این مقاله کوششی برای فهمِ دگردیسی فضای ادراکی جامعه ایران به میانجی سینما(مطالعه موردی فیلم شهر موشهای یک و دو) است. فضای ادراکی جامعه ایران در چند دهه بعد انقلاب دستخوش دگردیسیهایی در عرصهی سیاستاندیشی و سیاستورزی شده است. دگردیسیای که میتوان از آن به گذار از سیاستِ رهایی به سیاستِ زندگی یاد کرد. با مرور، توسعه، حصر و تحدید آرای آنتونی گیدنز و آلن تورن به تدقیق مفهومیِ سیاست رهایی و سیاست زندگی در ادبیات سیاسی میپردازیم. و سپس در دو سطح، نخست بررسی درونمایه دو فیلم شهر موشهای یک و دو با روش تحلیل روایت گریماس و دوم تحلیل بروننگر فیلم ، به ارتباط فیلم با فضای سیاسی اجتماعی زمانه خود خواهیم پرداخت. نتایج بررسیها نشان دهنده این امر است که «شهر موشهای یک در دهه60 شمسی» در قالب سیاست رهایی و «شهر موشهای دو در دهه 90شمسی» در قالب سیاست زندگی به بازسازی جهان اجتماعی زمانه خود همت گماشتهاند.
پربازدیدترین ها
مقالات
پژوهش حاضر با اتکا به نظریات تحلیل و گفتمان لاکلاو و موفه و نظریه تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف و همچنین مفاهیم نظری چون «بازنمایی» به بررسی چهار مستند از شبکه منوتو پرداخته است. (مستند 124،مستند پرواز 752، مستند شهبانو و مستند شاهد تاریخ). نتایج پژوهش نشان میدهد که این شبکه با بازنمایی مثبت حکومت پهلوی، دال مرکزی گفتمان پهلویسم را حول «حکومت پادشاهی» ایجاد و با مقولههایی چون آزادی بیان و عناصر آن شامل، آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی عقیده، آزادی مطبوعات و آزادی رسانهها، اصالت بخشیدن به احزاب و تکثرگرایی، استقلال قوا و روابط سیاسی دوستانه با جوامع بینالمللی، گفتمان خود را «مفصلبندی» میکند؛ این شبکه در مقابل به بازنمایی منفی حکومت جمهوری اسلامی و «غیریت سازی» ارکان آن از جمله، ولیفقیه، سپاه پاسداران و شورای نگهبان میپردازد. بهطورکلی «مردم» و بهطور خاص «اقلیتهای مذهبی و زنان» بهعنوان «زنجیره هم ارزی» و مشارکت سیاسی اثرگذار و واقعی مردم در تعیین سرنوشت کشور را بهعنوان «دال خالی» گفتمان خود در نظر میگیرد و درنهایت این شبکه درصدد بوده تا هویت شهروند ایرانی را بهعنوان سوژهای برساخته شده معرفی کند که محصول فرهنگ و تمدن ایرانی - باستانی است که بهاجبار و بهوسیله دستگاههای ایدئولوژیک گفتمان جمهوری اسلامی، هویت جعلی ایرانی- اسلامی را بهعنوان هویتی بیگانه و تحمیلی پذیرفته است .
یکی از زمینه های تحول شعر معاصر ایران، الهام از متون خارجی است که در برخی موارد این تأثیرپذیری از آثار سینمایی صورت گرفتهاست. در این فرایند، الهامگیرندگان اغلب با ایجاد تغییرات متناسب با فرهنگ مقصد، به بومیسازی پرداختهاند. در فرایند الهام گیری اخوان ثالث در شعر «آن گاه پس از تندر» از فیلم فلسفی «مُهر هفتم» برگمان، اثر خارجی در هنگام ورود به سپهر نشانهایِ خودی، از جنبه های مختلف تغییراتی در جهت ذوق و سلیقۀ بومی داشته است. تبیین راهکارهای بومی سازی در حرکت از متن مبدأ به متن مقصد بر اساس نظریۀ یوری لوتمان، اساس مقالۀ حاضر است که نشان میدهد وی بیشتر تلاش میکند با مقاومت و مدیریت مماشات، در یک رابطۀ قبضی و محدودکردن فضای عملکردی، فضای سنتی را بیشتر نگاه دارد و در ساختار سنت باقی بماند. بدین منظور از بومیسازی زبانی به شکل باستان گرایی (آرکائیسم) زبانی، کاربرد کلمات و تعبیرات رایج عامیانه و کاربرد اجتماعی زبان استفاده کرده و با بومیسازی تصویری، تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی در جهت استعلای متن خارجی و نزدیککردن آن با فرهنگ مقصد، حرکت کرده است؛ اما در مواردی اندک با استفادۀ مستقیم از عناصر غیرخودی در رابطهای بسطی، تصور فرهنگ را از خودش در هم میریزد و به نوآوری میپردازد.
