امروزه تحقیقات سینما و رسانه، جایگاه مهمی در مطالعات جنسیت پیدا کرده اند و از سوی دیگر مناقشات متعددی درباره نقش های نهادینه شده ی جنسیتی و میزان عاملیت زنان به ویژه درمناسبات خانوادگی مطرح می شوند که پژوهش های مرتبط با این حوزه را ضروری می نمایند. در تحقیق حاضر، با تمرکز بر دو فیلم برف روی کاج ها و پریدن از ارتفاع کم، از مسیر روش تحلیل محتوای کیفی، به استخراج و تحلیل مضامین مرتبط با تغییر کنش و وضعیت زنان درخانواده، مقایسه ی مقوله های برآمده از خلال تحلیل این دو اثر سینمایی و در نهایت یافتن مقولات مشترک که با مساله فرآیند عاملیت یافتن زنان مرتبط بودند، پرداخته شد. مطابق تحلیل نهایی و مقایسه ی یافته ها، طغیان زن علیه ابژه گی، مقوله ی برجسته شناخته شد. این طغیان، به معنای تلاش برای تغییر وضعیت منفعل، شورش علیه قواعد عرفی حاکم بر زندگی زنان و تقابل با ستم در معنای باقی نماندن در وضعیت فاقد قدرت تصمیم گیری و استقلال تعبیر شد.
پربازدیدترین ها
مقالات
اُتانازی یا «مرگ خودخواسته»، مُعضلی نوظهور در جهان است که رسانه های جمعی کمتر به آن پرداخته اند. اُتانازی یک تابوی فرهنگی و اجتماعی تلقی می شود. افرادی که خواهان مرگ خودخواسته می شوند درگیر مشکلاتی چون ناامیدی، افسردگی و بیماری لاعلاج و شرایط سخت زندگی فردی و اجتماعی هستند. در این مقاله با استفاده از روش نشانهشناسی به مقایسۀ نحوۀ بازنمایی «مرگ خودخواسته» در سینمای ایران و جهان پرداختیم. روش نمونهگیری هدفمند و فیلمهای انتخاب شده «اُتانازی» و «خداحافظی طولانی» از ایران، «تو جک را نمی شناسی» از آمریکا و «دریای درون» از اسپانیاست.
اگرچه «مرگ خودخواسته» در هر سه کشور سازنده فیلمها به لحاظ قانونی و عرف دینی ممنوع است، با اینحال یافتههای مقاله نشان میدهد هر یک از چهار فیلم مرگ خودخواسته را به شیوهای کاملاً متفاوت بازنمایی میکند. در فیلم ایرانی «اُتانازی»، مرگ خودخواسته امری کاملاً منفی و تخطّی از دستورات و ارادۀ خداوند محسوب میشود؛ فیلم ایرانی «خداحافظی طولانی» که ۱۳ سال بعد از «اُتانازی» ساخته شده، با تغییر رویکردی آشکار از نگاهی یکسره منفی به مرگ خودخواسته پرهیز میکند؛ در مقابل فیلم آمریکایی «تو جک را نمی شناسی»، مرگ خودخواسته را حقی اساسی برای انسان میداند و چهره ای انسانی از مدافعان مرگ خودخواسته ترسیم میکند و فیلم اسپانیایی«دریای درون» نیز با قرار دادن مرگ خودخواسته در چارچوبی اومانیستی و سکولاریستی بازنمایی کاملاً مثبتی از این مفهوم به دست میدهد.
امروزه صنایع فرهنگی بهعنوان یک بخش پیشران در رشد اقتصادی، اشتغال و تجارت شناخته میشود. به همین دلیل، سرمایهگذاری و هدایت منابع مالی به حوزه فرهنگ اهمیت بالایی به ویژه برای کشورهای درحالتوسعه دارد. صنعت سینما به دلیل زنجیره طولانی تولید -از خلق یک فیلم تا تماشای آن توسط مصرفکننده- نیازمند سرمایهگذاریهای کلان و بهکارگیری تعداد زیادی افراد متخصص است. فرانسه بهعنوان یکی از بزرگترین و موفقترین تولیدکنندگان فیلم در جهان با سابقهی حمایت دولتی است که به جهت شیوههای متنوع و مختلف آن کشور در تأمین مالی سینما در راستای حفظ سینمای ملی و دفاع از تنوع فرهنگی بسیار مورد توجه است. هدف مقاله حاضر، بررسی تأثیر نهاد مالی تخصصی بر جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی در بخش فرهنگ است که این مهم با مطالعه نهاد مالی تخصصی سینما در کشور فرانسه (سوفیکا) طی دوره 2016-1987و استفاده از روش خودتوضیحی با وقفههای توزیعی (ARDL) انجام میگیرد. نتایج نشان میدهد که در بلندمدت میزان حمایت نهاد مالی تخصصی در ساخت فیلم، تأثیر مثبت و معنیداری بر جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی در سینما داشته است. همچنین، میزان ورودی به سالن سینما و متغیرهای کلان اقتصادی از جمله حقوق مالکیت فکری و توسعه مالی، تأثیر مثبت و معنیداری بر جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی سینما داشته و در مقابل، متغیرهای کلان اندازه دولت و نرخ ارز دارای تأثیر منفی و معنیداری بر جذب سرمایههای خارجی در این بخش بودهاند.
