پژوهش حاضر با اتکا به نظریات تحلیل و گفتمان لاکلاو و موفه و نظریه تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف و همچنین مفاهیم نظری چون «بازنمایی» به بررسی چهار مستند از شبکه منوتو پرداخته است. (مستند 124،مستند پرواز 752، مستند شهبانو و مستند شاهد تاریخ). نتایج پژوهش نشان میدهد که این شبکه با بازنمایی مثبت حکومت پهلوی، دال مرکزی گفتمان پهلویسم را حول «حکومت پادشاهی» ایجاد و با مقولههایی چون آزادی بیان و عناصر آن شامل، آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی عقیده، آزادی مطبوعات و آزادی رسانهها، اصالت بخشیدن به احزاب و تکثرگرایی، استقلال قوا و روابط سیاسی دوستانه با جوامع بینالمللی، گفتمان خود را «مفصلبندی» میکند؛ این شبکه در مقابل به بازنمایی منفی حکومت جمهوری اسلامی و «غیریت سازی» ارکان آن از جمله، ولیفقیه، سپاه پاسداران و شورای نگهبان میپردازد. بهطورکلی «مردم» و بهطور خاص «اقلیتهای مذهبی و زنان» بهعنوان «زنجیره هم ارزی» و مشارکت سیاسی اثرگذار و واقعی مردم در تعیین سرنوشت کشور را بهعنوان «دال خالی» گفتمان خود در نظر میگیرد و درنهایت این شبکه درصدد بوده تا هویت شهروند ایرانی را بهعنوان سوژهای برساخته شده معرفی کند که محصول فرهنگ و تمدن ایرانی - باستانی است که بهاجبار و بهوسیله دستگاههای ایدئولوژیک گفتمان جمهوری اسلامی، هویت جعلی ایرانی- اسلامی را بهعنوان هویتی بیگانه و تحمیلی پذیرفته است .
پربازدیدترین ها
مقالات 'فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات '
این مقاله کوششی برای فهمِ دگردیسی فضای ادراکی جامعه ایران به میانجی سینما(مطالعه موردی فیلم شهر موشهای یک و دو) است. فضای ادراکی جامعه ایران در چند دهه بعد انقلاب دستخوش دگردیسیهایی در عرصهی سیاستاندیشی و سیاستورزی شده است. دگردیسیای که میتوان از آن به گذار از سیاستِ رهایی به سیاستِ زندگی یاد کرد. با مرور، توسعه، حصر و تحدید آرای آنتونی گیدنز و آلن تورن به تدقیق مفهومیِ سیاست رهایی و سیاست زندگی در ادبیات سیاسی میپردازیم. و سپس در دو سطح، نخست بررسی درونمایه دو فیلم شهر موشهای یک و دو با روش تحلیل روایت گریماس و دوم تحلیل بروننگر فیلم ، به ارتباط فیلم با فضای سیاسی اجتماعی زمانه خود خواهیم پرداخت. نتایج بررسیها نشان دهنده این امر است که «شهر موشهای یک در دهه60 شمسی» در قالب سیاست رهایی و «شهر موشهای دو در دهه 90شمسی» در قالب سیاست زندگی به بازسازی جهان اجتماعی زمانه خود همت گماشتهاند.
بررسی بازنمایی فرهنگی اختلالات روانی در سینمای ایران به روش پدام (مطالعه موردی: فیلم های هومن سیدی) ۱۸
«اختلالات روانی»، به عنوان پدیده ای چندوجهی و امری فرهنگی-اجتماعی یکی از پرچالش ترین موضوعات قابل بررسی در سینما و تلویزیون است. مقاله حاضر برآن است تا از میان گفتمانهای موجود در این حوزه، رویکرد فرهنگی بازنمایی شده در فیلم های کارگردان ایرانی «هومن سیدی» را استخراج نماید. روش استفاده شده جهت بازنمایی فرهنگی اختلالات روانی در این پژوهش تحلیل گفتمان با رویکرد «پدام» است. نتایج این تحلیل نشان می دهد «هومن سیدی» برای کاراکترهای دارای اختلال روانی در فیلمهای خود، ویژگی های مشترکی چون رفتار نامتعارف، سبک پوشش و ظاهر متفاوت از هنجار جامعه، بیاعتمادی این افراد نسبت به دیگران و عدم توانایی برقراری تعامل سالم و همچنین نوعی تنهایی و جدا افتادگی این افراد از جامعه را به عنوان مشخصههای فرهنگی جهت بازنمایی انتخاب کرده است. موضوع "اختلال روانی" برای به تصویر کشیدن سرگشتگی ماهیتی انسان در جامعه امروز، به عنوان گفتمان اصلی فیلم ها بازنمایی شده است.
«غیرت» نوعی احساس و ارزش فرهنگی در نظام خانوادگی ایران است. با وقوع تغییرات فرهنگی در طول چند دهه گذشته، مواجهه زنان با این انگاره دچار دگرگونی شده است. مقاله حاضر به دنبال این هدف است که درک زنان از غیرت مردان را تفسیر کند و بدین منظور مخاطبان فیلم سینمایی «مَلی و راههای نرفتهاش» را مبنا قرار داده است. روش جمعآوری اطلاعات، مصاحبه نیمه ساختار یافته است؛ برای نیل به هدف، از روش تحلیل روایت استفاده میشود و تکنیک تحلیل، روش ویلیام لبوف است.
باتوجه به اینکه تفسیر زنان از غیرت، روایی است، یافتهها نشان میدهد که زنان، غیرت را بهمثابة «حمایت الزامی» درک میکنند؛ یعنی حمایتی همه جانبه که همراه با اعتماد، عدم حرمتشکنی، عدم بدبینی و عدم شکاکیت است. زنان این نوع غیرت را برای زندگی خود لازم میدانند زیرا آن را نماد دوست داشتن و علاقة همسر تلقی میکنند. از نظر زنان، مردان غیرت را نوعی کنترل بر زنان دانسته و نتیجه آن تحمیل خشونت است. این عدم تقارن در فهم غیرت برای زوجها، بحران ساز است. خوانش مخاطبان از فیلم نیز دوگانه است. برخی از راویان، با شخصیت «ملیحه» در فیلم احساس همدلی میکردند چون زندگی شبیه او را تجربه کرده بودند و برخی دیگر فیلم را اغراق آمیز میدانستند. این امر نشان میدهد که درک مخاطبان از فیلم ملهم از تجربیات واقعی زندگیشان است.
حیات فرهنگی اشیاء یکی از حوزههای مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی فرهنگی و بینا رشتهای است که در پژوهشهای ایرانی محدود و کمبضاعت است. ما در این مقاله با عنایت به این کاستی پژوهشی تلاش خواهیم کرد تا به موجودیت اجتماعی و فرهنگی «در» بهمثابه یک شیء و پدیدار نظر کنیم. این امر از خلال مطالعهی تفسیری دو فیلم «خانهی پدری» (کیانوش عیاری) و «آشغالهای دوستداشتنی» (محسن امیر یوسفی) محقق خواهد شد. رویکرد نظری و روششناختی ما در این مقاله مبتنی بر آرا و نظریات زیمل است. نتایج این مطالعه با پذیرش این پیشفرض که «انسان موجودی است مرز آفرین و دارای قوه وصل و فصل» نشان میدهد که پدیده «در» در این آثار عامل ایستایی، توقف و فروبستگی است. در فیلم خانهی پدری مردان درْ میسازند، دیوار میکشند و پردهپوشی میکنند اما این زنان هستند که دیوار برمیچینند و قفل درها را میگشایند و از حقیقت پردهدَری میکنند. همچنین در این فیلمها بهواسطه عنصر «در» شاهد دیالکتیک درون و بیرون، پنهان و آشکار بودگی و همچنین امر شخصی و غیرشخصی هستیم. مطالعه این دو فیلم نشان میدهد که «در» همچنین با مقوله جنسیت، فردیت، سلطه، رازداری و امر تاریخی، گرهخورده است. همچنین در کنار عنصر «در» عناصری دیگر همچون دیوار، قاب، پنجره و قفل، چونان یک موتیف و منظومهای معنایی عمل میکنند که باب تفاسیر اجتماعی و فرهنگی را به خوانش متن میگشایند.
