گئورگ ویلهلم فریدریش هگل فیلسوف آلمانی(1831-1770 میلادی) در کتاب پدیدارشناسی روح، بخشی را به دیالکتیک خدایگان و بنده اختصاص داده و به روابط قدرت بین دو فرد در کوچکترین واحد تجمع انسانی در تاریخ تطور روح مطلق پرداخته بود که در قرن بیستم میلادی بر شکلگیری اندیشههای ژک لکان که از پیروان جدید زیگموند فروید در روانکاوی در آن هنگام بود، تأثیر گذاشت؛ به نحوی که او مفهوم میل به موضع مورد شناسایی( ابژه) در نزد فاعل شناسایی(سوژه) را با مفاهیم خدایگان و بنده مورد نظر هگل ترکیب کرد. بر این اساس، دیالکتیک قدرت در هر رابطه دو طرفهای از جمله رابطه میان زن و مرد برقرار است. این پژوهش به طریق تفسیری-تحلیلی، روابط دیالکتیکی میان زوجهای زن و مرد در فیلم گذشته(1392) ساخته اصغر فرهادی را بهعنوان نمونهای مطالعاتی از افراد طبقه متوسط جامعهای چند ملیتی بررسی کرده است. جمعآوری اطلاعات با استفاده از منابع کتابخانهای و مشاهده فیلم بوده و اطلاعات با رویکرد روانکاوانه تحلیل شده است. نتایج به دست آمده نشان میدهد که وضعیت قرارگیری شخصیتهای زن و مرد در دو جایگاه خدایگانی یا بندگی در فیلم گذشته به جایگاه اجتماعی افراد وابسته است و پدیده مهاجرت بر جایگاه آنان در این دیالکتیک تأثیر بهسزایی دارد.
پربازدیدترین ها
مقالات
رمان و هنرهای نمایشی را میتوان دو نظام قیاسپذیر در نظر گرفت که غالباً در ویژگیهای روایتشناسانه دارای وجوه مشترکی هستند. هدف از این مطالعه بازشناسی چگونگی بهرهگیری فیلمهای سینمایی از شیوهها و تکنیکهای روایی در انتقال معنا به مخاطب، با استناد به مفاهیم و نظریههای ادبی پستمدرن است؛ و در پی پاسخ به این سؤال است که فیلمهای سینمایی از چه تکنیکهای بیانی ادبی پستمدرنیستی در انتقال معنا استفاده میکنند؟ این پژوهش از نوع توسعهای است و به شیوه توصیفی-تحلیلی و با رویکرد تطبیقی به مقایسه دو نظام متفاوت ادبیات و سینما انجام شده است. شیوه گردآوری اطلاعات کتابخانهای و مشاهده فیلم سینمایی مورد مطالعه (فیلم تلقین، کریستوفر نولان، 2010) است. دادههای مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل بهطور هدفمند از بین کردار و گفتار شخصیتهای فیلم انتخاب شده است و این اطلاعات با تکنیکهای مورد استفاده در رمانهای پسامدرن مطابقت داده و به شیوه کیفی تجزیه و تحلیل و تفسیر شده است. این مطالعه نشان میدهد که فیلم تلقین حداقل دارای یازده تکنیک یا ویژگی روایی از رمانهای پسامدرن است که در انتقال معنا به مخاطب از آنها بهره گرفته است: بینامتنیت، بینظمی زمانی در روایتها، جهان وانموده، دور باطل، تناقض، بریکولاژ، خرده فرهنگها و التقاط فرهنگی، اختلال زبانی، فروپاشی فرا روایتها، آشکارسازی تصنّع و فروپاشی ارزشها.
ژان لویی بودری در بحث از تکنولوژی سینما و قیاس آن با غار افلاطون، با تکیه بر نظریات روانکاوانه، نظریه آپاراتوس را مطرح میکند و معتقد است آپارتوس سینما با ایجاد حالتی خواب آلود، تماشاگر را در فضایی به مانند مرحله ی آیین های لکان قرار میدهد تا بیننده مجدداً هویت خود را باز یابد. اما مخالفان این نظریه معتقدند، آنچه که بودری مد نظر دارد نیازمند نگاه و مکاشف های از بیرون غار یا سینما است، چرا که تا انسانها یا تماشاگران فیلم در مکانی محصور شده اند، چگونه میتوانند بنیان های فنی آنچه که بر آنها روا میرود را دریابند؟ وینسنس هدیگر از دیگر منتقدان، رویکردی ذیل عنوان فلسفه ی تکنولوژی را مناسب جهت بررسی «درک سینما به عنوان تکنولوژی» میداند. محلی که تکنولوژی «میل به مجسم نمودن انسان» دارد. اما تحلیل او نه خود تکنولوژی سینما، بلکه فیلمهایی با روایاتی از تکنولوژی را مد نظر قرار میدهد. بنابراین پژوهش حاضر با استفاده از منابع کتابخانه ای به روشی توصیفی-تحلیلی، سعی دارد صرفاً تکنولوژی سینما را در نوع به کارگرفتن دوربین فیلمبرداری در فیلم فرزندان بشر بررسی کند، تا نشان دهد چگونه ابزار میتواند هویتی مستقل و انسانگونه فارغ از محتوای فیلم و آپاراتوس داشته باشد تا تماشاگر را درگیر بنیان های فنی و تکنولوژی سینما کند.