مساله چیستی سینمای دینی، پاسخهای متعددی همچون سینمای اشراقی، عرفانی، معناگرا و سینما حقیقت داشته و تلاشهایی برای مطالعه سینمای دینی همچون ژانر، گونه و سبک انجام شده است. اما در این مقاله به جای ارائه تعاریف ساختاری و پایدار از سینمای دینی، رویکردی استقرایی در پیش گرفته شده تا فضای مفهومی یا تلقیهای اجتماعی و فرهنگی از سینمای دینی در متن فیلمها ترسیم شود. لذا با مطالعه فیلمهای راه یافته به جشنواره سینمای دینی رویش و بررسی تعداد 369 فیلم بر اساس روششناسی تحلیل محتوا، به این پرسش پاسخ داده شده که ظهور و تجلی دین در آثار این جشنواره چگونه است؟ چه ابعاد و شاخصهایی از دین در آثار سینمایی این جشنواره نمود دارد؟ همچنین با مطالعه تطبیقی اولین دوره جشنواره (1384) با دهمین دوره جشنواره رویش (1395)، تحولات فرهنگی و اجتماعی در سینمای دینی مورد مطالعه گرفته و به این پرسش پرداخته شده که نمودهای دینی در فیلمها چه تغییراتی داشته است؟
نتایج پژوهش نشان داد که مواجهه ستایشگرانه سینماگران با دین جای خود را به مواجههای پرسشگرانه و جستجوگرانه نسبت به دین داده است؛ همچنین بازنمایی مناسکی دین در سینما به طور چشمگیری کاهش داشته و نوعی سینمای دینیِ غیرمناسکی افزایش یافته است؛ همچنین مواجهههای سنتی و نوستالژیک در سینمای دینی که بر معصومیت ذاتی (کودکانه، سادهدلی روستایی، طبیعتگرایی ناب) یا بازسازی و حفظ سنتها (آیینهای سنتی، مشاغل سنتی، بناهای سنتی، هنرهای سنتی) تاکید دارد کاهش یافته و جای خود را به سینمای تروماتیک و بحرانی داده است.
در این پژوهش با تأکید بر اهمیت حوزهی سینما در شناخت جامعه تلاش شده تا فیلم «جدایی نادر از سیمین» با روش تفسیری و از منظر ایماژ دین و اخلاق مورد توصیف، خوانش و واکاوی قرار گیرد. نتایج این مطالعه نشان میدهد اخلاق منتسب به شخصیتهایی همچون نادر، سیمین و ترمه بیشتر از نوع اخلاق پیامدگرایانه است گرچه در دقایقی از فیلم رگههایی از اخلاق وظیفهگرا و فضیلتمندانه نیز از آنان قابلمشاهده و تأویل است؛ اما اخلاق منتسب به شخصیت راضیه بهعنوان نمایندهی طبقهی فرودست بیشتر از نوع وظیفهگرا، غیرسودنگرانه و شریعتمحور است. این موقعیت همچنین برای شخصیتها سویه و پیامد تراژیک خواهد داشت و این امر برای آنان موجب رنج، تشویش، اضطراب و انزوای هستیشناسانهی غریبی شده است. در جهان متن مسئلهمندی اخلاق ناظر بر قطبیت سازی نیست بلکه ناظر بر امکان یا امتناع اخلاقی زیستن و حتی پرسش از چیستی امر اخلاقی است. در انتها نیز با استفاده از نظریه ماتریالیسم فرهنگی این مسئله مورد اهتمام قرارگرفته که متون فرهنگی مانند جدایی نادر از سیمین چگونه ممکن میشوند. در اینجا به رابطهی پیچیدهی امر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در دوران تولید فیلم و گفتمان عدالت و ارزشمدار دولت نهم و دهم پرداختهشده و این امر تشریح گردیده که فیلم واجد مواضع هژمونیک و ضد هژمونیک و مقاومتهای متنی با محوریت اقطابی مانند سبک زندگی سنتی- مدرن، هویت ملی در برابر هویت سلامی، تنازعات طبقاتی بوده که در آن سوژهی زن با نظام قدرت چالش داشته و تقابل مهاجرت یا ماندن در ذهنیت سوژه جدی و اساسی است.