نهاد خانواده نقش مهمی در بازتولید نظام فرهنگی و جامعهپذیری افراد دارد. اما این نهاد همواره در وضعیت متعادل به سر نمی-برد و در موارد متعددی، روال متعارف زندگی روزمره به چالش کشیده میشود و اعضای خانواده به جستجوی راه حلها و چارههای جدید برای حل مسایل رخ داده میپردازند. یکی از رایجترین بحرانها در زندگی خانوادگی ناشی از تنش بین والدین و فرزندان و عدم درک مشترک آنها از موضوعات مختلف است. این مقاله با بهرهگیری از روانکاوی لکانی و خوانش سمپتماتیک فیلم «من مادر هستم» به این مسئله میپردازد که یک مادر در چنین موقعیت چالشبرانگیزی ممکن است دست به چه انتخابی بزند و چگونه ممکن است بر این بحرانها غلبه کند. فیلم از خلال وقایع و رویدادهایی درهمتنیده، موقعیتی را به تصویر میکشد که در بسیاری از خانوادهها رخ میدهد و از اینرو توجه به موقعیت پارادوکسیکالی که مادر در این فیلم دارد، به خوبی از بن-بست روابط والدین و فرزندان در خانوادهها پرده برمیدارد. یافتهها نشان میدهد که آنچه در نگاه اول فداکاری بیدریغ مادرانه برای حل مشکلات و مصائب خانوادگی به نظر میآید، تلاشی منحرفانه و ریاکارانه برای تملک و به انحصار خود دراوردن روابط و مناسبات خانوادگی است. از اینرو، روابط خانوادگی که در بسیاری از موارد حول فداکاری مادر یا زن میگردد، همواره مستعد آسیبهای پیشبینی نشده و غیر مترقبه است. این ادعا به معنای زیر سوال بردن اهمیت و ارزش فداکاری زنان در خانواده نیست. اما در بسیاری از موقعیتها، منطق حاکم بر وضعیت با آنچه کنشگران میپندارند تفاوت بنیادین دارد.
جامعه ایران با موضوعات و مسائل زیست محیطی متعددی روبرو است. در میان موضوعات زیست محیطی جامعه ایران «مسئله آب» یکی از برجسته ترین مسائل است. امروزه رشته های علوم انسانی هم به موضوعات زیست محیطی و تبعات آنها واکنش نشان داده اند. ارتباطات زیست محیطی هم یکی از عرصه هایی است که پتانسیل خوبی برای کمک به حل ابعادی از مسائل زیست محیطی دارد. بر این اساس در این مقاله از منظر ارتباطات زیست محیطی و با رویکرد نظری چارچوب بندی به مطالعه مسئله آب در سینمای مستند دهه هشتاد و نود ایران پرداخته شده است. سوال اصلی تحقیق این است که سینمای مستند ایران چگونه به مسئله بحران آب در ایران پرداخته است؟ برای پاسخ به سوال تحقیق 22 فیلم مستند با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی تحلیل شده است. تحلیل محتوای کیفی این مستندها نشان می دهد چارچوب تشخیصی و تجویزی توسعه پایدار غالب-ترین و فراگیرترین چارچوبی است که مستندسازان ایرانی مساله بحران آب در ایران را در قالب آن چارچوب بندی کرده اند.
در این پژوهش با تأکید بر اهمیت حوزهی سینما در شناخت جامعه تلاش شده تا فیلم «جدایی نادر از سیمین» با روش تفسیری و از منظر ایماژ دین و اخلاق مورد توصیف، خوانش و واکاوی قرار گیرد. نتایج این مطالعه نشان میدهد اخلاق منتسب به شخصیتهایی همچون نادر، سیمین و ترمه بیشتر از نوع اخلاق پیامدگرایانه است گرچه در دقایقی از فیلم رگههایی از اخلاق وظیفهگرا و فضیلتمندانه نیز از آنان قابلمشاهده و تأویل است؛ اما اخلاق منتسب به شخصیت راضیه بهعنوان نمایندهی طبقهی فرودست بیشتر از نوع وظیفهگرا، غیرسودنگرانه و شریعتمحور است. این موقعیت همچنین برای شخصیتها سویه و پیامد تراژیک خواهد داشت و این امر برای آنان موجب رنج، تشویش، اضطراب و انزوای هستیشناسانهی غریبی شده است. در جهان متن مسئلهمندی اخلاق ناظر بر قطبیت سازی نیست بلکه ناظر بر امکان یا امتناع اخلاقی زیستن و حتی پرسش از چیستی امر اخلاقی است. در انتها نیز با استفاده از نظریه ماتریالیسم فرهنگی این مسئله مورد اهتمام قرارگرفته که متون فرهنگی مانند جدایی نادر از سیمین چگونه ممکن میشوند. در اینجا به رابطهی پیچیدهی امر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در دوران تولید فیلم و گفتمان عدالت و ارزشمدار دولت نهم و دهم پرداختهشده و این امر تشریح گردیده که فیلم واجد مواضع هژمونیک و ضد هژمونیک و مقاومتهای متنی با محوریت اقطابی مانند سبک زندگی سنتی- مدرن، هویت ملی در برابر هویت سلامی، تنازعات طبقاتی بوده که در آن سوژهی زن با نظام قدرت چالش داشته و تقابل مهاجرت یا ماندن در ذهنیت سوژه جدی و اساسی است.
مساله چیستی سینمای دینی، پاسخهای متعددی همچون سینمای اشراقی، عرفانی، معناگرا و سینما حقیقت داشته و تلاشهایی برای مطالعه سینمای دینی همچون ژانر، گونه و سبک انجام شده است. اما در این مقاله به جای ارائه تعاریف ساختاری و پایدار از سینمای دینی، رویکردی استقرایی در پیش گرفته شده تا فضای مفهومی یا تلقیهای اجتماعی و فرهنگی از سینمای دینی در متن فیلمها ترسیم شود. لذا با مطالعه فیلمهای راه یافته به جشنواره سینمای دینی رویش و بررسی تعداد 369 فیلم بر اساس روششناسی تحلیل محتوا، به این پرسش پاسخ داده شده که ظهور و تجلی دین در آثار این جشنواره چگونه است؟ چه ابعاد و شاخصهایی از دین در آثار سینمایی این جشنواره نمود دارد؟ همچنین با مطالعه تطبیقی اولین دوره جشنواره (1384) با دهمین دوره جشنواره رویش (1395)، تحولات فرهنگی و اجتماعی در سینمای دینی مورد مطالعه گرفته و به این پرسش پرداخته شده که نمودهای دینی در فیلمها چه تغییراتی داشته است؟
نتایج پژوهش نشان داد که مواجهه ستایشگرانه سینماگران با دین جای خود را به مواجههای پرسشگرانه و جستجوگرانه نسبت به دین داده است؛ همچنین بازنمایی مناسکی دین در سینما به طور چشمگیری کاهش داشته و نوعی سینمای دینیِ غیرمناسکی افزایش یافته است؛ همچنین مواجهههای سنتی و نوستالژیک در سینمای دینی که بر معصومیت ذاتی (کودکانه، سادهدلی روستایی، طبیعتگرایی ناب) یا بازسازی و حفظ سنتها (آیینهای سنتی، مشاغل سنتی، بناهای سنتی، هنرهای سنتی) تاکید دارد کاهش یافته و جای خود را به سینمای تروماتیک و بحرانی داده است.
