پژوهش حاضر به بازنمایی کلیشه های منتسب به اقوام در سریال های تلویزیونی می پردازد. سؤال اصلی عبارتست از این که شخصیتهای قومی به لحاظ به ابعاد شخصیتی و اجتماعی چگونه به تصویر کشیده میشوند. روش تحلیل محتوای کیفی برای پاسخ به این سوال مورد استفاده قرار گرفت. مروری بر توصیف نمودهای متنی حاکی از آن است که بر خلاف ادعای برخی پیشینه های تجربی مبنی بر این که به نظر گروههای قومی بازنمایی کلیشهای اقوام معمولاً بر تصورات قالبی موجود در فرهنگ عامیانه استوار است وهرکدام از اقوام به گونهای خاص بازنمایی میشوند؛ در یافته های تحقیق حاضر، تفاوت چندانی در شخصیت پردازی این افراد به چشم نمی خورد. فقط در یک مورد این پیش فرض با نتایج منطبق بود؛ مردان قومیت کرد و عرب، در نمونه موردبررسی «متعصب» بازنمایی شدهاند که این ویژگی با تصورات قالبی در فرهنگ عامه همسانی دارد. در سایر موارد، از ابعاد ظاهری گرفته تا اخلاقی وجوه تعمیمی شخصیت پردازی ها بسیار بالاست. ویژگیهایی نظیر ساده دل، فرودست، غیر متجدد از یک سو و کارکرد کمیک در مجموعه های مورد بررسی از اصلی ترین درون مایه متنی هستند. سپس براساس توصیفات چهارتیپ شخصیتی از هویتهای قومی تعریف شدند که عبارتند از:تیپ مهاجر، تیپ مستحیل، تیپ مجاور و تیپ متعادل
پربازدیدترین ها
مقالات
مقاله حاضر با هدف بررسی برنامهها و ویژه برنامههای مناسبتی ماه محرم در شبکه سبلان اردبیل به انجام رسیده است. روش پژوهش تحلیل محتواست که برنامههای مرتبط با نهضت حسینی را در دهه اول ماه محرم در قالبهای متفاوت دنبال کرده است. این پژوهش علاوه بر شناسایی و آشکار کردن مضامین و محتواها، با هدف نشان دادن بازنمایی نهضت حسینی در ابعاد شور و شعور است که آیا شبکه سبلان در پی افزایش آگاهی و ارتقای شعور مخاطبان است یا بدنبال ایجاد شور و هیجان و سوگواری بوده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد این شبکه در پی افزایش شور و هیجان، گریاندن و ترسیم مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش است و جنبه شعور و آگاهی، تفکر و اندیشه حسینی و تبیین فلسفه قیام در شبکه فوق بسیار کمتر است. مهمترین یافتهها عبارتند از: بیشترین زمان پخش 7/20 درصد به برنامه «اجتماع عزاداران حسینی» اختصاص داشت. در میان آیتمها، 2/21 درصد به آیتم «عزاداری و مداحی» اختصاص یافته است. موضوع «دینی و مذهبی» با 9/72 درصد و موضوع جزیی «مرثیهسرایی» با 3/25 درصد بیش از سایرین بود. 33 درصد برنامهها در قالب «تهییجی» ارایه شده است. در 41 درصد از برنامهها نوع نگاه به امام حسین(ع) و یارانش «مظلومانه» است.