جامعه ایران با موضوعات و مسائل زیست محیطی متعددی روبرو است. در میان موضوعات زیست محیطی جامعه ایران «مسئله آب» یکی از برجسته ترین مسائل است. امروزه رشته های علوم انسانی هم به موضوعات زیست محیطی و تبعات آنها واکنش نشان داده اند. ارتباطات زیست محیطی هم یکی از عرصه هایی است که پتانسیل خوبی برای کمک به حل ابعادی از مسائل زیست محیطی دارد. بر این اساس در این مقاله از منظر ارتباطات زیست محیطی و با رویکرد نظری چارچوب بندی به مطالعه مسئله آب در سینمای مستند دهه هشتاد و نود ایران پرداخته شده است. سوال اصلی تحقیق این است که سینمای مستند ایران چگونه به مسئله بحران آب در ایران پرداخته است؟ برای پاسخ به سوال تحقیق 22 فیلم مستند با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی تحلیل شده است. تحلیل محتوای کیفی این مستندها نشان می دهد چارچوب تشخیصی و تجویزی توسعه پایدار غالب-ترین و فراگیرترین چارچوبی است که مستندسازان ایرانی مساله بحران آب در ایران را در قالب آن چارچوب بندی کرده اند.
نهاد خانواده نقش مهمی در بازتولید نظام فرهنگی و جامعهپذیری افراد دارد. اما این نهاد همواره در وضعیت متعادل به سر نمی-برد و در موارد متعددی، روال متعارف زندگی روزمره به چالش کشیده میشود و اعضای خانواده به جستجوی راه حلها و چارههای جدید برای حل مسایل رخ داده میپردازند. یکی از رایجترین بحرانها در زندگی خانوادگی ناشی از تنش بین والدین و فرزندان و عدم درک مشترک آنها از موضوعات مختلف است. این مقاله با بهرهگیری از روانکاوی لکانی و خوانش سمپتماتیک فیلم «من مادر هستم» به این مسئله میپردازد که یک مادر در چنین موقعیت چالشبرانگیزی ممکن است دست به چه انتخابی بزند و چگونه ممکن است بر این بحرانها غلبه کند. فیلم از خلال وقایع و رویدادهایی درهمتنیده، موقعیتی را به تصویر میکشد که در بسیاری از خانوادهها رخ میدهد و از اینرو توجه به موقعیت پارادوکسیکالی که مادر در این فیلم دارد، به خوبی از بن-بست روابط والدین و فرزندان در خانوادهها پرده برمیدارد. یافتهها نشان میدهد که آنچه در نگاه اول فداکاری بیدریغ مادرانه برای حل مشکلات و مصائب خانوادگی به نظر میآید، تلاشی منحرفانه و ریاکارانه برای تملک و به انحصار خود دراوردن روابط و مناسبات خانوادگی است. از اینرو، روابط خانوادگی که در بسیاری از موارد حول فداکاری مادر یا زن میگردد، همواره مستعد آسیبهای پیشبینی نشده و غیر مترقبه است. این ادعا به معنای زیر سوال بردن اهمیت و ارزش فداکاری زنان در خانواده نیست. اما در بسیاری از موقعیتها، منطق حاکم بر وضعیت با آنچه کنشگران میپندارند تفاوت بنیادین دارد.