امروزه صنایع فرهنگی بهعنوان یک بخش پیشران در رشد اقتصادی، اشتغال و تجارت شناخته میشود. به همین دلیل، سرمایهگذاری و هدایت منابع مالی به حوزه فرهنگ اهمیت بالایی به ویژه برای کشورهای درحالتوسعه دارد. صنعت سینما به دلیل زنجیره طولانی تولید -از خلق یک فیلم تا تماشای آن توسط مصرفکننده- نیازمند سرمایهگذاریهای کلان و بهکارگیری تعداد زیادی افراد متخصص است. فرانسه بهعنوان یکی از بزرگترین و موفقترین تولیدکنندگان فیلم در جهان با سابقهی حمایت دولتی است که به جهت شیوههای متنوع و مختلف آن کشور در تأمین مالی سینما در راستای حفظ سینمای ملی و دفاع از تنوع فرهنگی بسیار مورد توجه است. هدف مقاله حاضر، بررسی تأثیر نهاد مالی تخصصی بر جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی در بخش فرهنگ است که این مهم با مطالعه نهاد مالی تخصصی سینما در کشور فرانسه (سوفیکا) طی دوره 2016-1987و استفاده از روش خودتوضیحی با وقفههای توزیعی (ARDL) انجام میگیرد. نتایج نشان میدهد که در بلندمدت میزان حمایت نهاد مالی تخصصی در ساخت فیلم، تأثیر مثبت و معنیداری بر جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی در سینما داشته است. همچنین، میزان ورودی به سالن سینما و متغیرهای کلان اقتصادی از جمله حقوق مالکیت فکری و توسعه مالی، تأثیر مثبت و معنیداری بر جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی سینما داشته و در مقابل، متغیرهای کلان اندازه دولت و نرخ ارز دارای تأثیر منفی و معنیداری بر جذب سرمایههای خارجی در این بخش بودهاند.
اُتانازی یا «مرگ خودخواسته»، مُعضلی نوظهور در جهان است که رسانه های جمعی کمتر به آن پرداخته اند. اُتانازی یک تابوی فرهنگی و اجتماعی تلقی می شود. افرادی که خواهان مرگ خودخواسته می شوند درگیر مشکلاتی چون ناامیدی، افسردگی و بیماری لاعلاج و شرایط سخت زندگی فردی و اجتماعی هستند. در این مقاله با استفاده از روش نشانهشناسی به مقایسۀ نحوۀ بازنمایی «مرگ خودخواسته» در سینمای ایران و جهان پرداختیم. روش نمونهگیری هدفمند و فیلمهای انتخاب شده «اُتانازی» و «خداحافظی طولانی» از ایران، «تو جک را نمی شناسی» از آمریکا و «دریای درون» از اسپانیاست.
اگرچه «مرگ خودخواسته» در هر سه کشور سازنده فیلمها به لحاظ قانونی و عرف دینی ممنوع است، با اینحال یافتههای مقاله نشان میدهد هر یک از چهار فیلم مرگ خودخواسته را به شیوهای کاملاً متفاوت بازنمایی میکند. در فیلم ایرانی «اُتانازی»، مرگ خودخواسته امری کاملاً منفی و تخطّی از دستورات و ارادۀ خداوند محسوب میشود؛ فیلم ایرانی «خداحافظی طولانی» که ۱۳ سال بعد از «اُتانازی» ساخته شده، با تغییر رویکردی آشکار از نگاهی یکسره منفی به مرگ خودخواسته پرهیز میکند؛ در مقابل فیلم آمریکایی «تو جک را نمی شناسی»، مرگ خودخواسته را حقی اساسی برای انسان میداند و چهره ای انسانی از مدافعان مرگ خودخواسته ترسیم میکند و فیلم اسپانیایی«دریای درون» نیز با قرار دادن مرگ خودخواسته در چارچوبی اومانیستی و سکولاریستی بازنمایی کاملاً مثبتی از این مفهوم به دست میدهد.
امروزه تحقیقات سینما و رسانه، جایگاه مهمی در مطالعات جنسیت پیدا کرده اند و از سوی دیگر مناقشات متعددی درباره نقش های نهادینه شده ی جنسیتی و میزان عاملیت زنان به ویژه درمناسبات خانوادگی مطرح می شوند که پژوهش های مرتبط با این حوزه را ضروری می نمایند. در تحقیق حاضر، با تمرکز بر دو فیلم برف روی کاج ها و پریدن از ارتفاع کم، از مسیر روش تحلیل محتوای کیفی، به استخراج و تحلیل مضامین مرتبط با تغییر کنش و وضعیت زنان درخانواده، مقایسه ی مقوله های برآمده از خلال تحلیل این دو اثر سینمایی و در نهایت یافتن مقولات مشترک که با مساله فرآیند عاملیت یافتن زنان مرتبط بودند، پرداخته شد. مطابق تحلیل نهایی و مقایسه ی یافته ها، طغیان زن علیه ابژه گی، مقوله ی برجسته شناخته شد. این طغیان، به معنای تلاش برای تغییر وضعیت منفعل، شورش علیه قواعد عرفی حاکم بر زندگی زنان و تقابل با ستم در معنای باقی نماندن در وضعیت فاقد قدرت تصمیم گیری و استقلال تعبیر شد.
در این مقاله، قهرمان و ویژگیهای آن در سینمای مسعود کیمیایی، مورد مطالعه قرار گرفته و نیز تأثیر شرایط اجتماعی بر تحولات قهرمان در آثار پیش از انقلاب و پس از انقلاب کیمیایی، موردتوجه واقع شده است. برای این منظور، با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند، سه فیلم «قیصر»، «داشآکل» و «رضا موتوری» از آثار پیش از انقلاب و سه فیلم «رئیس»، «محاکمه در خیابان» و «جرم» بهعنوان نمونههایی از آثار پس از انقلاب وی انتخاب و تحلیل شدهاند. روش مورد استفاده در این مقاله نیز «تحلیل روایت» بوده است که با استفاده از «کهنالگوی قهرمان جوزف کمبل» انجام گرفته است. نتایج نشان میدهد که بازتاب شرایط اجتماعی هر دوره، منجر به خلق دو گونۀ متفاوت از قهرمان در سینمای کیمیایی شده است؛ بدین ترتیب که قهرمانان سینمای کیمیایی، در دوران پیش از انقلاب، دارای ویژگیهای اسطورهای هستند، درحالیکه روایت کیمیایی از قهرمان در سالهای اخیر، از الگوهای اسطورهای پیشین خود فاصله گرفته است و قهرمانانی را شاهد هستیم که متناسب با شرایط اجتماعی، در زندگی روزمره غرق شدهاند.
هدف پژوهش حاضر مطالعه نحوه برساخت طبقه فرودست در سینمای پس از انقلاب و تفسیر رابطه این برساخت با بافت اجتماعی - سیاسی زاینده آن است. بدین منظور با مطالعه موقعیت طبقه فرودست پس از انقلاب و بهره گیری از نظریه «فقرای جدید» «زیگمونت باومن» 16 فیلم ساختهشده بین سالهای 1360-1395 «تحلیل روایت» شدند. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که فقرا در سینمای دهه شصت افرادی پیروز و ارزشمند بازنمایی شده اند. پسازآن اما در سیری نزولی از بار ارزشی چهره بازنمایی شده از فقرا کاسته شد و در دهه هفتاد قربانی آسیبهای اجتماعی، در دهه هشتاد افرادی ناتوان و درنهایت به افرادی گناهکار در دهه نود بدل شدند. برساخت سینمایی این تصاویر به نوعی بازتولید گفتمانهای مسلط فرهنگی ایران در هر دهه است و در نمایی کلیتر میتوان روند این بازنماییها را در راستای همسو شدن با نگاه گفتمان سرمایهداری مصرفی به فقرا دانست. . . . . .