تاریخ مجموعهای سترگ دربارۀ زندگی اقوام و ملتهای گوناگون در گذر زمان است. ملتها میکوشند با حفظ دانش تاریخی و انتقال آن به نسلهای بعد هویت خود را پاس دارند. اما ماهیت غیرعینی تاریخ و انقطاع زمانی میان گذشته و حال رویدادهای تاریخی را برای نسل امروز تجربهناپذیر میسازد که این حفظ و انتقال دانشِ تاریخی را دشوار میکند. در نظامهای آموزشی جدید، هدف از آموزش تاریخ بهخاطرسپردن اسامی متعدد نیست، بلکه تقویت قدرت تحلیل افراد از رویدادهای تاریخی و بررسی تأثیر آن در زندگی امروز جوامع انسانی است. بر این اساس، یافتن راههای بهتر در آموزش تاریخ و آسیبشناسی شیوههای کنونی آموزش تاریخ یکی از مهمترین حوزههای علوم انسانی است و همواره مورد توجه صاحبنظران بوده است. یکی از موضوعات مؤکد در آموزش تاریخ بهکارگیری انواع رسانهها برای کمک به درک بهتر مخاطبان از موضوعات درسی است، اما متأسفانه آموزش تاریخ در ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته است. فیلم یکی از ابزارهایی است که میتواند به انتقال اطلاعات به مخاطبان و بازسازی گذشته در ذهن آنان کمک کند. در میان انواع فیلمها، گونههای مختلف فیلم مستند به لحاظ اتکا بر واقعیات و منابع متقن یکی از بهترین ابزارهای آموزش تاریخ و بازنمایی رویدادهای گذشته برای مخاطبان است. این مقاله براساس نظریههای رایج در دو حوزة فیلمهای مستند و آموزش نوین در جستوجوی بازشناسی جایگاه و اهمیت فیلم مستند در آموزش تاریخ و با هدف مطالعة بینرشتهای در دو حوزۀ تاریخ و هنر نگاشته شده است. در این مقاله تأکید شده که استفاده از هرگونه فیلم و تصویر متحرک که براساس واقعیت ساختهشده نیازمند شناخت اولیۀ استادان و آموزگاران از انواع فیلم مستند و کاربردهای آموزشی آن دربارۀ تاریخ اجتماعی و سیاسی کشورهای گوناگون است.
هدف این پژوهش، سنخشناسی نگرشهای ابراز شده مردم نسبت به روحانیت در سه فیلم زیرنورماه، مارمولک، و طلا و مس میباشد. تلاش بر آن بوده تا با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی سه فیلم مورد نظر -که با نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند- مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. نتایج این تحلیل نشان می دهد که نگرش مردم نسبت به روحانیت در فیلم های مذکور را می توان به سه گونه ی نگرش مثبت (مانند نگرش مثبت آمیخته با تقدّس، نگرش مثبت همراه با احترام، نگرش مثبت همراه با اعتماد، نگرش مثبت کورکورانه و مقلّدانه، نگرش مثبت منفعت طلبانه و ابزاری) نگرش منفی (مانند نگرش منفی به استفاده ابزاری از جایگاه روحانیت، نگرش منفی آمیخته با ترس، نگرش منفی همراه با تحقیر و تمسخر، تصورات قالبی منفی) و عناصر مرتبط با تغییر نگرش نسبت به روحانیت (مانند اقناع، ناهماهنگی شناختی) تقسیم و طبقه بندی نمود. نگرش منفی به روحانیت، در این سه فیلم، عمدتاً به شکل پیشداوری و تصورات قالبی منفی بازنمایی شده است. مضامین بازنمایی شده در این حوزه عبارت از به قدرت و ثروت رسیدن روحانیون پس از انقلاب اسلامی، استفاده ابزاری روحانیون از لباس روحانیت، فاصله گرفتن روحانیت از متن جامعه، و سنتی بودن همه روحانیون می باشد.