در بیشتر انیمیشن های مطرح جهان قهرمانان نقشی اساسی و محوری دارند. زوتوپیا، برنده ی اسکار بهترین انیمیشن 2016 نیز فیلمی با درون مایه ی قهرمانیاست. این اثر که در قالب داستان حیوانات یا تمثیل حیوانی پرداخته شده، داستان دختر بچه ی خرگوشی بهنام جودی هاپز را روایت میکند. جودی برخلاف بسیاری از کلیشه های دیزنی، شاهزاده نیست. او متعلق به طبقه ی متوسط و از خانوادهای کشاورز پیشه است. داستان زوتوپیا در دنیای مدرن رخ میدهد. داستانها و اساطیر، ساختارهای کهن الگویی و اسطورهای مشترک دارند؛ الگوهایی که با تنوعی نامحدود در آثار ادبی و هنری تکرار میشوند. سفر قهرمان یکی از نظریههایی است که بهوسیله ی آن میتوان به ساختارهای تکرارشونده در داستانهای مختلف پیبرده، به تحلیل آنها پرداخت. هدف این مقاله، دستیابی به کاربرد کهن الگوی سفرقهرمان و بازیابی مصداق های زنباوری در روایت انیمیشن زوتوپیا است. چهارچوب نظری تحلیل این انیمیشن مبتنی بر رویکرد ساختارگرایانهی سفرقهرمانِ ژوزف کمپبل و روش پژوهش، توصیف و تحلیل روایت بصری این انیمیشن است. نتایج حکایت از وجود هماهنگی های زیادی میان داستان زوتوپیا با کهن الگوی سفر قهرمان دارد که در راستای مباحث جهانیِ روز، ازاین الگو برای طرح گفتمانهای مربوط به زن باوری در رسانهی انیمیشن بهره برداری میشود، چنانکه براساس همین گفتمان، بسیاری از شخصیت های قهرمانی انیمیشن در دهه ی اخیر، بازتولید شده اند.
سینما و معماری هنرهایی هستند که در هر دو عنصر فضا مورد اهمیت قرار میگیرد و زمانمندی خود را از طریق فضا به نمایش میگذارند. فضا میتواند خود به عنوان کاراکتر اصلی در رسانه سینما نقش آفرینی کند. هدف از این پژوهش، بررسی معنای پدیدارشناسانه خانه از طریق رسانه سینما میباشد. خانههای فراموشنشدنی در بازنمایی سینمایی، ساختمانهای خیالی هستند که میتوانند از طریق تجربهی همحسی به صورت سکونتپذیر به بیننده منتقل شوند. روش تحقیق این پژوهش، از نوع کیفی و روش«توصیفی-تحلیلی-پدیدارشناسی» است. آنچه محور اصلی مقاله را شامل میشود، مفهوم و نحوه سکنیگزیدن در خانه به عنوان اولین تجربه فضایی فرد میباشد. ضمن تحلیل معنا و مفهوم خانه در معماری سینمایی فیلم شطرنج باد، ساختهی محمد رضا اصلانی بر پایه نظریات کریستین نوربرگ شولتز و یوهانی پالاسما به بررسی معنای دراماتیک عناصر فیزیکی و غیر فیزیکی فضا پرداخته میشود. فیلم شطرنج باد بر اساس مکان به نگارش درآمده است. مکان در شطرنج باد، کاراکتر منحصر به فردی است و تعیین کننده نحوه کنش و حالات شخصیتها میباشد. قلمرو کاراکترها در خانه جایگاه آنان و تمایلاتشان را نمایان میسازد. خانه توسط ساکنینش، معنای واقعی وجودی خود را از دست داده و تبدیل به کالای گرانبهایی برای رسیدن به قدرت گردیده است.