سینما همچون دیگر متون نوشتاری و دیداری، بازتابدهندة ارزشهای فرهنگی و اجتماعی است و از اینرو میتواند در تحلیلهای بینرشتهای زبانی و فرهنگی مورد توجه قرار گیرد. تحلیل گفتمان اینگونه متون، یکی از روشهایی است که میتواند ارتباط متن با جامعه را از منظر جزییات به کاررفته در متن بررسی کند و یافتههای ارزشمندی را فراروی پژوهشگران قرار دهد. از میان همة روشهای تحلیل گفتمان، روش لاکلاو و موفه، روشی کارآمد در بررسیهای متونی است که در آنها ارجاعات مربوط به اجتماع اهمیت دارد. این روش از یکسو ریشه در مارکسیسم دارد و از سویی از منظر پساساختارگرایی به پدیدهها نظر میکند. هدف این پژوهش، ارائة الگویی برای گفتمانهای مربوط به گذشته در متون روایی است؛ زیرا به نظر میرسد امروزه، گذشته در متون روایی دیداری به مسئله تبدیل شده است و از این منظر، بررسی درونمایة گذشته در متون معاصر اهمیت بسیاری دارد. این پژوهش قصد دارد با روش تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه و از طریق بررسی نشانههای متن، به تحلیل بینرشتهای گذشتهگرایی در دو فیلم پلة آخر و گذشته بپردازد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد، گذشته در این متون به صورت گفتمانهای متفاوتی، ازجمله حذف، جبران، بازگشت و تثبیت بازنمایی شده است. هر یک از این گفتمانها نمایندة خاص مواجهة با گذشته از سوی طبقات مختلف در جامعۀ امروز ایرانی است.
مطالعات بینارشتهای از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا بسیاری از رشتهها را به هم وصل میکند. مطالعات بینارشتهای که بخشی از پژوهشهای ادبیات تطبیقی است، پلی ارتباطی بین رشتههای علوم انسانی و هنری ایجاد میکند که بازآفرینی در شکل فیلم در این حوزه میگنجد که بین سینما و ادبیات ارتباط و نزدیکی برقرار میکند. گسترۀ مقالۀ پیش رو، بررسیِ تفسیر خاصِ جان راولینز از کتاب هزار و یک شب در شکل بازآفرینی آن در فیلم هزار و یک شب (1942) است. این فیلم که به پیروی از کتاب هزار و یک شب، هزار و یک شب نام دارد، از هزار و یک شب فاصله گرفته و آن را تحریف کرده است. این تحریف و تغییر در ذات اقتباس است؛ چراکه راولینز نمیخواهد به طور کامل به داستان وفادار بماند و عملاً وفاداری را فدای تخیل خود میکند. از آنجاکه کارگردان فیلم، کارگردانی غربی است که به بازنمایی شرق میپردازد، این سؤال مطرح است که آیا این تغییر، ایدئولوژیک است و باید فیلم در حوزۀ شرقشناسی بررسی شود؟ آیا وی شرق را تحریف کرده است؟ نتایج تحقیق نشان میدهد راولینز شخصیت شهرزاد را به کلی تغییر داده است و وی را زنی رقاصه معرفی میکند که برای اعراب میرقصد و آنان را مسحور رقص خویش میکند. ممکن است این طور استنباط شود که راولینز شرق را تحریف کرده و تصاویر کلیشهای و منفی ارایه کرده است و اقتباس او تصاویری خودکامه، قانونگریز، احساسی، خرافی، شهوانی و قدرتطلب از شرقیان را به تصویر کشیده است.