اﻳﻦﻧﻮﺷﺘﺎر ﺑﺮساخته شدن سینمای دفاع مقدس را واکاوی کرده و مولفههای کلیدی این سینما راﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﻲﻛﻨﺪ.پرسش اصلی پژوهش این است که «آیا میتوان به وجود ساختاری خاص به عنوان مشخصه اصلی فیلمهای تولید شده تحت عنوان دفاع مقدس قائل بود؟». فرضیهء پژوهش بر این مبناست که در سینمای جنگ تحمیلی ایران، فیلمهای موسوم به دفاع مقدس واجد مؤلفههای ساختارپذیر است. هدف این پژوهش تمرکز بر تولیدات سینمای داستانی مرتبط با مضمون جنگ ایران و عراق در دورههای مختلف تاریخی و کاوش ویژگیهایی است که بتواند به عنوان ساختاری خاص (نه صرفاٌ مبتنی بر شباهتها)، به این فیلمها وحدت ببخشد. روش تحقیق به شیوه توصیفی-تحلیلی و تاریخی و به دو شیوه کتابخانهای و میدانی است و در خوانش فیلمها به عنوان روشی کیفی، تحلیل متنی به کار گرفته میشود. پس از بررسی فیلمها، اقتیاس از رویکرد ساختارگرایانۀ ویل رایت در مطالعه وسترن و آرای پژوهشگران در مورد سینمای جنگ ایران، مقاله به تدوین یک نظریه ساختارگرا در مورد مؤلفههای سینمای دفاع مقدس دست مییابد، همانند اصول بنیادین ساختارگرایی، مقاله ساختار سینمای مزبور را توضیح میدهد و سپس معناشناسی میکندو این امر را در مورد دو فیلم مهاجر (دهه 60)لیلی با من است (دهه 70) نشان میدهد.
مطالعات ادبی به مثابة رویکردی بینارشتهای و پیوند ادبیّات با سایر زمینههای تحقیقی به ویژه هنرها، امکان وسیعی را برای پژوهشگران فراهم میکند تا به درک بهتر و از قابلیّتهای متون ادبی و هنرها دست یابند. تحقیق حاضر نخست به تبیین ضرورت رهیافت مطالعات بینارشتهای در ادبیات و اهمّیّت استفاده از یافتههای حوزههای مختلف دانش و معرفت و کاربرد مفاهیم و روششناسی آنها در رسیدن به نتایج جامع و موجّهی در تحلیل متون ادبی میپردازد. سپس با مداقه در نقد روانشناسی و مفهوم «کهنالگو» یونگ و نیز با در نظر گرفتن توان میانرشتهای حوزة هنر و روانشناسی، فیلم کوتاه «پدر و دختر» ساختۀ «مایکل دودوک د ویت» را از منظر قابلیّتهای کهنالگویی مورد بررسی و تأمّل قرار میدهد. تمرکز اصلی این پژوهش، بررسی کهنالگوهای موجود در فیلم مذکور، در رابطه با تفکّر سازندۀ آن به منظور بازنمایی مقولات کهنالگویی در خلال صحنههای فیلم و شریک کردن بیننده در این تجربه است. فیلم کوتاه «پدر و دختر»، روایت زندگی یک دختر از خردسالی تا کهنسالی را با رویکردی روانشناسانه به نمایش میگذارد و بسیاری از مقولات کهنالگویی را در خلال صحنههای خود به تصویر کشیده است که نشاندهندۀ آشنایی عمیق سازندگان آن با مفاهیم روانکاوانة یونگ و آبشخورهای اسطورهای است.
از دیرباز تأثیرگذاری گرایشات طبقه حاکم بر آثار و دست آوردهای مختلف افراد در جوامع وجود داشته است، سینما به عنوان یکی از دست آورد های فردی و جمعی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. در کشور ایران که با رخ دادن یکی از بزرگترین انقلاب های قرن، تغییرات گفتمانی شگرفی را تجربه کرد، بررسی جامعه شناختی این تغییر گفتمان و تأثیر آن بر آثار و تولیدات هنری شایان توجه و مطالعه بوده است، لذا مطالعه رویکردهای حاکم در عرصه برنامه ریزی و تعیین خط مشی های هنری ـ فرهنگی در سال های اول انقلاب اسلامی از عناصر تشکیل دهنده این مقاله است. سئوال این است که دست اندرکاران ساخت و تهیه یک فیلم در کشور تا چه اندازه به این سیاست گذاریها توجه داشته اند؟ به عبارت دیگر روابط گفتمانی نظام سیاسی حاکم بر جامعه تا چه میزان در آثار سینمایی کشور رخنه کرده و میزان موفقیت و یا عدم موفقیت این گفتمان تا چه اندازه ای بوده است؟بنابراین با تحلیل و تفسیر سیاستگذاریهای فرهنگی و نقش آن ها در شکلگیری آثار هنری با روش تحلیل گفتمان انتقادی مورد مطالعه قرار گرفته است.