ظهور مقارن سینما و معماری مدرن در اواخر قرن نوزدهم باعث تغییرات مهمی در تفکر و سبک زندگی انسان شد. امروز، در عصر اطلاعات، زندگی روزمره با تصاویر متحرک و فضاهای مجازی درهم آمیخته است. این تصاویر، فضا و زمان را تصرف کرده و بر فضاهای ذهنی و فیزیکی انسان ها تأثیر میگذارند. در این میان، فیلسوف فرانسوی ژیل دلوز، جهان بینی متفاوتی بر اساس هستی شناسی تصویر ارائه میکند که در آن همهی اجزاء و اتفاقات جهان، مجموعهای از تصاویراند که بر یکدیگر اثر میگذارند و واکنش نشان میدهند. هنگامی که هستی به مثابه تصویر تعریف می گردد، تصاویر در ترکیب با حرکت و زمان، احساسات، کنشها و مفاهیم پیچیده انسانی را به وجود میآورند. بنابراین، در عصری که بیش از پیش به تصاویر وابسته است، جایگاه هنر، بخصوص سینما و معماری، از اهمیت بیشتری برخوردار می گردد. این پژوهش از نوع کیفی-تحلیلی و با رویکرد فلسفی-نظری است و از نظریات دلوز و رابطه دو سویه سینما و معماری استفاده می کند تا اهمیت بازخوانی مفاهیم تصویر، حرکت و زمان را جهت حضور موثر و مولد در عصر اطلاعات بیان نماید. امید است بتوان با اینچنین رویکردهای فکری و مفاهیم نوین به خلق آثار و فضاهای موثرتری در رابطه با نیازهای انسان در عصر اطلاعات دست یافت.
در این پژوهش تلاش شده است، مسائل اجتماعی نهفته در فیلم های مستند دو دهه ی قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران (1357)، مورد شناسایی قرار گیرد. هدف، پاسخ به این پرسش است که با توجه به نسبی بودن مسائل اجتماعی نسبت به زمان و تـغییرات در نوع نگاه و ارزش های مطلوب، در اثر دگرگونی های بزرگ اجتماعی، چه تغییری در دید نسبت به مسائل اجتماعی رخ داده است؟ روش شناسی پژوهش مبتنی بر پارادایم روش تحقیق کیفی بوده و از تکنیک های تحلیل محتوا، با رویکردی نشانه شناسانه بهره گرفته شده است. در این پژوهش بیست و هفت فیلم، مورد بررسی قرار گرفت که سیزده فیلم مربوط به قبل و چهارده فیلم دیگر مربوط به بعد از انقلاب اسلامی ایران میباشد.
نتایج به دست آمده حاکی از آن است که در فیلم های مستند دوره بیست ساله قبل از انقلاب اسلامی ایران، به مسائلی از قبیل نابرابری، معضلات شهری (فقر، بیکاری، بیسوادی، انبوهی جمعیت، ترافیک، آلودگی محیط زیست، حاشیه نشینی، کمبود مسکن و بهداشت) و سنت گرایی، پرداخته شده است. در دوره بیست ساله بعد از انقلاب اسلامی، مسائلی همچون معضلات شهری (فقر، بیکاری، بی سوادی، انبوهی جمعیت، ترافیک، آلودگی محیط زیست، حاشیه نشینی، کمبود مسکن و بهداشت)، نابرابری آثار اجتماعی انقلاب(تشتت آراء و ایدئولوژیگرایی)، آثار جنگ، رابطه ی انسان و طبیعت (سختی های مبارزه با طبیعت)، سنت گرایی و نیز بیماری مشاهده می شود. علی رغم مشاهده مشابهت مسائل مطروحه به لحاظ گونه شناسی، در دو دوره مورد بررسی، که اغلب مربوط به معضلات جوامع در حال توسعه می باشد، تفاوت های عمده ای از نظر نوع نگاه، ریشه یابی، طرز تلقی، برخوردها و شیوه ارائه راهکار، در فیلم های مستند مورد بررسی، به چشم میخورد.