خاستگاه جشنوارههای فیلم غرب است اما با گسترش فرهنگ غرب این نوع جشنواره به پدیدهای جهانی بدل شده است. «مطالعات جشنوارههای فیلم» حوزهای میانرشتهای و جدید است. این مقاله از منظر سیاستگذاری فرهنگی به جشنوارههای تلویزیونی در ایران توجه میکند. رویکرد این مقاله به سیاستگذاری فرهنگی از منظری خرد و معطوف به «سیاستگذاری رویداد» است؛ بدین معنا که به جای اهداف و محتواها، بر شکل برگزاری جشنواره تأکید میشود. شکل برگزاری جشنوارههای تلویزیونی برگرفته از نمونههای غربی است، لذا این مقاله با نگاهی تطبیقی به تحلیل مراسم اختتامیه دو جشنواره تلویزیونی جامجم و گلدنگلوب میپردازد. این مقاله از روش تحلیل محتوای کیفی بهره میبرد. بخشی از یافته-ها نشان میدهد در حالی که در اختتامیه جام جم بیش از همه مقامات سیاسی و مدیران اداری جشنواره بازنمایی و برجسته میشوند، در گلدن-گلوب اثری از حضور مقامات سیاسی دیده نمیشوند و مقامات جشنواره نیز تمایل چندانی به حضور در جلو دوربینها ندارند. در پیوند با گفتمان تلویزیون که از یک سو مبتنی بر سرگرمی و از سوی دیگر متکی به «حال» و رویدادهای جاری جامعه است، مراسم گلدنگلوب نیز ضمن حفظ رویکرد سرگرمی به رویدادهای اصلی جامعه آمریکا واکنش نشان میدهد. این در حالی است که جامجم نه از رویکرد سرگرمی بهره چندانی میبرد و نه به رویدادهای جاری جامعه توجه چندانی دارد. میتوان مدعی شد علیرغم استانداردهای یکسانی که برای برگزاری جشنوارههای فیلم وجود دارد گلدنگلوب بازتابی از ساختار تجاری صنعت فیلم و تلویزیون در آمریکا و جشنواره جام جم بازتابی از ساختار دولتی و انحصاری صنعت تلویزیون در ایران است.
مدرنیزاسیون در تمامیت خود بهمثابه تجربهای تاریخی آسیبزا و متناقض بود. در این میان تجربه جنگ به عنوان یکی از آسیبها، بازنمایی از تجربه مدرنیته برای جوامع غیرغربی است. در چنین بستری است که سینما به به بازنمایی این تجربه میپردازد. هدف پژوهش حاضر هم فهم چگونگی بازنمایی تجربه جنگ بهواسطه منظومه مفهومی والتربنیامین، در سینمای کُردستان است. در نگاه بنیامین اگرچه جنگ باعث فقیرشدن تجربهها می-شود اما از طـرفی دیگر سیـنمای سیاسـی توانایی بازچنگآوری تجربهای دیگر را برای انسانهای بدون تجربه فراهم میکند. در چنین فضایی تئوریک است که فیلمهای «آپارتمان مورچـهها، چهـار ترانه برای کرکوک ، ۷۴» مبتنی بر روش نشانهشناسی مورد خوانش واقع شدند که هر کدام از فیلمها مبتنی بر یک دیالکتیک رمزگانیدرصدد بازنمایی کردن تجربه جنگ بهمثابه یک تجربه فقیر هستند. حضور رمزگانهای مستندگونه مبتنی بر غیاب داستان در فیلمها، بازنمایی تجربه را مواجه با یک بحران میکند. اما از سویی دیگر، مستندگونگی، فضایی سیاسی را به فیلمها میبخشد. در نهایـت میتوان گفت چشمانداز سینمای ستمدیدگان بستری برای پروبلماتیزه کردن فیلمها برای بتصویر کشیدن سطوری دیگر از تاریخ چندخطی رافراهم میکند.
این مطالعه تلاش میکند که با بررسی گزیدهای از فیلم های علمی- تخیلیِ حوزهی هوش مصنوعی، بخشی از تصویری که ما و خصوصا نویسندگان، فیلمسازان و آیندهپژوهان ما از آیندهی جوامع انسانی دارند را ترسیم کند. در این مطالعه از تحلیل تماتیک استفاده شده و تلاش شده است که فیلمها از نظر محتوایی به کوچکترین مؤلفههای تشکیل دهندهی خود تفکیک شوند و این مؤلفهها پالایش، دستهبندی و معرفی گردند. نتایج مقاله شامل سه بخش است: تکنولوژیهای آینده که در فیلمهای علمی تخیلیِ مورد مطالعه نشان داده شدهاند؛ ویژگیهای آرمانشهری جوامع آینده؛ و ویژگیهای ویرانشهری جوامع آینده. این مقاله استدلال میکند که فیلمهای حوزهی هوش مصنوعی، بخشی از مسؤولیت ادبیات، اسطورهها و همچنین فیلمهای علمی - تخیلی پیش از عصر دیجیتال را در زمینهی به تصویر کشیدن رویاها و امیدهای بشر امروز برعهده گرفتهاند.
کلیدواژهها
مدل تعهد مخاطب ایرانی به سریالهای نمایش خانگی در شبکه اجتماعی اینستاگرام: مطالعه موردی سریال شهرزاد ۱۴
شبکههای اجتماعی در دنیای پررقابت و پرتلاطم امروز، راهکارهای شایانتوجهی را جهت جذب مخاطب و متعهدسازی آنها پیش روی کمپانیها و برندهای مختلف قرار میدهند که فیلمهای سینمایی از جمله محصولات و خدمات این کمپانیها هستند. مخاطبان نیز از طریق همین شبکهها به سرعت به تبادل اطلاعات و ایجاد آگاهی در یکدیگر میپردازند. این امر، کمپانیهای فیلمسازی را مجبور میکند که از بدو شروع کار به فکر متعهد ساختن این مخاطب و جذب آنها باشند و پیش از آنکه این مشتریان اطلاعات را از هر جای دیگری کسب کنند، خودشان موثقترین منبع آگاهسازی آنها باشند تا بتوانند در هوادارانشان، وفاداری ایجاد کنند. ایجاد تعهد منجر به وفاداری، توجه زیادی را در محافل علمی و اجرای حرفهای به خود جلب کرده است. از سوی دیگر، پایبندی به شبکههای اجتماعی، نحوه تعامل مخاطبان و کمپانیها را تغییر چشمگیری داده است. به این منظور، ابعاد تعهد منجر به رضایت، اعتماد و وفاداری در بستر شبکه اجتماعی اینستاگرام در یک چارچوب مفهومی ارائه شده و در گام دوم، شاخصهای این چارچوب از دید نظریههای مرتبط در حوزه رسانه شناسایی شدهاند. این مدل مفهومی بر روی مخاطبان سریال خانگی شهرزاد آزمون میشود تا درنهایت، مدل اختصاصی تعهد مخاطب به سریال خانگی بدست آید. به این ترتیب، چارچوب اولیه به عنوان مدل تعهد مخاطب سریال شبکه نمایش خانگی در بستر شبکه اجتماعی سفارشیسازی میشود
سینمای ایرانی بنا به دلایل مختلف، در همه دوران حیات خود توجه ویژهای به خانواده و تحولات آن داشته است. بر این اساس، همگامی بازنمایی مدرنیته و مدرنیسم از یک سو و خانواده از سوی دیگر، موضوعی قابل تأمل است. فرایند مدرنیته در ایران از آغاز با اساسیترین و حساسترین بخش هویت فرهنگی ایران یعنی خانواده و ایستادگی آن در مقابل تغییر، بهصورت یک موضوع ویژه برای بازنمایی مسائل جامعه و ایدههای تحول مواجه بوده است.