حیات فرهنگی اشیاء یکی از حوزههای مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی فرهنگی و بینا رشتهای است که در پژوهشهای ایرانی محدود و کمبضاعت است. ما در این مقاله با عنایت به این کاستی پژوهشی تلاش خواهیم کرد تا به موجودیت اجتماعی و فرهنگی «در» بهمثابه یک شیء و پدیدار نظر کنیم. این امر از خلال مطالعهی تفسیری دو فیلم «خانهی پدری» (کیانوش عیاری) و «آشغالهای دوستداشتنی» (محسن امیر یوسفی) محقق خواهد شد. رویکرد نظری و روششناختی ما در این مقاله مبتنی بر آرا و نظریات زیمل است. نتایج این مطالعه با پذیرش این پیشفرض که «انسان موجودی است مرز آفرین و دارای قوه وصل و فصل» نشان میدهد که پدیده «در» در این آثار عامل ایستایی، توقف و فروبستگی است. در فیلم خانهی پدری مردان درْ میسازند، دیوار میکشند و پردهپوشی میکنند اما این زنان هستند که دیوار برمیچینند و قفل درها را میگشایند و از حقیقت پردهدَری میکنند. همچنین در این فیلمها بهواسطه عنصر «در» شاهد دیالکتیک درون و بیرون، پنهان و آشکار بودگی و همچنین امر شخصی و غیرشخصی هستیم. مطالعه این دو فیلم نشان میدهد که «در» همچنین با مقوله جنسیت، فردیت، سلطه، رازداری و امر تاریخی، گرهخورده است. همچنین در کنار عنصر «در» عناصری دیگر همچون دیوار، قاب، پنجره و قفل، چونان یک موتیف و منظومهای معنایی عمل میکنند که باب تفاسیر اجتماعی و فرهنگی را به خوانش متن میگشایند.
«غیرت» نوعی احساس و ارزش فرهنگی در نظام خانوادگی ایران است. با وقوع تغییرات فرهنگی در طول چند دهه گذشته، مواجهه زنان با این انگاره دچار دگرگونی شده است. مقاله حاضر به دنبال این هدف است که درک زنان از غیرت مردان را تفسیر کند و بدین منظور مخاطبان فیلم سینمایی «مَلی و راههای نرفتهاش» را مبنا قرار داده است. روش جمعآوری اطلاعات، مصاحبه نیمه ساختار یافته است؛ برای نیل به هدف، از روش تحلیل روایت استفاده میشود و تکنیک تحلیل، روش ویلیام لبوف است.
باتوجه به اینکه تفسیر زنان از غیرت، روایی است، یافتهها نشان میدهد که زنان، غیرت را بهمثابة «حمایت الزامی» درک میکنند؛ یعنی حمایتی همه جانبه که همراه با اعتماد، عدم حرمتشکنی، عدم بدبینی و عدم شکاکیت است. زنان این نوع غیرت را برای زندگی خود لازم میدانند زیرا آن را نماد دوست داشتن و علاقة همسر تلقی میکنند. از نظر زنان، مردان غیرت را نوعی کنترل بر زنان دانسته و نتیجه آن تحمیل خشونت است. این عدم تقارن در فهم غیرت برای زوجها، بحران ساز است. خوانش مخاطبان از فیلم نیز دوگانه است. برخی از راویان، با شخصیت «ملیحه» در فیلم احساس همدلی میکردند چون زندگی شبیه او را تجربه کرده بودند و برخی دیگر فیلم را اغراق آمیز میدانستند. این امر نشان میدهد که درک مخاطبان از فیلم ملهم از تجربیات واقعی زندگیشان است.
بررسی بازنمایی فرهنگی اختلالات روانی در سینمای ایران به روش پدام (مطالعه موردی: فیلم های هومن سیدی) ۱۸
«اختلالات روانی»، به عنوان پدیده ای چندوجهی و امری فرهنگی-اجتماعی یکی از پرچالش ترین موضوعات قابل بررسی در سینما و تلویزیون است. مقاله حاضر برآن است تا از میان گفتمانهای موجود در این حوزه، رویکرد فرهنگی بازنمایی شده در فیلم های کارگردان ایرانی «هومن سیدی» را استخراج نماید. روش استفاده شده جهت بازنمایی فرهنگی اختلالات روانی در این پژوهش تحلیل گفتمان با رویکرد «پدام» است. نتایج این تحلیل نشان می دهد «هومن سیدی» برای کاراکترهای دارای اختلال روانی در فیلمهای خود، ویژگی های مشترکی چون رفتار نامتعارف، سبک پوشش و ظاهر متفاوت از هنجار جامعه، بیاعتمادی این افراد نسبت به دیگران و عدم توانایی برقراری تعامل سالم و همچنین نوعی تنهایی و جدا افتادگی این افراد از جامعه را به عنوان مشخصههای فرهنگی جهت بازنمایی انتخاب کرده است. موضوع "اختلال روانی" برای به تصویر کشیدن سرگشتگی ماهیتی انسان در جامعه امروز، به عنوان گفتمان اصلی فیلم ها بازنمایی شده است.