سینمای دفاع مقدس یکی از ژانرهای بومی سینمای ایران است که هرساله آثار مختلفی را روانه سینما میکند. در این فیلمها رشادتهای رزمندگان در طی جنگ هشتساله ایران و عراق نمایش داده میشود. این ژانر در طی سالها تحول یافت و گونههای مختلف حول محور دفاع مقدس پدید آمدند. این تنوع گونهها منجر به ایجاد نگاههای مختلف به مقوله جنگ شده است که این ژانر را سزاوار بررسی گونه شناسی بهصورت علمی میکند. نظریه میتوس فرای شیوه جدیدی از گونهبندی آثار ادبی ارائه میکند. هر اثر دریکی از میتوس ها چهارگانه مشابه فصلهای یک سال قرار میگیرد. کمدی در فصل بهار، رمانس در فصل تابستان، تراژدی در فصل پاییز و هزل/ طنز در فصل زمستان جای میگیرند علاوه بر آن شخصیتهای هر میتوس را طبقهبندی میکند و برای هر میتوس شش مرحله تعیین کرده است که باعث دستهبندی دقیقتر آثار ادبی میشود. همچنین فرای سینما را بهمثابه متن فرض میکند و آن را شایسته بررسی جداگانه میداند درنتیجه ارتباطی بین نظریه میتوس و سینما ایجاد میکند. در این پژوهش فیلمنامه اثر «روزهای زندگی» از سینمای دفاع مقدس بهعنوان مورد مطالعاتی انتخاب شد و پس از تحلیل فیلم مشخص شد که در میتوس تابستان جای میگیرد. درنتیجه شخصیتهای فیلم بر اساس تحلیل میتوس تابستان دستهبندی شدند و درنهایت مشخص شد فیلم به گونه چهارم رمانس تعلق دارد.
در این مقاله تلاش شده تا با رویکرد نشانهشناسی، شیوه بازنمایی سفرههای غذا در سینمای ایران و نسبت آن با پیوندهای اجتماعی، مطالعه و معنای ضمنی آنها تفسیر شود. بدین منظور بر اساس منطق نمونهگیری نظری، فیلمهایی (از سینمای بعد از انقلاب) انتخاب شدهاند که در آنها غذا و تهیه آن از مضامین اصلی و یا گرد هم آمدن شخصیتهای اصلی به بهانه صرف غذا از فصلهای کلیدی در روایت به شمار روند. این مطالعه مطالعهای توصیفی- اکتشافی است که با این فرضیه آغاز شد که تصویر سفرههای غذا در سینمای ایران به ضرورت فرهنگی موجبات برقراری پیوندهای اجتماعی را ایجاد میکند ؛ اما در ادامه پیوند ضمنی این پدیده با مفاهیمی چون جنسیت و طبقه نیز آشکار شد. به این معنا که تصویر سفرههای غذا در سینمای ایران، تصویری است که با مناسبات جنسیتی و در واقع زنانهگی و همچنین تمایزات طبقاتی پیوندی انکار ناپذیر دارد. به این معنا که سفره در سینمای ایران، پدیدهای زنانه و خانوادگی است که موجب ایجاد پیوندهای قوی اجتماعی میشود و محتوا و شیوه چینش آن طبقه اجتماعی افراد پیرامون آن را نمایندگی میکند.
