پیامد انقلاب اسلامی بهمثابة رخدادی سیاسی، موجی از تلاشها برای دینیسازی و اسلامیکردن زمینههای اجتماعی، فرهنگی و هنری بهشمار میآید. یکی از حوزههایی که در ساخت فرهنگی بهطور کل و سراسری متحول شد و ساخت نهادی آن استحاله یافت، نهاد سینماست. در این پژوهش، در چارچوب الگوی برساختی و از منظری گفتمانی، ضمن انتخاب هدفمند 44 فیلم سینمای دینی پس از انقلاب به روش تحلیل گفتمان انواع سوژة دینی و مکانیسمهای برساخت این سوژه واکاوی و تحلیل شد. نتایج این مطالعه نشان میدهد مکانیسمهای برساخت سوژة دینی شامل مکانیسم استعلا، مکش، پالایش و طرد است. در گفتمان سینمای دینی شاهد تکثر سوژگانی نیستیم و سوژهها فضای محدودی برای عاملیت دارند. در این میان، نیروهای ساختاری پیوسته به عاملیت سوژهها حمله میکنند. در سینمای دینی، از این حیث شاهد تخاصمی اساسی نیستیم، بلکه نوعی قبض و بسط گفتمانی حادث میشود؛ به این معنا که بنا به اقتضاهای سیاستگذاری و تحولات زمینهای، برخی تفاسیر دین و برساخت مدلهای دینداری مرجح شده و سوژههایی، که طیف و تنوع آنها بسیار محدود است، عرصة سخنگویی یافتهاند، اما سوژههای برون از چارچوب ایدئولوژیک مسلط قادر به هژمونیکشدن نیستند.
پربازدیدترین ها
مقالات
پژوهش حاضر به این پرسش پاسخ میدهد که جایگاه زنان سینماگر در سینمای قبل و بعد از انقلاب اسلامی (1347-1392) چه تغییراتی کرده است. براساس یافتههای پژوهش با تکیه بر دیدگاه بازتاب و روش اسنادی و تحلیل محتوای کمی، در دورة ده سالة پیش از انقلاب، حضور زنان در عرصة سینما به غیر از جایگاه موسیقی و تا حدودی جایگاه بازیگری در سایر جایگاهها از دورههای مختلف بعد از انقلاب کمتر بوده است. در دورة «دفاع مقدس» علیرغم کاهش تعداد فیلمهای تولیدشده، زنان در برخی جایگاههای مهم مانند کارگردانی و تولید فیلم حضوری پررنگ داشتند، اما در دو بخش موسیقی و بازیگری، میزان مشارکت آنها کاهش چشمگیری داشته است. ویژگی شاخص دورة «سازندگی» افزایش مشارکت زنان در اغلب جایگاهها در مقایسه با قبل است. در دورة «اصلاحات» با وجود کاهش تعداد فیلمهای تولیدشده، حضور زنان در تمام جایگاهها بهجز بازیگری از دورة پیش از خود با افزایش مشارکت مواجه بوده است. در دورة «عدالت محوری» مجموع حضور زنان در عرصههای گوناگون تولید فیلم در مقایسه با دورة قبل و در مقایسه با کل فیلمهای تولیدشده، با کاهش مواجه بوده است. همچنین در این دوره، شاهد کاهش معنادار حضور زنان در سه عرصة موسیقی، بازیگری و صدا در مقایسه با دو دورة قبل هستیم، اما در دو عرصة نویسندگی و کارگردانی، حضور زنان از دورة قبل اندکی افزایش یافته است.
مقالۀ حاضر به مطالعۀ بازنمایی شهر تهران در آثار فیلمسازان نسل متأخر سینمای ایران اختصاص یافته است. در این پژوهش، با تأکید بر مفهوم ذهنیت نسلی، بر این پرسش تأمل میکنیم که کارگردانان دهههای هشتاد و نود سینمای ایران چه ذهنیتی دربارۀ تهران دارند و در آثار خود به نمایش گذاشتهاند. بدینمنظور، فیلمهای بهنمایشدرآمده از کارگردانان نسل چهارم سینمای ایران که از بستری شهری برخوردارند، انتخاب شدهاند. شهر در این آثار، با تکیه بر مفهوم امر والا در اندیشۀ نیکولاس میرزوئف و با روش تحلیل محتوای کیفی (تحلیل تماتیک) مطالعه و موشکافی شده است. دادههای این تحلیل بیانگر آن است که هرچند فیلمسازان جوان نگاهی معترض به شهر دارند و آن را عامل فساد و تباهی به تصویر میکشند، برخلاف اسلاف خویش که اغلب راه نجات را بازگشت به روستا و درواقع خروج از تهران عنوان میکنند، قهرمانان فیلمهای نسل جدید سینماگران ایرانی، مسائل شهری را به شکلی تازه مفصلبندی میکنند که در تهران میماند و با مصائب آن کنار میآید.