پژوهش حاضر، این هدف اساسی را مدّ نظر دارد که نشان دهد پس از انقلاب، مهمترین عناصر و ابعاد مدرنیته؛ یعنی فردیت و عقلانیت، چگونه در خانواده بازنمایی شدهاند. برای تحلیل نظری تحولات رویداده در خانواده، نظریۀ تجدد گیدنز و برای بازنمایی از دیدگاه بازنمایی استیوارت هال استفاده شده است. در تحقیقی که مبنای این نوشتار بوده است، 95 فیلم سینمایی مهم پس از انقلاب به تفکیک چهار دورۀ آن، با روش تحلیل محتوای کمی و کیفی، مورد بررسی قرار گرفته است.
تحقیق، نشان داده است که تقریباً در تمامی فیلمهای مورد بررسی، به عقلانیت و فردیت (البته با تمام ویژگیهای ایرانیشدۀ آن که بیشتر به فردگرایی خودخواهانه و گریزان از تعهدات اجتماعی و خانوادگی است و عقلانیت نفع طلبانه)، توجه شده و بهنوعی به نقد کشیده شده است.
پژوهش حاضر با مروری بر بنیانهای نظری رویکرد نشانهمعناشناختی به تحلیل گفتمان، در کنار جنبههای اساسی این رویکرد به لحاظ عملی، سازوکاری نظری ـ عملی جهت تحلیل فضاهای گفتمانی با رویکرد نشانهمعناشناسی به دست میدهد که میتواند در حیطۀ تحقیقات ارتباطی و مطالعات سینمایی مورد استفاده قرار گیرد. رویکرد نشانهمعناشناسی بهدنبال نفوذ به عمق معنایی و کشف معانی سیال فیلمهای سینمایی در چارچوب گفتمان است؛ گفتمانی که علیالخصوص در سینما شکلدهندۀ فضاهایی است که فرایند معناسازی، درون آنها صورت میگیرد. پژوهش حاضر جهت تحلیل فیلم، دو دستۀ عمدۀ فضاهای گفتمانی؛ یعنی عناصر فضای فیزیکی و احساسی را بهصورت همزمان و در ارتباط با هم بررسی کرده و از این رهگذر، به استخراج معانی موجود در هر نما و در مجموعۀ نماها میپردازد. در ادامه، بهمنظور روشنتر شدن این رویکرد، فیلم «یه حبه قند» از آثار مهم و تحسینشدۀ ایرانی که حاوی جنبههای جدی نشانهمعناشناختی است، تحلیل میشود و نهایتاً جمعبندی پژوهش شامل تحلیل کلی فیلم، بیان خواهد شد.
فیلم گوزنها، ساختۀ مسعود کیمیایی در سال ۱۳۵۳، یکی از پرحاشیهترین فیلمهای ایران در حساسترین روزهای این سرزمین در قرن اخیر بوده است. اکران این فیلم، حواشی بسیاری داشته که مهمترین آن، آتشسوزی سینما رکس آبادان در حین اکران فیلم بوده است. به همین سبب غالباً از سوی منتقدان سینمایی و غیرسینمایی و همچنین عامۀ مردم، بحثهای بسیاری حول آن صورت گرفته است. از این رو، برای شناختن گفتمانهای بازنمایی شده در این فیلم، ارتباط میان این گفتمانها با یکدیگر و نسبت آنها با فضای اجتماعی - سیاسی آن روزهای ایران به سراغ تحلیل این فیلم رفتهایم. برای رسیدن به پاسخ، از مدل نشانهشناسی گفتمانی بهره جستیم که مبتنی بر آرای لاکلا و موف است. بر پایۀ این روش، چهار خرده گفتمان سنت، انقلابیگری، سرمایهداری و حکومتی را در فیلم شناسایی کردیم. در این میان گفتمان انقلابی، بهعنوان گفتمان برتر فیلم به مدد گفتمان سنت آمده و در برابر دو گفتمان دیگر میایستد. این تصویر با جبههبندیهای روزهای انقلاب ۵۷ سنخیت دارد.
در این مقاله به تحلیل گفتمان بازنمایی ایدز در فیلم «پابرهنه در بهشت» ساخته بهرام توکلی در سال 1384 پرداختهایم. با استفاده از روش و نظریه «گفتمان» لاکلا و موفه دو گفتمان رقیب با دالهای مرکزی «بیمار به عنوان گناهکار» در رویکرد پزشکی زیستی و «بیمار به عنوان انسان» در رویکرد پزشکی زیستی- روانی- اجتماعی شناسایی شدند. همچنین با مفهوم «اختراع ایدز» ِ سیندی پاتون نفوذ قدرت بر حقوق مدنی این بیماران را نشان دادیم و با تکیه به مفهوم «داغ ننگ» از گافمن مکانیسم طرد اجتماعی این بیماران را در گفتمان گناه تحلیل کردیم. مشاهده این تقابلهای معنایی خبر از پر منازعه بودن عرصه سلامت دارد و نشان میدهد بسیاری از تقابلهای گفتمانی در موضع گیری نسبت به یک بیماری تبلور مییابد. در نهایت هر چند گفتمان گناه در این فیلم به چالش کشیده میشود اما گفتمان جریان اصلی است.
سینمای پرفروش با نمایش تفسیرهای بخشی از جامعه و تصرف گیشهها در واقع علاقهی مردم را نسبت به تفسیر نمایش داده شده، نشان میدهد. در این مطالعه فیلمهای پرفروش ژانر اجتماعی دهههای 40، 60 و 80 انتخاب گردیده است تا تحولات سینمای پرفروش ایران بررسی شود. فیلمها با توجه به رویکرد ساختارگرایی و روش نشانهشناسی تحلیل سازهی کیت سلبی و ران کاودری و تقابلهای دوگانه بررسی و تحلیل شدهاند. بر مبنای تحلیل فیلمها نشان داده شد که سینمای پرفروش ایران در سیر زمان با تحولاتی رو به رو بوده است. در برخی از آثار دو گانههای مشترکی یافت شد. با وجود دارا بودن دو گانهی مشترک سنت گرایی و مدرنیسم بر مبنای گفتمان حاکم بر فیلم ها، دوگانهها بار معنایی متفاوتی دارند. سنت گرایی در دههی 40 گفتمان مرکزی میباشد. در دههی 60 تداخل سنت گرایی و مدرنیسم و سروسامان یافتن بر مبنای نظم مدرن نشان داده میشود. در دههی 80 مدرنیسم گفتمان برتر میباشد. همچنین نشان داده شد که نوع دوستی و جمع گرایی ویژگیهای مثبتی هستند که در تمام دورهها رویهی برتر و مورد استقبال میباشند. در تمام فیلمهای مورد بررسی منطقی که در سطح رویین نقد میشود در سطح زیرین و محوری روایت نیز به صورت تک گویانه و اقتدارطلبانهای نقد میشود و دیگری در بیدفاعترین شکل به حاشیه رانده میشود.