بیان مسئله:نقش عوامل فرهنگی-اجتماعی در شکلگیری اثر معماری و چگونگی تأثیرگذاری بافت غیرمادی در انتقال معنای آثار معماری،درکنار عوامل متعدد منتهی به ایجاد سرپناه، مطرح است. یکی از پدیدههای معماری که میتواند انعکاسی از گفتمانهای اجتماعی در خوانش معنا باشد، «ساختمانهای بلند مسکونی» است. در این میان، عرصة ارتباط معماری و سینما به عنوان محملی برای بررسی و متقاعدسازی مخاطب بارها مورد انتفاع هردو حوزه بوده است.
هدف: این پژوهش، به دنبال بررسی چگونگی امکان بهرهمندی از روشهای تحلیل گفتمان و نشانهشناسی آثار معماری و جستجوی رویهای برای دریافت معانی است که مؤید تأثیر بافت فرهنگی–اجتماعی جامعة مخاطب اثر معماری باشد. با این هدف پس از بررسی آرشیو سینمای ایران، تحلیلهایی با هدف تطبیق و شناسایی همآمیختگی فضای گفتمانی آثار سینمایی با آثار معماری ارائه شده است.
روش تحقیق:این پژوهش با استفاده از اسناد کتابخانهای و سینمای ایران به روش تفسیری و واکاوی نشانهشناسی گفتمانی، با معرفی فیلمهای سینمایی به عنوان یک منبع نشانهشناختی، به کندوکاو گفتمانهای قالب مطرح در نمونه فیلمهایی پرداخته که به شکلی با موضوع ساختمانهای بلند مسکونی، تولید شدهاند. سپس از طریق مطالعة بینامتنی، بخشی از معنای معماری را به صورت باز و سیال دریافت کرده است. یافتههای این پژوهش، به صورت توصیفی-تحلیلی ارائه شده است.
نتیجهگیری:نشانهشناسی گفتمانی میتواند راهبردی منطقی برای خوانش معنای معماری باشد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که ساختمانهای بلند مسکونی از یک طرف، در چالش با انسجام اجتماعی، حریم خصوصی و ابعاد همسایگی و از طرف دیگر زمینهساز مادیگرایی، فردگرایی و تظاهر هستند. این موارد بیشتر در طبقة متوسط جامعه انعکاس یافته و همگام با صیرورت نقش اجتماعی زنان و الگوی جدید خانواده است. خوانش این معانی و قرینهسازی، همزمان با ضرورت ایجاد ساختمانهای بلند مسکونی، میتواند به تحول در طراحی این نمونه معماری منتهی شود.
بیان مسئله: ویرانة شهری به عنوان محصولی از فرایند مدرنیزاسیون و تغییرات شهری، علاوه بر پیوندی که با گذشته دارد نمایانگر تضادهای ذاتی مدرنیته است و از دیالکتیک تخریب/تولیدی سخن میگوید که جامعة در حال توسعه در بطن خود پرورش میدهد؛ جامعهای که همچنان که خواهان پیشرفت و جلوهگری است، به زیست شهری و زندگی مردم بیتوجهی میکند. ویرانهها با سر بر آوردن از متن شهر مدرن، همچون روایتگرانی بهجامانده از گذشتهای نه چندان دور و گواهی بر تاریخ معاصر و وضعیت پرتلاطم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن ظاهر میشوند. پژوهش حاضر میکوشد با بررسی چگونگی بازنمایی ویرانههای شهری در آثار سینمای موج نوی ایران، به نقش و ماهیت این عنصر در مدرنیزاسیونِ پیش از انقلاب اسلامی ایران بپردازد. مقاله در ابتدا مدرنیزاسیونِ شهری تهران در دورة پهلوی را در ارتباط با پروژة هاسمانیزاسیون پاریس و نیز اهمیت زوال و تولید ویرانه در هر دو پروژه مورد مطالعه قرار میدهد و سپس با در نظر داشتن این نکته که شهر تهران به مثابة بستر روایت در بسیاری از آثار سینمای موج نو عمل میکند، سه اثر شاخص سینمای موج نو به عنوان نمونة موردی مباحث مورد بررسی قرار میگیرند: خشت و آینه (3134) ساختة ابراهیم گلستان، تنگنا (1352) ساختة امیر نادری و دایرة مینا (1357) به کارگردانی داریوش مهرجویی.