امروزه رسانههای جمعی زمینه را برای بیان مسائل زندگی عموم در سطح ملی و بینالمللی فراهم آوردهاند. صنعت سینما در نقش رسانهای تأثیرگذار، برای نمایش و معرفی برخی از این عناصر اصیل در قالب الگویی پایدار کوشیده است؛ اما از ابتدای شکلگیری تا کنون، به دلیل محدودیتهای هر دوره، تنوع ژانر اندکی داشته است و همین موضوع، بر شخصیتپردازی فیلمها و ارائۀ الگوهای انسانی و شخصیتهای رفتاری و اخلاقی تأثیر چشمگیری داشته است.
در این پژوهش پس از مرور مفاهیم فیلم دینی از دیدگاه اندیشمندان این حوزه، نظریۀ بازنمایی را بررسی خواهیم کرد که یکی از اساسیترین و مهمترین مفاهیم در مطالعات فرهنگی و رسانهای است؛ و درنتیجه چگونگی بازنمایی روحانیت را در فیلم «طلا و مس» با استفاده از روش تحلیل گفتمان ترکیبی بررسی میکنیم. براساس نتایج، فیلم طلا و مس از سویی نقدی است بر جامعهای که همواره پایبندی به اخلاق را فریاد میزند اما در بسیاری از لحظات دلیلی برای بیاخلاقی حاکم بر فضای جامعه ندارد؛ از سوی دیگر راه رسیدن به عرفان حقیقی را حضور در متن جامعه و توجه به مسائل جزئی نهفته در زندگی بیان میکند که نتیجهاش حرکت از اخلاق نظری به اخلاق عملی است.
این مقاله به تحلیل و بررسی فیلم عروس آتش می پردازد. پس از مروری بر ادبیات نظری، روش نشانه شناسی برای تحلیل دادهها انتخاب شده است. روش نشانه شناسی این مقاله در سه سطح توصیفی (رمزگان اجتماعی)، بازنمایی(رمزگان فنی) و ایدئولوژیک (رمزگان ایدئولوژیک) است. فرایند رفت و برگشت و تعامل میان این سطوح سه گانه منجر به نتایج زیر میشود. علیرغم اینکه فیلم دارای بعدی رهایی بخش است و سعی میکند که با سنتی غیر انسانی(عدم رعایت حقوق زنان) مقابله کند، اما تفاوت فرهنگی را نادیده میگیرد و با اتخاذ موضعی مدرنیستی(عامگرایی، خردگرایی، فردگرایی و ...) سنتهای قبیله را نقد بیرونی میکند و با نشانههای مختلف در سه سطح مذکور، فرهنگ متوسط شهری را در تقابل با فرهنگ قبیلهای قرار میدهد و بدون توجه به ویژگی های فرهنگی-اجتماعی این قبیله قضاوت میکند. قضاوتی که منجر به فهم تفاوت های فرهنگی نمیشود، بلکه به طرد «دیگری» میانجامد.
هدف این مقاله ارائه نتایج مطالعه نحوه بازنمایی ارزشهای فرهنگی در آگهی های تجاری تلویزیونی در ایران می باشد. در واقع مسالة اصلی این مقاله این نکته است که با توجه به تأکید قوانین موجود برای گنجاندن ارزشها و باورهای دینی و نیز نمادها و نشانه های فرهنگ و تمدن ایرانی، در تبلیغات تجاری تا چه میزان به این امر توجه شده است. در این مطالعه در قالب نظریه ساختارگرایی زبانشناختی، آگهیهای تجاری به مثابه یک متن فرهنگی، بر اساس رویکرد نشانهشناختی رولان بارت فرانسوی تحلیل شده است. از میان آگهی های تجاری پخش شده از شبکهی سوم سیما، تعداد 30 آگهی به عنوان نمونه ای از جامعه آماری آگهی های تجاری تلویزیونی برای تحلیل برگزیده شده است. تحلیل آگهی ها نشان داد که گرچه در محتوای آگهی ها از مفاهیم دینی و نمادهای فرهنگی استفاده شده، اما این موضوع در مورد ارزشهای دینی به شکل استفاده ابزاری بوده است و نه محتوایی. از سوی دیگر، در آگهی های تجاری هر دو نوع ارزشهای به اصطلاح غربی و نیز ارزشهای فرهنگی جامعه ایران بازنمایی شده است. با توجه به اینکه جامعه ما را میتوان جامعهای در حال گذار از سنت به سوی مدرنیته قلمداد کرد، این نتیجهگیری چندان دور از ذهن نیست. در نهایت اینکه ما شاهد بازنمایی نمادهای فرهنگ ایرانی و نیز ارزشهای ملیگرایی و میهنپرستی بودهایم؛ اما این موضوع در برخی مواقع به شکل شعاری و کلیشهای انجام گرفته است.
هدف اصلی این مقاله تحلیل بازنمایی گفتمانهای دینی موجود در فیلم «کتاب قانون» است. بدین منظور از نظریه رمان چند آوای میخائیل باختین استفاده شده است که در آن باختین معتقد است رمانهای چندآوا دیدگاه یگانهای ندارند و دیدگاه اقشار گوناگون اجتماعی را بازتاب میدهند. برای تحلیل فیلم از روششناسی «لاکلاو و موفه» استفاده شده است.