سینمای دینی پس از انقلاب اسلامی در ایران، علیرغم ادعای نظام فرهنگی کشوردر حمایت ازاینگونه سینمایی، همواره با چالشهای جدی روبرو بوده است. فیلم سینمایی رستاخیز، یکی از چندین فیلم دینی در ایران است که با وجود اخذ مجوزهای لازم برای اکران عمومی از مقامات سینمایی کشور، براثر اختلافات و حواشی به وجود آمده پیرامون آن توقیف شد و همچنان (تا زمان انتشار این مقاله)، سرنوشت نامعلومی دارد. مسئله محوری در این تحقیق، مواجه با یک پدیده متناقض نما در ژانر دینی سینمای پس از انقلاب است. از یک طرف، سینماگران به تولید فیلم های دینی تشویق می شوند و از طرف دیگر، وجود ناهماهنگی ها و موانع مدیریتی و ساختاری موجب هدر رفت وقت، انرژی، بودجه سازندگان فیلم های دینی و منابع کشور می شود. این تحقیق در نظر دارد، با استفاده از نظریه کنش ارتباطی هابرماس و روش تحلیل محتوای کیفی، چالشهای پیش روی فیلمهای دینی را بامطالعه موردی فیلم رستاخیز مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد. برای این منظور، سه گروه مؤثر و دخیل در سرنوشت این فیلم، یعنی؛ فقها، مسئولین فرهنگی/هنری و سازندگان فیلم شناسایی و دستهبندیشدهاند. در فرایند تحلیل، اظهارات هر گروه کدگذاری، مقولهبندی و پسازآن مضامین حاصل از مقولهها مورد شناسایی قرارگرفته و در پایان، یافتههای تحقیق براساس نظریه کنش ارتباطی هابرماس، جمعآوری و جمعبندی شدهاند. یافتههای پژوهش حاکی از فقدان ارتباط و گفتگوی مؤثر میان گروههای دخیل در سرنوشت فیلم رستاخیز بوده، و نیز نشان میدهند که اظهارات این کنشگران از کنش راهبردی پیروی میکنند. درنتیجه، به علت فقدان عقلانیت ارتباطی در اظهارات و تعاملات میان سه گروه کنشگر، تفاهمی بر سر نمایش فیلم رستاخیز به وجود نیامده است.
سینما در مقایسه با سایر هنرها سهمی انکار ناپذیر در تجلی، ایجاد و حیات اسطوره های امروزین دارد. این مقاله با مطالعۀ چهار فیلمنامۀ مرز، دو چشم بیسو، آژانس شیشه ای و اتوبوس شب به روش تحلیل روایت، بر آن است که بخشی از بازنمایی قهرمان مظلوم در سینمای دفاع مقدس را شرح و تحلیل کند و برای این منظور نظریه سطوح بازنمایی واقعیت بودریار را به عنوان چارچوب خود انتخاب کرده است. این مقاله در جستجوی یافتن ماهیت اسطورۀ امروزین قهرمان در سینمای دفاع مقدس است و به این نتیجه میرسد که قهرمان فیلم های مورد مطالعه، قهرمانی توانمند نیست که بتواند برای مخاطبش به عنوان الگو و اسطوره مطرح شود و اگر دو روی توانمندی و مظلومیت داشته باشد، در فیلمنامه های مورد مطالعه مقالۀ حاضر، عنصر مظلومیت است که خود را بیشتر بروز میدهد و توانمندی اگر نگوییم موجودیتی غایب داشته، همواره در پس پرده و در اندرونی محتوای داستان، جایگاهش را یافته است.
تحقیق حاضر با اتخاذ رویکرد بازتاب درپی این است که مشخص کند بین شرایط و زمینههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نیز جریان روشنفکری ایران بعد از اصلاحات ارضی از یک سو و از سویی دیگر فیلمهای موج نو سینمای ایران چه رابطهای وجود دارد. این تحقیق کیفی با به کارگیری تکنیک تحلیل نشانه شناختی به مطالعه این فیلم ها پرداخته است. یافتههای این تحقیق نشان میدهدکه تحولاتی که در عرصههای ذکر شده جامعه ایران را تحت تاثیر قرار داده بود به طور مثبت یا منفی در فیلمهای مورد مطالعه انعکاس داشته است. از جمله این تحولات میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تغییر ساختار اجتماعی در نتیجه مهاجرت به شهرها، تغییر نقش اجتماعی زنان و حضور اجتماعی آنها، تقابل سنت و مدرنیته، تغییر نظام اقتصادی بعد از اصلاحات ارضی، اقتصاد تک محصولی و وابستگی به نفت، رواج مناسبات سرمایه دارانه، رشد مصرفگرایی، فساد و ناکارآمدی حاکم بر حکومت، جو نارضایتی و بی اعتمادی عمومی، بوجود آمدن حرکات چریکی، غربگرایی یا غربزدگی، ورود عناصر فرهنگی جدید، فقر فرهنگی، نقش اجتماعی مذهب، نفی غربگرایی، بازگشت به خویشتن، تعریف جدید از دین، نقش اجتماعی روشنفکران، تقدیس مبارزه، انتقاد از روشنفکران به خاطر بی عملی و تسلیم شدگی و ... .