خانواده ایرانی در عصر حاضر، به موازات تحولات بنیادین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطح کلان، دگرگونیهای عمده ساختاری را تجربه میکند. امروزه، به دلیل تغییراتی که دائماً و به طور مستمر به وقوع میپیوندند و نوعی بیثباتی را بر خانواده تحمیل میکنند، نمیتوان شکل واحدی را برای خانواده ایرانی متصور شد و همزمان میتوان ویژگیهای فرهنگ سنتی، مدرن و پسامدرن را میتوان در نهاد خانواده مشاهده کرد. چنین مسئلهای سبب بروز تعارضهای گوناگون در خانواده میشود و در نتیجه خانواده را به اتخاذ استراتژیهای گوناگون برای حل این تضادها و تعارضها وادار میکند.در این پژوهش، با مرور تجربی مفاهیم خانواده، بازاندیشی و فردیت تلاش شد با رویکرد نشانهشناسانه به مطالعه استراتژیهای خانواده ایرانی در سینمای ایران بپردازیم. مطالعه سینما برای درک و دریافت کنشهای بازاندیشانه و استراتژیهای کنشگران مؤثر است؛ چرا که سینما را میتوان یک نظام بازنمایی دانست که سعی در بازتولید واقعیت اجتماعی دارد. در این پژوهش سه فیلم «چهارشنبه سوری»، « زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» و « سعادت آباد» مورد مطالعه قرار گرفتند. در جمعبندی سه فیلم یاد شده ابتدا به توصیف خانواده ایرانی در آنها پرداخته و در نهایت استراتژی هر یک برای حل و عبور از تعارضهای خانوادگی بیان گردید. در خصوص استراتژی خانوادهها میتوان از استراتژیهای «تعلیق»، «برقراری موازنه میان موقعیتهای ناسازگار» و «اهمیت دادن به فرمها و صورتهای اجتماعی» نام برد. با توجه به تحلیل فیلمها میتوان گفت خانواده مدرن بدون توجه به فردیت سوژهها نمیتواند فهم شود؛ زیرا با سوژههای به شدت فردیت یافته مواجه هستیم که دائماً فردیت در بروز تعارضها و مناقشات خانوادگی نقش دارد و همچنین به مثابه یک استراتژی برای سوژهها فهم میشود. در پایان میتوان نتیجه گرفت امروزه باید تعاریفی از خانواده را مدنظر قرار داد که با فردیت سوژهها در فضای خانوادگی که یک گروه محسوب میشود، سازگار باشد.
بوردیو برای تبیین نظریه خود و برای نشان دادن تمایزات اجتماعی، از دو مفهوم عادتواره و میدان مدد میجوید و اظهار میکند که جهان اجتماعی از میدانهای مختلف تشکیل میشود. هر میدانی عادتوارههای خاص خود را دارد و عادتوارهها بسته به تغییر میدان، تغییر میکنند. در نگاه بوردیو دنیای مدرن بر پایه تمایز استوار است که این تمایز در مفاهیم ساختاری چون فضا، میدان، طبقه و سرمایه و همچنین در سطح مفاهیم کنشی یعنی عادتواره، عملکردهای درون میدان، ذایقه و سلیقه نمایان است. میتوان گفت جهانزیست دنیای مدرن عرصه تمایزگذاریهاست. با توجه به گسترش مدرنیته در جهانزیستهای متنوع، عرصه تمایزگذاری متکثرند. فهم شیوههای تمایز در هر جامعه و فرهنگی لازم به خوانش متنهای درونی آن جامعه دارد. فهم متنها با رویکرد بوردیویی میتواند شیوههای تمایز در هر جامعهای را نشان دهد. معمولاً متنهایی چون هنر، رمان، فیلم، نمایش، سینما، ادبیات و حوزههای دیگر فرهنگ عامه، سر ریزهای جامعهاند که مدلبندیهای تمایز را میتوان در آن خوانش کرد. در این مقاله با توجه به خوانش یکی از متنها (فیلم جدایی نادر از سیمین) با رویکرد بوردیویی سعی بر آن است مدلبندی و جلوههای تمایز نشان داده شود. چنین خوانشی میتواند در درک کاربرد مفاهیم بوردیویی در جامعه ایران مفید باشد. فرهادی در این فیلم نوعی تمایز و تشخص طبقاتی و فرهنگی را بر اساس عادتوارهها و سرمایهها برجسته میکند؛ اینکه افراد در میدانهای مختلف متناسب با سرمایه و عادتواره منتسب به آن میدان متمایل به متمایز جلوهکردن خود هستند و بر این اساس بازنده یا برنده میدان میشوند.
سهگانه اخراجیها پربینندهترین فیلم تاریخ سینمای ایران تا به امروز است. مردم از این سهگانه استقبال زیادی کردند و این فیلم مورد اقبال فراوان واقع شد. اهالی سینما و صاحبنظران در سایر حوزهها در مورد این سهگانه اظهارنظرهای متفاوتی کردند؛ برخی آن را تحسین کردند و برخی نیز در مورد آن قضاوت منفی داشتند. و با وجود اینکه تاکنون فیلمهای متعددی در مورد دفاع مقدس از سوی فیلمسازان متعدد کشور ساخته شده است اما هیچ کدام از آنها نتوانستهاند به چنین رکوردی در جذب مخاطب دست یابند. این نوشتاراز طریق خوانش سمپتوماتیک این سهگانه در پی بررسی این موضوع خواهد بود که چرا از این فیلم چنین استقبال وسیعی شد و چرا چنین محبوبیت بالایی در میان مخاطبان به دست آورد. این مقاله برای پاسخ به این پرسش از آرا و نظرات ژاک لکان و اسلاوی ژیژک بهره خواهد گرفت و به مطالعه اقتصاد روانی مخاطبانی که از این سهگانه استقبال کردند خواهد پرداخت. دهنمکی با روایت کمیک وقایع تروماتیک تاریخ معاصر، از جنگ و اسارت جوهرزدایی میکند. ازاینرو استقبال گسترده از این سهگانه نشانه میل مفرط جامعه به فراموش کردن دوران جنگ است. بنابراین اگر به تعبیر ژیژک ویژگی بنیادین جامعه پست مدرن جوهرزدایی از وقایع و امور باشد سینمای دهنمکی را باید نمونه اعلای سینمای پست مدرن دفاع مقدس در نظر گرفت.
سینمای ایران ما بین سالهای 1337 تا 1357 الگوهای متفاوتی از لات و لوطی را به نمایش گذاشت. چگونگی روایت سینمای عامهپسند ایران از تحول این قشر، عملاً روایتی است از چگونگی مواجهۀیکی از رادیکالترین اقشار سنتی با برخی از مظاهر مدرنیته. قشر لات و لوطی مانند هر قشر اجتماعی دیگری، دریک ساختار اجتماعی خاص معنا مییابد. ساختاری که در این مقاله از آن با عنوان «ساختار محلهای» نام بردهایم. میزان قدرت این ساختار، قدرت لات و لوطی را تعیین میکند. مدرنیته این ساختار را درهم میریزد. به تبع این درهم ریختن ساختاری، نظام ارزشی مطابق با این ساختار نیز تضعیف میشود. تحولات الگویی لات و لوطی به واسطۀ این تحول ارزشی ایجاد میشود. سینمای عامهپسند در پیش از انقلاب عرصهای بود که چگونگی مواجهۀ لات و لوطی با فروپاشی نظام ارزشی سنتی- محلهای را روایت میکرد. این مقاله با اتکا به این تحول ساختاری و تحول ارزشی متناظر با آن، از خلال دو فیلم لات جوانمرد و قیصر، تغییرات الگویی لوطی و لات در مواجهه با مدرنیته را در سینمای ایران بررسی میکند. علت انتخاب این دو فیلم آن است که اولی به عنوان اولین فیلم شاخص جاهلی شناخته میشود و دومی به عنوان نقطه عطفی در این فیلمها که هم عامۀ مردم و هم روشنفکران را به خود جذب کرد. برای مفهومپردازی مفاهیم لات و لوطی از مفهوم مردانگی بیتسون بهره بردهایم و برای مفهومپردازی «ساختار محلهای» از دوگانۀ گماینشافت- گزلشافت تونیس استفاده کردهایم.