هدف پژوهش: این مقاله بر آن است تا با بررسی ویرانههای شهری در این آثار، نهتنها نقشی که در متبلورساختن تناقضها و تضادهای مستتر در بطن مدرنیزاسیون پهلوی دارند را برجسته کند که میکوشد چگونگی قدرت آنها در عیانکردن سوی دیگرِ پیشرفت ظاهریِ جامعه را شرح دهد.
روش پژوهش: مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای انجام شده است.
نتیجهگیری: مدیوم سینما علاوه بر رویکردی مستند در بازنمایی امر ویرانه، قادر است همگام با این عنصر، با نگاهی خلاقانه و از طریق شخصیتها و همزیستیشان با چنین مکانهایی، فانتاسماگوریای شهر مدرن را به چالش کشد و از گسستها و معضلاتی بگوید که مدرنیته برای بقای خود آنها را حاصل میکند.
بیان مسئله: سهراب شهید ثالث، از جمله مهمترین کارگردان هایِ سینمای ایران در دوران پیش از انقلاب اسلامی است که توانست با آثار سینمائی خود از جمله فیلمهای (یک اتفاق ساده) و (طبیعت بی جان)، جریان جدیدی را در سینمای ایران پایه گذاری کند. مؤلفه های سینمای شهید ثالث برگرفته از سینمای نامتعارفی است که می توان آن را نزدیک به تعبیر (ناسینما) از ژان فرانسوا لیوتار – فیلسوف معاصر فرانسوی- دانست. لیوتار معتقد است اگر سینما را معادلِ (نوشتن با حرکت) تعبیر کنیم، آنگاه دو دسته از حرکات یعنی (حرکتِ بیش از اندازه) و (سکونِ بیش از اندازه)، ناسینما تلقی میشود چرا که در واقع نفی کننده همه آن چیزی است که ما از قواعد قراردادی تصویر در سینما می شناسیم. این دو نوع حرکت را حتی می توان در صحنه هایِ خاصی از فیلمها نیز بازشناسی کرد و مورد تأکید قرار داد. سینمایِ سهراب شهید ثالث، سینمائی است که با توجه به بُنیان هایِ تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دهه های 40،30 و 50 خورشیدی، مسیری متفاوت با سینمای بدنه یا جریان اصلی ایران داشته و توانست با تبعیت از اصولِ ناسینمای لیوتار و قاعده (سکونِ بیش از اندازه) و (اقتصادِ بی بازگشت یا لیبیدویی) در طراحی عناصر روایی و سبکی، به بیانی تازه در سینما دست یابد.
هدف: معرفی سینمای شهید ثالث به عنوان جلوه ای از حضور جریان (ناسینما) در ایران.
روش تحقیق: روش تحقیقِ این مقاله مبتنی بر رویکرد توصیفی- تحلیلی بوده و در گردآوری اطلاعات از روشِ کتابخانه ای استفاده شده است.
نتیجه گیری: سهراب شهید ثالث با تأکید بر پردازشِ رئالیستیِ جهان زیستِ فرهنگی- ملی، مقابله با تفکرِ وارداتیِ حاصل از اقتصادِ آسیب پذیر و همچنین حرکتِ متکی بر سکونِ عرفانِ ایرانی- اسلامی، ناسینمائی نوین در ایران بوجود آورد. فیلم (یک اتفاق ساده) و (طبیعتِ بی جان) که به ترتیب در سال های 1352 و 1354 خورشیدی توسط سهراب شهید ثالث تولید شده اند، نمونه هایی موفق از وجودِ جریانِ (ناسینما) در ایران است.