انسان زمانی که با شرایطی فراتر از قدرت و توان و درکش روبه رو میشود اساطیر را می سازد؛ اساطیری که دارای شجاعت و توانایی های ویژه باشند. ابرقهرمانان سینما را به دلیل اشتراکاتی که با اسطوره های کلاسیک دارند، میتوان «اسطوره ی معاصر» خواند. این پژوهش با تکیه بر نظریات امبرتو اکو، نحوه ی روایت و مؤلفههای حاکم بر آن از منظر شخصیت (هویت دوگانه ی قهرمان)، طرح تکراری، توطئه و تضاد و همچنین زمان و مکان مورد بررسی قرار می دهد. سوال اصلی این پژوهش آن است که چه مؤلفههایی از اسطوره ی معاصر، در ابرقهرمانان نوظهور سینمای امروز، قابل ردگیری هستند؟ هدف این پژوهش بررسی و تبیین مؤلفههای حاکم بر این ابرقهرمانان و نحوه ی بازنمایی روایی و تصویری اسطوره ی معاصر در سینماست و برای نیل به این مقصود، دو فیلم انتقامجویان (2012، جاس ویدون ) و انتقامجویان عصر اولتران (2015، جاس ویدون) ساخت استودیو ماروِل مورد تحلیل قرار گرفته اند. این پژوهش توصیفی-تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات اسنادی است، که با مراجعه به منابع مکتوب و فیلم های مورد تحلیل انجام گرفته است. یافته های این پژوهش نشان می دهند که مولفه های روایتی به صورت نشانه ها و ویژگی های ابرقهرمانان کمیک ها و فیلم ها در روایت نمود عینی می یابند
ازآنجاییکه فیلم یک بازنمایی است که دلالتهای گوناگون را هم تولید و هم بازتولید میکند، ناگزیر با مسائل گوناگونی چون سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... ارتباط تنگاتنگی دارد. این پژوهش در نظر دارد که ابتدا مفهوم بازنمایی را در حوزه قدرت، فرهنگ و زبان شرح دهد و بعد با استفاده از نظریات استوارت هال و استراتژیهای کاربردی او به بررسی چگونگی بازنمایی مردم افغانستان در سینمای بعد از انقلاب اسلامی ایران بپردازد. با کمک الگوهای مختص به استوارت هال و روش تحلیل سازه کیت سلبی و ران کادوری سعی میشود تا شخصیتهای افغان که در هر فیلم بهعنوان نقش اصلی ظاهرشدهاند، مورد بررسی قرار گیرند و از طریق استراتژیهای بازنمایی کلیشه سازی، طبیعی سازی و برجستهسازی، فیلمها تحلیل و واکاوی میشوند. بر اساس سؤال اصلی پژوهش؛ در خصوص چگونگی بازنمایی مردم افغانستان در سینمای ایران، نتایج تحقیق نشان میدهد که افغانها در سیر تاریخی فیلمهای بررسیشده پس از انقلاب اسلامی ایران ابتدا فردی مهاجر، خانواده گرا، محافظهکار، مطیع، ساده و سختکوش هستند که توان مالی، جایگاه فرهنگی و طبقه اجتماعی پایینی دارند. با گذشت سال ها و طی دهههای پس از انقلاب، آنها رفتهرفته در ایران رشد پیداکرده و میتوانند شرایط مالی خود را ارتقا دهند، با مردم ایران تشکیل خانواده دهند، در دانشگاه درس بخوانند، حتی از ایران نیز مهاجرت کنند.
میان غرب و غیرغرب همواره یک رابطهی متغیر و در حال بازتعریف برقرار بوده است. برای آنکه گفتمانی غیرغربیشده شکل بگیرد باید حرکت دوگانهای آغاز شود. فیلمسازان، نخست به تشخیص کلام مسلط غربی میپردازند و سپس تصمیم میگیرند از آن پیروی نکنند. آنگاه به دنبال روشهای فیلمسازی غیرغربیای میگردند که میخواهند از آنها استفاده کنند. اکنون در حوزهی عملی و نظری فیلم، صداهای غیرغربی بسیار واضحی به گوش میرسند و تفاوت خود را به رخ جهانیان میکشند.
میتوان نمونههای موفقی از غربیزدایی سینما را در سینمای ایران، پیدا کرد. سینمای عباس کیارستمی با تکیه بر ریشههای کهن فرهنگ ایرانی، توانسته از جریان رایج غربی فاصله بگیرد و از مرزهای ملی فراتر برود. در شیوهی فیلمسازی انحصاری کیارستمی، مؤلفههای «ایرانی» فراوانی قابل مشاهده و بررسی است. اشارههای تاکیدکنندهی او به وطن و بازتاب وطن در آثارش، تایید میکند که او در پی ایجاد یک شیوهی محلی، بومی و ملی فیلمسازی بوده است؛ شیوهای آگاهانه و از سر تامل.
این پژوهش سعی دارد با روش مونتاژ، سیر فیلمسازی عباسکیارستمی را مرور و شاخصههایی که به فیلمهای او هویت ملی میدهند را پیدا کند. همچنین سعی دارد که به پرسشهایی از این دست پاسخ دهد: از منظر غربیزدایی، مؤلفههای تکنیکی، ساختاری، محتوایی آثار عباس کیارستمی چیستند؟ نتایج این پژوهش نشان میدهد عباسکیارستمی از تکنیکهای تعزیه همچون استفاده از نابازیگران، ارتباط با مخاطب فعال، بداههسازی و حضور کارگردان بر روی صحنهی نمایش بهره برده است.