اصالت محوریت زندگی عادی و لذت بردن از آن و یا عدم اصیل شمردن آن و تصمیم بر مبارزه با خود و طبیعت وجه ممیزهی دو مکتب فمینیستی رمانتیک و اگزیستانسیالیست است. فمینیسم رمانتیک با انتخاب مسیر «زنانه»ی مهربانی برای ایجاد تغییرات مد نظر خود در جهان، در عین مبارزه با آنچه که آنرا زشتی و پلشتی میداند، به ادامهیافتن جریان حیات معتقد بوده و « لذت در حین ایجاد تغییر» را برای پیروان خود و همچنین برای ابژهی تغییریعنی مردان به ارمغان میآورد اما فمینیسم اگزیستانسیالیست، لذت زندگی را از هم از زنان مبارزهگر و هم از ابژههای آنها (مردان) میگیرد. فیلم «برخورد خیلی نزدیک»، دربردارندهی دو نوع نگاه به ارتباط میان زنان و مردان است. دیدگاه «ناهید» دربردارندهی ضدیت با مردان و دوری جستن از آنان است، حتی اگر این دوری جستن به عدم ارضای روانی خود او و ایجاد عقدههای روانی در او بیانجامد. اما « نرگس» مشکلی با مردان نداشته و با شوهر خود روابط عاشقانهای دارد. زندگی به تصویر کشیده شده برای نرگس، سراسر موفقیت و شادی؛ و برای ناهید سراسر شکست و اندوه است. فیلم درصدد ترویج این اندیشه است که راهبرد « ایجاد تغییر» در جهان که راهبرد فمینیسم رمانتیک است و با روشهای نرم زنانه صورت میگیرد بهتر از راهبرد « مبارزه» است که در فمینیسم اگزیستانسیالیست دنبال میشود.
این مطالعه درصدد است به برساخت معنایی و بازنمایی زن در سینمای ایران بپردازد. بر همین اساس، سه فیلم سینمایی سگکشی، چهارشنبهسوری و کافهترانزیت به عنوان میدان و نمونه مطالعه بر اساس روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدهاند. چارچوب نظری این مطالعه مبتنی بر نظریهی بازنمایی است و از روش تحلیل نشانهشناختی نیز برای تحلیل و تفسیر دادهها استفاده شده است.
بر اساس نتایج پژوهش، از آنجا که قدرت بهطور تاریخی، اجتماعی و نمادین در دست مردان است، بنابراین مفاهیم و مقولات فرهنگی بر اساس نظام مردانه تعریف شده و مفاهیمی ذاتاً مذکرند. این مفاهیم و مقولات در دنیای زنان دارای معانی نامتعارف و گاه متضاد میباشند. برای زنان مفاهیمی مانند احقاق حق، تساویطلبی، استقلال، قدرت، رشد، وفاداری بر اساس بهایشان برای مردان در نظر گرفته میشوند. در واقع، زنان دارای هویتی تابع و غیرمستقل هستند. به این ترتیب، زنان برای پیشرفت و تغییر در زندگی خود نه تنها با موانع ساختاری و اجتماعی روبرو هستند، بلکه ساختار نظام مردسالاری همچون وجدان در اعماق ذهن و اندیشه آنها جای گرفته و حتی در زمان عدمحضور خود نیز پیام قدرتمندی برای زنان میفرستد و به آنها یادآوری میکند که طبق دستورات عمل کنند.
امروزه مطالعات پسا استعماری یکی از جدیدترین حوزههای علوم اجتماعی در کشورهای موسوم به جهان سوم است که توجه روزافزونی را به خود جلب کرده است. مطالعات پسااستعماری به دنبال آشکار کردن این مسئله است که مدرنیته چگونه در قالب گفتمان شرقشناسی در پی شکل دادن به یک چارچوب تجویزی برای رفتار استعمارگرایانه غرب با شرق است. بر این اساس "تلاش برای به رسمیت شناختن تفاوتها" را به عنوان هدف عملی خود انتخاب کرده است. تحقق این هدف نیازمند نوع خاصی از "بازنمایی" است یعنی تصویر خود در نزد "خود" و "دیگری" باید تغییر کند. بنابراین میتوان گفت مطالعات پسااستعماری خود را محدود به نقد غرب نمیکند؛ بلکه نقد تصویر خود در نزد خود و انتقاد از خود نیز بخشی از آن است. بنابراین در این پژوهش به نقد بازنمایی جامعه ایران در سریال قهوه تلخ مهران مدیری پرداختهایم. سوال اصلی ما این بوده است که روایت سریال از تقابل سنت/مدرنیته چگونه است؟ به عبارتی اینکه آیا جامعه ایران به عنوان پدیدهای نامعقول و ناسازگار با مدرنیته بازنمایی میشود؟ با استفاده از رویکرد نقد پسااستعماری برای پاسخ به سوالات فوق از روش واسازی استفاده کردهایم. یافتههای پژوهش نشان میدهد که روایت غالب سریال از تقابل سنت/مدرنیته، یک روایت سنتگریز است. بر این اساس سنت (جامعه ایران) به عنوان دیگری مدرنیته بازنمایی شده است. هرچند در موارد متعددی روایت مرکزگرای فیلم خود را واسازی میکند. اما از آنجایی که در تحلیل واسازی هدف جایگزین کردن یک مرکز با مرکز دیگر نیست، باید به دنبال ارائه راهکاری برای برون رفت از تقابل سنت و مدرنیته و کمک به فهم این تقابل در جامعه ایران باشیم. به عبارتی میتوان گفت این تقابل از اساس کذب بوده و باید به دنبال یک راه سوم یا به عبارت دیگر مدرنیته بومی باشیم.
مفهوم سبک زندگی پدیده جوان و نوظهوری است که کمتر از نیم قرن از عمر آن نمی گذرد. پدیده سبک زندگی از مشخصات جهان نوین و مدرنیته است. با مطالعه سبک زندگی و تعمیق درباره آن می توان از هنجارهای پنهانی که در اذهان، باورها و رفتارهای مردم یک جامعه قابل مشاهده است سر درآورد. سبک زندگی را می توان بر اساس فاکتورهای مختلفی بررسی کرد؛ بر اساس طبقه و جایگاه افراد در جامعه؛ بر اساس سبک زندگی جنسیت ها، موقعیت ها، مشاغل و ....؛ اما تمام این سبک ها در ایران تحت دو عنوان کلی سبک زندگی سنتی و مدرن قابل بررسی است. چرا که تمام مسائلی که ایران در تمام این 150 سال اخیر با آن درگیر بوده ریشه در دو مفهوم سنت و مدرنیته دارد. برای تصویر کردن سبک زندگی سنتی و مدرن از رسانه سینما استفاده کردیم و سینما را به عنوان یک رسانه هنری مورد مطالعه قرار دادیم که تصویرهای متفاوتی از سبک زندگی را منتشر می کند. چرا که مطالعه سینما به عنوان یک رسانه فرهنگی و اجتماهی می تواند ما را به عمق لایه های حیات اجتماعی مان برساند
در این مقاله سعی شده است که به این سؤال پاسخ داده شود؛ « بازتاب جنگ در سینمای ایران چگونه بوده و چه سیر تحولی را طی کرده است؟» بنابر دیدگاه نیکلاس پرونای فرض شده است که چند سال پس از پایان جنگ و در اثر تغییر شرایط اجتماعی دیدگاه جامعه نسبت به جنگ تغییر میکند و یا امکان بیان رویکردهای جدید به وجود میآید. بنابراین نظریه رویکرد فیلمهای سینمای جنگ ایران در دههی 80، متفاوت از رویکرد فیلمهای جنگی ساخته شده قبل از دههی 80 میباشد. برای بررسی صحت و سقم این نظریه، در این مقاله سینمای جنگ در سه دورهی زمانی 60 تا 67، 67 تا 80 و دهه 80 مورد بررسی قرار گرفته است. دو دوره اول به صورت اسنادی و با استفاده از مطالعات قبلی و دوره سوم به صورت تحلیل متن فیلمهای برگزیده جنگی با استفاده از تکنیک نشانهشناسی، مطالعه شده است. نتیجه اینکه فیلمهای دوره اول بنا به اقتضای جنگ و شرایط جامعهی جنگزده به حماسهسازی و قهرمانپروری میپردازند، در حالی که فیلمهای دوره دوم بیشتر جنبهی اجتماعی دارند و وضعیت آوارگان و رزمندگان بازگشته از جنگ و برخورد جامعه با آنان را بررسی میکنند. اما در دوره سوم در پی از بین رفتن رژیم بعث عراق و بهبود روابط دو کشور، و در نتیجه تحول دیدگاه جامعه نسبت به جنگ ایران و عراق و به وجود آمدن شرایط مناسب برای ابراز دیدگاههای متفاوت، فیلمهایی با تمایلات صلحطلبانه و ضد جنگ و با شخصیتپردازیهای متفاوت از رزمندگان ایرانی و عراقی ساخته شدهاند که در سینمای جنگ ایران سابقه ندارد.