نتایج تحقیق نشان میدهد که فیلم کتاب قانون نیز به نوعی دارای گفتمان چند صدایی است. گفتمان مسلط بازنمایی شده در این فیلم، گفتمان دینی عامیانه است که با استفاده از دو گفتمان روشنفکری دینی و گفتمان سنت اسلامی به چالش کشیده شده است و به این ترتیب مخاطب را به قضاوت و داوری میکشاند. در این داوری، مقایسه میان گفتمان سنت و روشنفکری دینی نیست، بلکه میان آن دو و گفتمان دینی عامیانه است که عاملان آن، دینداران عامی هستند که مسلمان موروثی نیز محسوب میشوند. هدف فیلم مقابله با گفتمان دینی عامیانه است و به این منظور از مفاهیم تحلیلی مشترک دو گفتمان دیگر استفاده می کند.
سینما، هنری رویاآفرین و دگرگونکنندة نسبت میان ذهنیّت و عینیّت، واقعیّت و خیال است. روایت بازتولیدشدة زندگی انسانها، در قالب سیر داستانی یا مستند، درآمیخته با جهانبینی فیلمساز. در میان دستهبندیهای سینمایی، سینمای شاعرانه بیشترین سهم را در برانگیختن ذهنیت مخاطب و پرورش نیروی تخیل او دارد. پدیدة فیلم شاعرانه، مبتنی بر نوعی نگاه رؤیاگونه و بازآفرینی جهانی دگرگون و ویژه نسبت به جهان واقعیت است. با این دیدگاه، تماشای یک فیلم شاعرانه به مثابه شرکت در آیینی است که تماشاگر خویش را در تجربه بازآفرینی و خلق دوباره اثر، سهیم میکند. هنجارگریزی و آشناییزدایی این نوع سینمایی، از نظر روانی، فضایی معبدگونه و اساطیری برای تماشاگر ایجاد کرده و زمینههای زایش جهانی تازه و آرمانی را در رؤیاهای مخاطب، به وجود میآورد. این رخداد، محصول دریافتهای شهودی فیلمساز از زندگی و جهان هستی است که پیوسته، ایجاد پرسش کرده و تماشاگر را به تأویل وامیدارد. سینمایی اندیشمند و کاشف هستی حقیقت که وظیفة کشف چیستی حقیقت را به تماشاگرش واگذار میکند.
دنیای رؤیاها، افسانهها، اسطورهها و آیینها، منابع مناسبی برای الهامبخشی به فیلم شاعرانه بودهاند.
سینمای بدنه یا جریان اصلی ایران در دهههای30 تا 50 خورشیدی، کاملاً تحتتأثیر فرهنگ و هنر وارداتی غرب و شرق قرار گرفته بود. نفوذ و استقبال عوام از فیلمهای درجه دو و سه هندی و آمریکایی، باعث شد تا مقولۀ روایت و زیباییشناسی بصریِ تولیدات گیشهای سینمای ایران، به سمت سرگرمی صرف حرکت کند و فاقد عناصری از تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی شود. در این میان کارگردانانی همچون «فرخ غفاری»، «ابراهیم گلستان» و «فریدون رهنما» با ساخت فیلمهایی مانند (شب قوزی)، (خشت و آینه) و (سیاوش در تخت جمشید)، تصویری نوین، مستقل و نامتعارف از تولید سینمایی در کشور ارائه دادند که در آن مضامین ملی، اعتقادی، فرهنگی و تاریخی ایران در اولویت قرار داشت. این نگاه ویژه به سینما باعث شد تا آثار این بزرگان در هیئت آینهای تمامنما از جامعه، تاریخ و فرهنگ ایرانی معرفی شده و پایهگذار سینمایی پیشرو در تاریخ سینمای ایران در دوران قبل از انقلاب اسلامی شود.
«عباس کیارستمی»، شناختهشدهترین چهرۀ سینمای ایران در عرصههای بینالمللی است که تاکنون جوایز و افتخارات بسیاری از جشنوارهها و نهادهای معتبر سینمائی کسب کرده است. کیارستمی در فیلمهای مستند و داستانی خود، به دنبال نشاندادن وجه اشتراک و تمایز میان امر واقعی و امر داستانی در سینماست. سینمای او با اتخاذ شیوهای جدید در روایت و تعریف رویکردی نوین در چرخۀ تولید فیلم، صاحب سبکی متفاوت و مؤلف در جهان شده است. کیارستمی با آثارش اثبات میکند که سینما، توانایی ضبط ناقص واقعیت و داستان را در فضایی تلفیقی و ترکیبی میان این دو دارد. فیلمهای «کلوزآپ» و «سهگانۀ کوکِر» شامل فیلمهای «خانۀ دوست کجاست؟»،«زندگی و دیگر هیچ» و «زیر درختان زیتون»، نمونههایی موفق از دخالت آگاهانۀ کیارستمی در روایت شبهداستانی در بستری مستندگونه است.