنیم. سپس با استفاده از رهیافت مطالعه موردی مقایسهای، نسبت دو فیلم از سینمای ایران («جدایی نادر از سیمین» و «ابد و یک روز») را برای نمونه با ویژگیهای درون مایهای و زیباییشناختی دو سبک مذکور بررسی مینماییم تا معلوم کنیم که: تمایزات درونمایهای این دو سبک سینمایی ، چگونه خود را در ویژگیهای شکلی این فیلم ها نمایان میکنند؟ در این پژوهش از روش تحلیل متن برای مقایسۀ ویژگی رمزگانهای نظام سبکی متفاوت این دو فیلم، به همین منظور استفادهشده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که :عوامل دخیل در ساختار روایی فیلم ناتورالیستی، در مقایسه با فیلم رئالیستی، از جمله عناصر مؤثر در شکلگیری سبک و خلق فرم سینمایی(نظیر موقعیت استقرار دوربین، عمق میدان وضوح تصویر، مقیاس بصری نماها، شیوه تدوین و طول زمانی نماها) از ویژگیهای متفاوت و متمایزی در این دو سبک برخوردارند.
درک مفاهیم ضمنی و کشف ظرایف تدوین فیلم که کمتر به آن پرداخته شده است، هدف اصلی این پژوهش است. از این رو با انتقال یکی از پرکاربردترین عناصر بلاغی (تشبیه) به مطالعات سینمایی به روشنسازی چگونگی عملکرد تدوین تشبیهی در فیلمهای سینمای ایران پرداختهایم. این پژوهش کاربردی با روش توصیفی - تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای و منابع صوتی- بصری(فیلمها) انجام گرفته است. نمونهگیری به شیوۀ هدفمند انجام شده و چارچوب نظری بر نظریّۀ فرمالیستی آیزنشتاین استوار است. در این پژوهش نخست با بیان تشبیه و تفاوتهای آن با استعاره و جناس، الگوی دقیقی از آن برای بررسی در سینما ارائه و سپس به صورت عینی و عملی نمونههایی از تدوین تشبیهی در سینمای ایران با در نظر داشتن سیر تاریخی و موضوعی بیان شده است. نتایج پژوهش نشان داد نحوۀ ترکیب نماها به شیوۀ تشبیهی تا حدّ زیادی بر کیفیّت زیباییشناسی فیلمها افزوده است. مضامین مختلفی چون تلاش برای بقا، بازیچه بودن قشر ضعیف جامعه، حرص و طمع حیوانی انسان، دید استثمارگرانه به زن، روابط پوشالی و دروغین میان انسانها و... از طریق این تمهید فرمال در فیلمها خلق شده است. کاربرد بیشتر قطع ساده در مقایسه با ترفندهایی چون دیزالو و فید و انتخاب مشبهبههایی که جزوی از بافت و زمینۀ داستان بوده، بیان واقعگرایانه و سادهتری از فرم تدوین تشبیهی را شکل داده است. در نظر داشتن روند تاریخی با نمونههایی از دهۀ 40 تا 80 نیز به خوبی آشکار کرد با گذشت زمان پیچیدگی و ظرافت بیشتری در عرصۀ کاربرد تدوین تشبیهی رخ داده است.