در این مقاله سعی شده است که با شناخت گفتمانهای موجود در باب تجربه دینی، چگونگی بازنمایی آنها در فیلمهای سینمایی ایران، بعد از انقلاب اسلامی تشریح شود. گفتمانهای دینی موجود در جامعه ایران، هر یک تعریفی از مفهوم «تجربه دینی» ارائه میکنند. در این مقاله، با استفاده از مطالعه اسنادی، هم مفهوم «تجربه دینی» از دیدگاه گفتمانها شناسایی شده است و هم با استفاده از «نظریه بازنمایی» و «روش تحلیل گفتمان»، چگونگی بازنمایی گفتمانهای شکل گرفته حول این مفهوم در فیلمهای سینمایی ایران نشان داده شده است.
با پژوهشی اسنادی میتوان سه گفتمان عمده «روشنفکری»، «روشنفکری دینی» و «سنت اسلامی» را در رابطه با تجربة دینی از یکدیگر متمایز کرد. در گفتمان روشنفکری، تجربه دینی به عنوان تجربه ماورائی، امری شخصی و بیاعتبار محسوب میشود. در گفتمان روشنفکری دینی، تجربه دینی اصالت مییابد و تنها راه ارتباط انسان با خداوند محسوب میگردد و در گفتمان سنت اسلامی نیز تجربه دینی بر اساس آموزههای دینی تبیین میشود،. تفاوت دو گفتمان آخر این است که بر خلاف گفتمان روشنفکری دینی، در گفتمان سنت اسلامی، هر نوع تجربه ماورائی، دینی محسوب نشده و تجربه دینی جایگزین شریعت و مناسک دینی نمیگردد.
برای ملموس کردن بیشتر مباحث نظری، یک فیلم سینمایی که بازنمایی نسبتاً کاملی از تجربه دینی در هر یک از گفتمان های فوق باشد انتخاب شده است. بدین ترتیب فیلمهای «بوی کافور، عطریاس»، در گفتمان روشنفکری، «مارمولک» در گفتمان روشنفکری دینی و «تولد یک پروانه» در گفتمان سنت اسلامی، با توجه به مؤلفههای گفتمانی و حوزههای گفتمان گونگی، مورد تحلیل قرار گرفته است.
این تحقیق در پی تحلیل دریافت افراد دارای معلولیت جسمی – حرکتی از تصاویر بازنمایی شده از آنها در سه فیلم: میم مثل مادر اثر رسول ملاقلیپور،شهر زیبا به گارگردانی اصغر فرهادی و زمانی برای دوست داشتن ابراهیم فروزش است. مخاطبان مورد نظر در این تحقیق شامل معلولین جسمی – حرکتیای هستند که توان دیداری و شنیداری را توأمان دارند، و این مخاطبان شامل نابینایان، ناشنوایان، معلولین ذهنی و سایر معلولینی که این ویژگی را ندارند، نمیشود. تحقیق پیش رو در چارچوب مطالعات فرهنگی و با رویکرد تحلیل دریافت، سعی در پی بردن به دریافت مخاطبان از این فیلمها را دارد، فیلمهایی که درباره معلولیت است و یا بخشی از فیلم به بازنمایی معلولیت پرداخته است. به این ترتیب به دنبال پاسخگویی به این سوال کلی بودیم که افراد دارای معلولیت چه دریافتی از این فیلمها دارند. روش به کار برده شده در این تحقیق، روش کیفی است که البته برای انسجام بخشیدن به یافتهها از روش نظریه زمینه مبنا نیز برای کدگذاری و مقولهبندی آنها یاری جستیم؛ در این راستا از دو تکنیک مصاحبه عمیق و مشاهده مشارکتی استفاده شده است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که از سوی مخاطبان خوانشهای متفاوتی از فیلمها صورت گرفته است، البته این تفاوت میان زنان و مردان بیشتر نمایان است. نتایج حاصل از این تحقیق نشانگر فعال بودن مخاطبان در عرصه دریافت است. در پایان، نتایج حاصل از یافتهها به صورت مقولههایی ازقبیل ترحم، عدم امکان ازدواج، همجواری معلولیت با امور مقدس و غیره، قرار داده شده است.
تحلیل و واکاوی جریانهای سیاسی – اجتماعی مؤثر بر شکلگیری موج نوی «سینمای کرد» در دوران اصلاحات، هدف اصلی این مطالعه است. به همین منظور در یک خوانش استنتاجی و به روش تفسیری - تحلیلی در قالب یک تحلیل مقولهبندی با استناد به مدل پیشنهادی محققان که شکل بومیشده نظریههای نوول اسمیت، تری لاول و جُرج هواکو در پیدایی موجهای نو در سینما است، به چگونگی تکوین «فیلم به زبان کردی» بر بستر سینمای روشنفکری ایران پرداخته میشود و سرانجام، شاخصترین عناصر متمایزکننده این جریان از سینمای روشنفکری ایران تحلیل میگردد. این مطالعه نشان میدهد که در نیمه دوم دهه هفتاد شمسی و فراهم شدن شرایط مناسب ساختاری برای تشکیل جنبشهای سینمایی نوظهور، ابتدا «سینمای قومی ایران» و سپس جنبش ساخت فیلم به زبان کردی شکل گرفت که بعدها فیلمسازان این جنبش با برجستهسازی مشخصههای سبکی جدید در فیلمهایشان و نیز روی آوردن به تولید مشترک فیلم با منطقه کردستان عراق و همسویی با جریانهای مشابه در اروپا و ترکیه، توانستند ضمن حفظ مشترکاتی با سینمای ایران خود را از آن متمایز سازند و شرایط لازم برای ایجاد موج نوی «سینمای کرد» را پدیدآورند.
مقاله حاضر به مطالعه ارتباطی« ستاره» در سینمای بعد از انقلاب اسلامی پرداخته است. به این منظور، نظریه ریچارد دایر مبنی بر « کارکرد ایدئولوژیک ستاره» مبنا قرار گرفته است. دایرجاذبه ستاره را محصول معانی خاصی میداند که ستاره در خود دارد. در این مطالعه هدیه تهرانی ستاره نیمه دوم دهه 70 انتخاب شد و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و تکنیک نشانه شناسی 13 فیلم اول وی با واحد تحلیل « صحنه» تحلیل گردیدند. نتایج این پژوهش نشان داد پنج مولفه کارگردانهای مطرح، شخصیت ستاره، نقشهای مقابل، تفاوت ستاره با دیگر زنان فیلم و همچنین نوع فیلمهای ستاره در شکلگیری ستاره نقش داشتهاند همچنین تصویر هدیه تهرانی حامل معانی و ارزشهای ویژهای است که برای جامعه آن زمان جذابیت خاص داشته است. هدیه تهرانی در فیلمهایش نقش اول فیلم، فعال، شاغل، توانمند در اجتماع، مادیگرا، در خانوادهای با وضع مالی خوب، بالاتر از مرد اول فیلم، راحت در ارتباطگیری با مردان، غیر ملتزم به سنتهای خانواده، مجرد، مستقل، دارای اعتماد به نفس و جسارت بالا و پوشش متفاوت است از این روی وی زنی بیشتر نوگرا نامیده میشود. نوگرا بودن ستاره، معلول و البته بازتابی از جامعه تغییر یافته ایران در نیمه دوم دهه 70 است. در واقع عنصر زمان نیز در شکلگیری تصویر ستاره نقش ویژهای دارد.